اگر داری تو عقل و دانش و هوش / بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی / که در معنای آن حیران بمانی...!
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ به دلیل اهمیت توجه به ادبیات سنتی و نگاه به آثار قدما، بر آنیم که برای کمک به آثار طنز معاصر در مقاطع زمانی گوناگون، طنزهایی فاخر را بیابیم و به شما مخاطبان گرامی تقدیم کنیم.
در اولین گام «قصهی موش و گربه» اثر عبید زاکانی را انتخاب کردیم و به مرور این داستان را با توضیحاتی، منتشر خواهیم کرد.
ای خردمند عاقل ودانا
قصه موش و گربه برخوانا
قصه موش و گربه منظوم
گوش کن همچو در غلطانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینهاش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا
در پس خم مینمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو بمیدانا
گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد میخواند همچو مولانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر بموشانا...
در بخشهای بعدی داستان خواهیم دید پس از این توبه چه تحولی در گربه رخ خواهد داد و واکنش موشها به این توبه چه خواهد بود...
من اين شعرحکايت رو کامل خوندم
قصه توبه ي گربه مثل توبه ي برخي .................................
جاي گفتن نداره!