به نظر می آید رشد کمی موسسات آموزش عالی، بیشتر در راستای پاسخ به تقاضای روبه گسترش متقاضیان ورود به دانشگاه و بر محور مناسبات عرضه و تقاضادر بازار آزاد بوده است تا پیشبر اهداف علمی کشور!
گروه علمی «خبرگزاری دانشجو»؛- هلما مهدوی هرچند در نگاه برخی رشد کمی و قارچ گونه دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی کشور در سال های اخیر گامی موثر در حرکت به سوی جایگاه مطلوب علمی کشور به حساب می آید اما این نکته بر کسی پوشیده نیست که این رشد کمی بدون برنامه ریزی مشخص و هدفمند پیش رفته است.
نگاه سوداگرانه به آموزش
به نظر می آید رشد کمی موسسات آموزش عالی، بیشتر در راستای پاسخ به تقاضای روبه گسترش متقاضیان ورود به دانشگاه و بر محور مناسبات عرضه و تقاضادر بازار آزاد بوده است تا پیشبر اهداف علمی کشور!
این به این معنا است که؛ وقتی قرار است در یک منطقه، موسسه آموزشی جدیدی تاسیس شود صاحبان مجموعه نه بر اساس نیازها و ظرفیت های موجود در آن منطقه بلکه بر اساس سلیقه مخاطبان رشته های تحصیلی را عرضه می کنند و به همین جهت ابتدا به سراغ رشته های پر طرفدار و یا بهتر بگویم پرخریداری چون حقوق، مهدسی برق و مکانیک، روانشناسی و..می روند!
با کمی تسامح می توان بیشترین سود این گشترش تمام عیار کمی را ایجاد کارآفرینی و بازارکاری پرسود برای موسسات غیر انتفاعی وغیر دولتی و آسوده کردن خیال والدین برای پاسخگویی به این سوال که «فرزندتان دانشگاه قبول شده یا خیر» دانست!
ایجاد قطب های علمی متعدد برای مبنای ویژگی های اقلیمی
نگاه غیر هدفمند و سوداگرانه در موسسات آموزشی غیر دولتی در کنار رویکردسطحی محور و غیر برنامه ریزی شده در موسسات آموزش دولتی، راه را بر استفاده از بسیاری ظرفیت های موجود در کشور برای رسیدن به پیشبرد آموزش عالی کشور بسته است!
از مصادیق این ظرفیت های پنهان و دست نخورده، تنوع جغرافیایی، فرهنگی و اقلیمی کشور برای توسعه دانشگاه ها بر مبنای نیاز های کشور است.
احداث و توسعه دانشگاه ها در نسبت با ویژگی های اقلیمی هر منطقه می تواند علاوه بر هم مسیر کردن دانشگاه با نیازهای کشور، مواهب بسیاری چون تمرکز زدایی، کمتر شدن هزینه های آموزشی و حتی در نگاهی کلان تر کم رنگ شدن بسیاری مشکلات اجتماعی و فرهنگی ناشی از آموزش در قطب های محدود و متمرکز را در پی داشته باشد.
شیوه آموزش علوم پزشکی به مثابه یک الگو
برای توضیح بیشتر این ایده ؛ یعنی سوق دادن برنامه ریزی های آموزشی بر مبنای ویژگی فرهنگی و جغرافیایی همان منطقه می توان به شیوه آموزش دانشجویان پزشکی اشاره کرد.
دانشجویان علوم پزشکی اعم از پزشکان، پرستاران، تکنیسین های اتاق عمل، رادیولوژی، و.. پس از گذراندن چند ترم ابتدایی وارد بیمارستان ها شده و دانسته های خود را در بستری از واقعیات موجود در رشته تحصیلی و تخصص خود به کار می گیرند و این دانسته ها را در ارتباط با این واقعیت ها تکمیل می کنند. به جهت این نوع آموزش، دانشجویان این رشته پس از فارغ التحصیلی برای جذب شدن در بازار کار کمتر با بحران «نداشتن سابقه کار» مواجهه می شوند چرا که میزانی از دوران تحصیل خود را درواقع مشغول به کار بوده اند.
علاوه بر این، در نوع استاندارد آموزش رشته های علوم پزشکی واحدهای درسی تخصصی همزمان با تغییرات زمان و زمینه موجود تغییر می کنند. اگر شیوه ایی از درمان کاملا منسوخ شده است و نتایج زیان بارش مشخص شده باشد، دیگر به عنوان روش درمان آموزش داده نمی شود، اگر بیماری جدیدی ایجاد شود در دروس گنجانده می شود، و به طور کلی آنچه یک دانشجو باید بیاموزد و آنچه به کار او می آید فاصله نجومی از زمین تا آسمان را ندارد!
حال تصور کنید دانشجویان علوم پزشکی از ابتدا فقط و فقط در دانشگاه و فقط و فقط در بستری نظری و تئوری به دور از بیمارستان، و بیماران واحدهای درسی خود را می گذارندند و پس از اتمام تحصیلات شان بدون داشتن هیچ گونه تجربه با مشتی داده های نظری وارد عرصه کار می شدند، چه اتفاقی می افتاد؟!
اتفاقی که هم اکنون در بسیاری از رشته های دانشگاهی کشور در حال وقوع است. در بسیاری از رشته های دانشگاهی دانشجویان منابعی را می خوانند که سال هاست از تاریخ مصرف آن گذشته، واحدهایی را می گذرانند که هیچ نسبتی با نیازهای آنان در محیط کار ندارد و تنها تا پاسخ گفتن در امتحانات پایان ترم در ذهن می ماند، و از همه مهم تر این که در طول دوران تحصیل خود فرصت بودن در فضای کارگاهی و کاربردی را ازدست می دهند!
اولین نکته در خصوص آموزش دانشجویان علوم پزشکی ارتباط دانشجویان با بیمارستان است. دانشجو همان جایی است که باید باشد، واحدهای درسی اش همان هایی هاست که برای بودن در محیط بیمارستان به آن نیاز دارد در نتیجه ربط آنچه را می خواند با آنچه به کارش می آید را به روشنی درک می کند.
از آنجایی که عمدتا رشد و گسترش دانشگاه های کشور بدون توجه به ظرفیت های موجود در مناطق کشور بوده است دانشجو از بودن در فضای متناسب با رشته تحصیلی خود محروم شده است. دانشجوی مهندسی کشاورزی در استانی خشک، کم آب و کویری درس می خواند که هیچ پتانسیلی در زمینه کشاورزی ندارد ، دانشجوی باستان شناسی در منطقه ایی مشغول به تحصیل است که هیچ گونه ظرفیتی در حوزه باستان شناسی ندارد و در بهترین حالت در چند سالی که مشغول به تحصیل است به چند مکان باستانی سر می زند. این در حالی است که می توان به نسبت ظرفیت های موجود در هر منطقه قطب های علمی متعدد در کشور ایجاد کرد.
برای مثال، می توان در استان های شمالی قطب دانشگاه های کشاورزی و مهندسی ماشین آلات، در استان هایی چون فارس، کرمان و کرمانشاه قطب دانشگاه های باستان شناسی، یا در استان های جنوبی قطب دانشگاه هایی چون مهندسی نفت و انرژی ایجاد نمود تا برای دانشجو این امکان حاصل شود که آنچه را باید بیاموزد در مواجهه با واقعیت موجود کامل کند و به کار ببند نه این که پشت دیوارهای دانشگاه وبه دور از واقعیت های جامعه اش واحدهای درسی را بگذراند و پس از پایان دوران تحصلیش بدون داشتن هیچ گونه تجربه ایی، منتظر پیدا کردن شناسی برای یافتن کار مناسب باشد.
تنوع اقلیمی و فرهنگی موجود در کشور علاوه بر توان ایجاد قطب های علمی مناسب با ظرفیت های موجود خود به داشتن این قطب های علمی نیاز دارند. برای مثال شهرهایی که قطب های گردشگری کشور هستند علاوه بر این که می توانند به قطب های آموزش اصول «گردشگری و توریسم» تبدیل شوند برای رشد خود به متخصصان این رشته نیازمندند.بسیاری از مناطق کشور که با تنوع قومی و دینی گسترده روبرو هستند به مردم شناسان و کارشناسان مطالعات فرهنگی برای حل مسائل خود نیازمندند.
تمرکز زدایی آموزشی، راه حل بسیاری مشکلات شهری
از بین بردن تمرکز زدایی آموزشی در کلان شهرهای پرجمعیت و صنعتی کشور می تواند در حل بسیاری مشکلات ناشی از ازدیاد جمعیت شهری نقش موثری داشته باشد. از مشکلاتی چون ترافیک و آلودگی هوا و مشکلات زیست محیطی گرفته تا مشکلات اجتماعی چون ورود دانشجویان از مناطق کوچک و روستایی به مناطق شهری و عدم تمایل به بازگشت به زادگاهشان!
تصور کنید اگر به جای این که تمامی دانشگاه های تراز اول کشور چون دانشگاه تهران، صنعتی شریف، امیرکبیر، علامه، بهشتی.. در یک شهر بودند در مناطق مختلف کشور تقسیم شده بودند چند درصد از جمعیت شهر کاهش و در مقابل چند درصد از مشکلات شهر بدون صرف هزینه های گزاف حل می شد؟
البته کشور در این زمینه نمونه های موفقی نیز داشته است، چون ایجاد قطب آموزش مهندسی صنعتی در اصفهان متناسب با زمینه های صنعتی این شهر، وجود برخی رشته ها چون جنگل داری در استان های شمالی متناسب با جغرافیای این استان ها و یا معماری اسلامی و هنر اسلامی در شهرهایی چون کاشان و تبریز از معدود مصادیق هماهنگی دانشگاه ها با ظرفیت های فرهنگی و جغرافیایی مناطق است.