همشهری بازی فرمانده گردان!/ وقتی حبیب روی سیم خاردارها خوابید
غواصان در روایت-1
گفتم:«چی شد؟» گفت:«دو تا از بچه ها بودند... پاشون گرفته بود نمی تونستند فین بزنند...»،گفتم:«خب؟» گفت:«هیچی دیگه... خداحافظی کردن، رفتن... رفتن زیر آب»
تعداد نظرات: ۲
بدون نام
-
۱۷:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۷
کجايند مردان بي ادعا
عليرضا
-
۱۹:۵۱ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۷
هرچي داريم از اونا داريم...
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار