گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ 25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری است. نام اصلی عطار «فرید الدین ابوحامد» بوده است. اطلاع دقیقی از سال تولد او در دست نیست اما تاریخ ولادتش را از سال 513 هجری قمری تا 537 هجری قمری دانستهاند. عطار در روستای «کدکن» که یکی از دهات نیشابور بود به دنیا آمد و از دوران کودکی او جزئیات خاصی در دست نیست.
شغل عطار نیشابوری
نام پدر او به احتمال قوی ابوبکر ابراهیم بوده است و شغل وی عطاری و «فریدالدین» هم پس از مرگ پدرش به همین شغل روی آورد. مسلما عطار در آغاز حیات و گویا تا مدتی از دوره تحقیق در مقامات عرفانی، شغل دارو فروشی خود را که لازمه آن داشتن اطلاعاتی از طب نیز بوده حفظ کرده و در داروخانه سرگرم طبابت بوده است.
خود او در کتاب خسرونامه میگوید:
به من گفت ای به معنی عالم افروز / چنین مشغول طب گشتی شب و روز
و باز در مصیبت نامه گفته است:
مصیبت نامه کاندوه جهانست / الهی نامه کاسرار عیانست
به داروخانه کردم هر دو آغاز / چگونه زود رستم زین و آن باز
به داروخانه پانصد شخص بودند / که در هر روز نبضم مینمودند
داستان انقلاب روحی عطار و عارف شدن او
با توجه به اشاره شاعر، معلوم میشود که انقلاب حال او هم در زمان پزشکی و داروگری دست داده بود و او آثاری در همان ایام پدید آورد. آنچه مسلم است عطار در اواسط عمر خود دچار تحولی روحی شده و به عرفان روی آورده است. در مورد چگونگی این انقلاب روحی داستانهایی وجود دارد که درستی آنها از نظر تاریخی معلوم نیست. ولی معروفترین آنها این است که روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله «چیزی برای خدا بدهید» از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد.
درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله. درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه «الله» از دنیا رفت. عطار چون این را دید شدیدا منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد. او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت عارف رکن الدین رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود.
سفرهای عارفانه عطار
نورالدین عبدالرحمن جامی، یعنی قدیمیترین کسی از متصوفه که به زندگی عطار اشاره کرده، او را از مریدان شیخ مجدالدین بغدادی - معروف به خوارزمی- از تربیت یافتگان شیخ نجمالدین کبری شمرده است. اگر چه عطار در ابتدای تذکرةالاولیا به رابطه خود با مجدالدین بغدادی اشاره کرده است، لیکن در آنجا تصریحی نیست بر این که از پیروان و تربیت یافتگان وی باشد. به هر حال عطار قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر بسیاری از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها و ملاقاتها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی نیز رسید.
میگویند در پیری شیخ هنگامی که بهاءالدین محمد پدر جلال الدین محمد معروف به مولوی با پسر خود رهسپار عراق بود، در نیشابور به خدمت شیخ رسید و شیخ نسخه ای از «اسرار نامه» خود را به جلالالدین که در آن هنگام کودکی خردسال بود، داد. عطار مردی پرکار و فعال بود و چه هنگام اشتغال به کار عطاری و چه در دوره اعتزال و گوشهگیری، که گویا در اواخر عمر دست داده بود، به نظم مثنویهای بسیار و پدید آوردن دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات خود و تألیف کتاب نفیس و پر ارزش تذکرةالاولیا سرگرم بود.
مرگ عطار به دستان سرباز مغول
در مورد مرگ عطار نیز گفته شده که او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:
در کوی تو رسم سرفرازی این است / مستان تو را کمینه بازی این است
با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت / شاید که تو را بنده نوازی این است
مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علی شیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.