به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، شهید مطهری بهمن سال 1298 هجری شمسی در قریه فریمان از توابع مشهد متولد شد، پدرش شیخ حسین مطهری مردی با اخلاق و تقوا بود، وی در سنین کودکی به مکتب خانه رفته و به فراگیری قرآن و تعلیمات ابتدایی میپردازد.
شهید مطهری در عین جدیت در تحصیل از مسایل اجتماعی و سیاسی غافل نبود. در سال 1331 استاد مطهری به تهران مهاجرت کرد و فعالیت علمی اش را آغاز کرد و در مدرسه سپهسالار به تدریس پرداخت و در سال 1332 کتاب اصول فلسفه جلد اول را شرح و پاورقی زدند.
استاد مطهری در روز سه شنبه 12 اردیبهشت 1358 ساعت 10:20 شب توسط گروهک جنایتکار فرقان به شهادت رسید.
فرقان اطلاعیه ای صادر کرد که خیانت شخص مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب توده های خلق بر همه روشن بود؛ بنابراین اعدام انقلابی نام برده انجام پذیرفت.
پیکر او به دستور حضرت امام به قم منتقل شد و در حرم به خاک سپرده شد و آیت الله گلپایگانی بر او نماز گذارد.
برای آگاهی بیشتر با خصوصیات این شهید به گفتوگو با برادر این شهید نشستیم.
من حسن مطهری فریمانی یکی از پنج برادر استاد مطهری هستم. البته کوچکترین برادر من بودم و از همان اول به دلایلی به کشاورزی و دامداری روی آوردم. پدر ما از همان اول تاکید بسیار داشتند که ما باید طلبه بشویم ولی من علاقهای چون به طلبه شدن نداشتم شغل کشاورزی را انتخاب کردم ولی سواد دارم و کتب زیادی هم تا کنون خواندهام.
علاقه شهید مطهری به علم و دانش
خاطرات زیاد است، استاد از همان کودکی به کتاب و مطالعه علاقمند بودند؛ به طوری که پدرمان تعریف می کردند همیشه قفسههای کتاب خانه ما به هم ریخته بود و وقتی که جویا میشدیم می دیدم که مرتضی در حال خواندن کتابهاست، یک خاطرهای هم مادرمان تعریف میکردند که مرتضی تقریبا شش یا هفت سال داشت که به مکتب خانه میرفت.
برادرم آنقدر عشق به درس و تحصیل دانش از همان کودکی داشت که یک شب مادرمان ناگهانی از خواب بلند میشود و میبیند که مرتضی نیست؛ همان وقت پدرمان را بیدار میکند که به دنبال برادرم بگردند. جالب بود که پس از گشتن برای یافتن مرتضی او را در ساعت تقریبا سه تا چهار بامداد در مکتب خانه در همان حالی که نشسته خوابیده بود پیدا میکنند.
این علاقه برادرم به درس، کتاب و قرآن بود که عاقبت نتیجه خودش را گرفت.
برادرم مرتضی تا سال 1314 در کنار پدرمان تحصیل کرد و بعد هم به مشهد رفت و از سال 1316 به اتفاق دایی مان به قم سفر کرد و از اساتید آن دوران بهره برد.
شهید مطهری سالی دو بار به فریمان میآمد
استاد و خانواده شان سالی دو مرتبه به فریمان میآمدند، بهار و تابستان؛ که در طول این چند روز که در فریمان بودند 24 ساعت را اختصاص میدادند به اقوام و بستگان، 24 ساعت را معتمدین و بزرگان برای صحبت میآمدند و بعد از این ساعات با کسی ملاقات نمیکردند و در اتاقی که مربوط به پدرمان بود در همان جا مشغول به خواندن و نوشتن کتابهای خود میشد.
البته ما در آن موقع در روستای قلعه نوی فریمان کشاورز بودیم و آنجا چون مکان خوش آب و هوایی بود برادرم آنجا و در کنار ما به مطالعه مشغول میشد.
یک روز که آنجا بود برای ایشان چای بردم به برادرم آقا مرتضی گفتم آقا چایی بریزم؟ گفتند نه من خودم میریزم. من رفتم یک ساعت بعد که آمدم دیدم همان قوری چای سرد در آنجاست به آقا مرتضی گفتم آقا چای خوردید؟ جواب دادند نه، آنقدر که ایشان مشغول مطالعه بود همه چیز را فراموش میکرد.
آقا مرتضی برخورد بسیار متواضعانه با همه بویژه کودکان داشتند. همیشه کودکان را دور خود جمع میکرد و میگفت هر کسی که بهتر قرآن و نماز بخواند من به آن هدیه میدهم، با بچهها توپ بازی میکرد و بین بچه ها به داوری میپرداخت.
مادرم نقل میکردند که زمانی که برادرم را باردار بودند یک شب در خواب حضرت زهرا(س) را میبینند که به مادرمان میفرمایند به این بچه زمانی که به دنیا آمد بدون وضو شیر نده؛ مادرم همان جا پدرمان را بیدار میکند و برایش این قضیه را تعریف میکند، پدر مان به مادرمان گفتند که باید به این کار عمل کند و تا دو سالگی بدون وضو به شهید مطهری شیر نداد و همین امر باعث شد که برادرم در این جایگاه رفیع قرار گیرد.
با برادرانم در مبارزات انقلابی شرکت میکردم
من باید این را بگویم که ایشان 12 سال از من بزرگتر بودند، ولی از نظر مبارزات انقلابی ما در مشهد و فریمان با دیگر برادرهایم در مبارزات حضور داشتیم.
شهید مطهری در برابر کوچکترین خطاها تذکر میداد
استاد مطهری همیشه تمام هم و غم خود را برای اسلام داشت و در برابر کوچکترین خطاها که از اشخاص میدید تذکر میداد.
در سفری که من به تهران داشتم و به منزل برادرم رفته بودم؛ در آن زمان (زمان پهلوی) یک مجلهای بود به نام«زن» که درباره آزادی زنان در آن مطالب مینوشتند. برادرم یک مقالهای علیه این مجله در یک مجله دیگر نوشته بود که خیلی طرفدار پیدا کرده بود.
یک روز ما با استاد از منزلشان در قلهک پیاده میرفتیم، در همان حال یک جوانی آمد مقابل ما و به استاد سلام کرد و یک پاکت به استاد داد، استاد که پاکت را باز کرد زود به جواب این جوان گفت من همان کسی هستم که مقاله را نوشتم و همان برای جواب آن کافی است.
جوان میگفت که با نوشتن مقاله شما تیراژمان خیلی بالا رفته و استاد هم جواب رد به او میداد تا جای که او یک پاکت دیگری به استاد داد و به محض باز کردن پاکت توسط استاد ایشان به او جواب ابدا، ابدا داد.
بالاخره استاد به جوان جواب نه گفتند و به راه افتادند. بعد ما فهمیدیم که قصدشان بر این بود که با دادن پول استاد را راضی کنند تا دوباره مقاله بنویسد و این در حالی بود که استاد جواب قاطع «نه» را به او داد. من به ایشان از روی شوخی گفتم خوب آقا پول را میگرفتید و به ما میدادید. شهید مطهری قاطعانه گفت «نه پول گرفتن از این آدم ها حرام است». استاد همیشه در مقابل انحرافات حتی کوچک میایستاد.
کتب شهید مطهری چراغ راه جوانان در زندگی
تمام کتب استاد مطهری مخصوص جوانان است و راه زندگی را به آنها نشان میدهد پس بهتر است جوانان بیشتر به این کتب روی آورند. استقبال از کتب شهید مطهری خیلی زیاد است؛ من خودم هم یکی از طرفداران سر سخت کتابهایش هستم، در جلسهای که با امام جمعه شهرستان داشتیم، امام جمعه تاکید داشتند که در شهرستان باید به هر خانهای از کتب استاد داده شود و این را جز برنامه های خود گذشتهاند.