گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ در روایات آمده است که خداوند متعال به عیسیبن مریم(ع) میفرماید: «علما را بزرگ بشمار و فضل آنها را بشناس؛ زیرا آنها به همه مخلوقات من برتری دارند، جز رسولان وپیامبرانم؛ برتری آنها نسبت به مردم، مانند برتری خورشید است نسبت به سایر کواکب و یا مانند برتری آخرت است نسبت به دنیا و یا مانند برتری من است نسبت به همه موجودات»؛ برآنیم از نکات اخلاقی زندگی علمای بزرگ برای دستیابی به زندگی بهتر بهره جوئیم.
ملا حسینقلی شوندی مشهور به آخوند ملا حسینقلی همدانی به سال 1239 قمری در روستای شوند درجزین از توابع رزن متولد شد؛ نسب وی به صحابی مشهور پیامبر اسلام، جابربن عبدالله انصاری باز میگردد؛ وی در تهران نزد شیخ عبدالحسین تهرانی تحصیل کرد؛ همچنین مدتی در سبزوار شاگرد حکیم ملاهادی سبزواری بود و بعد از آن راهی عتبات گردید.
ملا حسینقلی در نجف به درس شیخ مرتضی انصاری حاضر شد و بعد از چندی با آقا سید علی شوشتری آشنا گردید و زیر نظر او به سلوک پرداخت؛ شاگردان مکتب ملاحسینقلی را بیش از سیصد نفر ذکر کردهاند که نام چند تن از سرآمدان آنان بدین قرار است: سید احمد کربلایی، سید آقا دولت آبادی، شیخ محمد بهاری، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محمود طالقانی نجفی، آیتالله شیخ محمدرضا تنکابنی، سید جمال الدین اسدآبادی و....
آخوند ملا حسینقلی همدانی پس از عمری تلاش در راه کمال و تربیت انسانهای صالح، در تاریخ 28 شعبان 1311 هـ . ق در کربلا ندای پروردگارش را لبیک گفت و روح بلندش به بهشت برین پرواز کرد و در جوار رحمت حق آرمید؛ پیکر شریف آن مرحوم در صحن مطهر امام حسین (ع) در حجره چهارم صحن به خاک سپرده شد.
عبد فرّار! تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟
عبد فرّار (عبد فرار یعنی بنده بسیار گریزان و در لهجه محلی لقب آن فرد شرور بوده است) از اراذل و اوباس نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام میکردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند؛ این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا میکرد یا دوستدار مالی میشد، کسی نمیتوانست او را از دستیابی به خواستهاش باز دارد؛ در یکی از شبها که آخوند ملاحسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیر (ع) باز میگشت، عبد فرّار در مسیر راه او ایستاده بود.
عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت؛ این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد؛ از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند؛ دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بیادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام میکردم؟ گفت: من عبد فرّارم؛ آخوند ملاحسینقلی به او گفت: تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم؛ عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند؛ ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت؛ آری او از دنیا رفته بود؛ عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟!
به هر حال تشییع جنازه تمام شد؛ یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرار رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمیدانم چه میشد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و با خود تکرار میکرد: عبد فرار تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟!
سحر نیز جان سپرد؛ عدهای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است؛ چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: من میخواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم. [1]
یکی از کمالات آخوند، صابر بودن اوست
آیت الله حسن زاده آملی میفرماید: حضرت آیت الله ملا حسینقلی همدانی بعد از 22 سال مجاهده با نفس و صبر و بردباری، نتیجه گرفت و آنها که دیر نتیجه میگیرند، پختهتر میشوند؛ باید صابر بود و یکی از کمالات آخوند، صابر بودن اوست.
آیت الله آقا سید علی عرب که حدود 11 سال ملازم محضر آخوند ملا حسینقلی همدانی بود، در مورد حالات و کمالات استاد خویش میگوید: روزی به قصد زیارت ابی عبدالله الحسین (ع)، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شدیم؛ آخوند ملا حسینقلی همدانی مشغول نماز زیارت شد؛ به علت ازدحام جمعیت، بدن آخوند هنگام نماز مقداری تکان میخورد؛ آن جا آقا شیخی از اهل مازندران بود که آخوند را نمیشناخت،گفت: این آقا چرا موقع نماز طمأنینه لازم را ندارد؟
من در پاسخ گفتم: ایشان پیرمرد است، نماز هم که نماز مستحب است؛ او قانع نشد و تصمیم داشت مطلب خود را به خود آقای آخوند متذکر شود؛ رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنینه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد که او با زحمت حرف خود را بیان میکند، به او فرمود: «چرا تذکر خود را با مشکل بیان میکنی؟ شما باید به من بگویید: آخوند تو چند وقت است نجف هستی، هنوز متوجه نشدهآی که در نماز باید طمأنینه را رعایت نمود؛ تذکر تو بجاست و نباید چیزی مانع آن شود.[2]
تهجد و دعا، از اسباب تحصیل علم است
آن عارف وارسته در حل مشکلات و معضلات علمی از خداوند متعال مدد میجست و شاگردانش را به این شیوه توصیه میکرد؛ میرزا جواد آقا ملکی در این مورد میفرماید: استادمان (ملا حسینقلی همدانی) به ما توصیه میفرمود که وقتی در مسائل علمی متحیر شدید و برایتان مشکلی پیش آمد، به خداوند ملتجی شده و به پیشگاه حضرتش تضرع نمایید و این برای ما به تجربه ثابت شده است.
ایشان در توضیح این مطلب میگوید: سرّ این که تهجد و دعا، از اسباب تحصیل علم است، بدین علت میباشد؛ همان طور که در روایات بسیاری تصریح شده علم به کثرت تعلم نیست، بلکه نوری است که خداوند تعالی در قلب هر آن کس که بخواهد میافکند و تهجد نیز قلب را نورانی میگرداند و نور را در قلب مؤمن ثابت مینماید.[3]
پی نوشتها:
1-شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، ص 27
2-روزنامه اطلاعات، 19/5/73
3-امام صادق (ع) فرموده: انه اذا تخلی العبد بسیده فی جوف اللیل المظلم و ناجاه اثبت اله النور فی قلبه؛ اسرار الصلوه، ص 294؛
منبع اندیشه قم