آخرین اخبار:
کد خبر:۳۲۰۳۲۷
گزارش «خبرگزاری دانشجو» از وضعیت کافه‌های اطراف دانشگاه؛

قهوه‌های تلخ دانشجویی با لبخند شیرین دوست/ مسئولان به فکر زنگ هفتم دانشجویان باشند

امروز به نظر می‌رسد، دود سیگار، طعم شیرین بستنی و قهوه تلخ برای نابود کردن جوانان ما کافی است.
قهوه‌های تلخ دانشجویی با لبخند شیرین دوست/ مسئولان به فکر زنگ هفتم دانشجویان باشند

گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ کمی که به مرکز شهر نزدیک می ‌شوی یعنی مرکزی ترین میدان تهران وقتی که خورشید رو به غروب است به دنبال دختران و پسران دانشجو که از درس رها شده و به دنبال فراغت هستند، می‌رویم.

 

قدم‌های آهسته و آرام دانشجویان ما را به سمت کوچه پس کوچه‌ها و یک درب خاکستری با جملاتی لاتین و روزنامه های قدیمی که شیشه را پوشانده است،‌ می کشاند.

 

درب بر روی پاشنه می چرخد و وارد دنیای جدیدی می شویم، دنیایی مجازی که انسان ها را در خیال فرو می‌برد، هرچه به این طرف و آن طرف  نگاه می کنم تنها رویا می بینم و آرزو که در میان دود غلیظی که محوطه را پر کرده است دیده می شود.

 

اینجا جوانان روی صندلی های دو و یا چهار نفره می نشینند و با میل کردن نوشیدنی های گرم و سرد و غذاهای سبک با دو بال رویا به شهر آرزوها سفر می کنند.

 

به نظر می رسید، دختران و پسران دانشجو که امروز اینجا هستند برای گذراندن لحظات خود و به دور از گشت ارشاد، کافه‌های کم نور شهر را به پارک ها ترجیح داده اند.

 

در میان موسیقی آرام و کم صدای پاپ، با مسئول کافه صحبت کردم. او می گفت: کافه جایی است که دوستان و خانواده‌ها برای رفع خستگی روزانه به دور از هیاهو شهر به اینجا می آیند و دقایقی را در آرامش سپری می‌کنند.

 

البته صاحب کافه به نکته‌ دیگری نیز اشاره کرد و گفت: در بعضی از کافه‌ها به طور غیر قانونی مشروبات الکلی و مواد مخدر نیز توزیع می شود؛ که اگر این موضوع واقعیت داشته باشد یعنی یک تبر پنهان در حال ضربه زدن به نسل دانشجویان آینده ساز این مرز و بوم است.

 

البته تا وقتی که در آنجا بودم نه خانواده ‌ای دیدم و نه خستگی ای که از دود و شلوغی شهر خسته شده باشد، فقط و فقط دختران و پسرانی به چشم می خورند که ساعت ‌ها به خوردن قهوه و بستنی مشغول بودند و مدام درباره مسائلی حرف می زدند که شاید خودشان هم نمی دانستند دقیقاً چه دردی را دوا می‌کند.

 

زیر ابر خاکستری درون کافه اتفاقات جذابی هم رخ داد، مثل جشن تولد یکی از دانشجویان که البته با دود سیگار، شمع‌ها خاموش شد و یا پسر دانشجوی دیگری که  سه تار می‌نواخت و قهوه تلخش را به شرینی لبخند دوستش میل می‌کرد.

 

من که در گوشه‌ای روی یک صندلی چوبی نشسته بودم، با حضور جوانی تنهاییم شکسته شد، جوانی که از کوله پشتی‌اش می شد حدس زد که دانشجو است و برای پر کردن صندلی خالی میز من آمده بود.

 

گرم صحبت شدیم،‌ می‌گفت هر روز بعد از اتمام دانشگاه‌ به اینجا می‌آید و تقریباً این کافه نوعی پاتوق او و دوستانش است،  از سایر دانشجویان پرسیدم که آن‌ها بعد از تعطیلی دانشگاه کجا می‌روند؟ با خنده‌ای که انگار کمی از روی تمسخر بود، جواب داد: خب معلوم است، به کافه‌های دیگر می‌روند.

 

این طور که این جوان دانشجو صحبت می‌کرد، فکر کردم تمامی دانشجویانی که در دانشگاه‌های تهران درس می خوانند بعد از رهایی از درس و کتاب به سراغ کافه‌ها می‌آیند و اوقات خود را زیر دودهایی که  صد برابر از دود خیابان ها بدتر است،‌ سپری می‌کنند.

 

دانشجوی جوان می‌گفت: داخل کافه‌‌ها دنیای ما جوان ‌هاست، راحت می‌توانیم با هم حرف بزنیم، بازی کنیم، جشن بگیریم و ساعاتی را خارج از دنیای پر تنش بیرون باشیم، دنیایی که پر از بایدها و نبایدهاست.

 

البته با صحبت‌های دختر جوان باز هم با خود فکر کردم که منظور دانشجوی جوان از بایدها و نبایدها شکسته شدن حرمت ‌ها بین دختران و پسران و به دور از امر و به معروف و نهی از منکر بزرگترها بودن، است تا با آسایش در آزادی غربی بسر ببرند.

 

خلاصه عقربه ‌های ساعت نشان می داد که از غروب آفتاب ساعت‌ها گذشته و از تماس‌ها معلوم بود که خانواده نگران دختران یا پسرشان هستند، بی آنکه بدانند فرزندانشان در کلاس تقویتی نیستند و در حال خوشگذرانی هستند.

 

آخر شب که شد همه ناگهان از دنیای غرب خارج شده و به فکر و تکاپو افتادند؛ آنها به اتفاق می ‌گفتند که چند کار مهم باید انجام می دادند که وقت نشد و کلی خودشان را سرزنش می کردند، ولی انگار بی فایده بود؛ چراکه زمان از دست رفته بود.

 

بعضی افراد بی خیال نیز جمله معروف «وقت برای کار کردن زیاد است» را برای آرامش چنین دانشجویایی به کار می ‌بردند تا فردا هم گرفتار باتلاق خانه غربی شوند و تلخی کامشان را با بستنی شیرین کنند.

 

واقعاً آخرش به کجا ختم می شود! روزی به خودشان می آیند، می بینند همه آن هایی که به فکر درس و دانشگاه بوده و روزی مورد تمسخر ‌آنان بودند، امروز مسئولی با درایت شده‌اند و صد‌ها کافی شاپ را می خرند و و می‌فروشند، ولی آنان باز هم بر روی نیمکت ‌های چوبی سیگار می‌کشند و افسوس می‌خورند.

 

فکر کنم دیگر وقت بستن کافه بود تقریباً به جز من و مسئول کافه شخص دیگری آنجا نبود، مسئول کافه خوشحال بود و داشت تراول ‌ها را با احترام درون صندوقچه پس انداز می کرد و با لبخندی به من گفت: شما قصد ندارید،‌ کافه را ترک کنید.

 

وقتش شده بود که من هم بروم و مسئول کافه را با کلی اسکناس که از جهل جوانان و دانشجوبان بدست آمده بود تنها بگذارم.

 

سمیه راستین، جامعه شناس و محقق اجتماعی در گفتگو با خبرنگار اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، درباره مشکلات امروز دانشجویان و پیامد‌های ناشی از آن گفت: دانشجویان امروز با مشکلات زیادی مانند مسائل اقتصادی، دانشگاهی، شغل، امنیت شغلی و ازدواج و شاید دهها مسئله دیگر روبرو هستند.

 

وی افزود: این مسائل دست به دست هم می دهند تا زنگ هفتمی هم برای جوانان، بویژه دانشجویان به وجود بیاورند؛ این زنگ هفتم دو فلسفه خوب و بد دارد.

 

این محقق اجتماعی درباره فلسفه بد این زنگ هفتم گفت: گاهی زنگ هفتم دانشجویان که نوعی فرار از درس و مشکلات تلقی می شود،‌ به کارهایی صرف می شود که نه تنها فقط وقت باارزش دانشجویان را می گیرد بلکه آنان را با مشکلات بزرگی مواجه می ‌کند و در باتلاق‌های مختلف فرو می‌برد.

 

راستین ادامه داد: زنگ هفتم دانشجویان امروز تفریحاتی شده که آینده آنان را به خطر می ‌‌اندازد و به گونه ای آنان را نسبت به ارزش‌ها بی تفاوت ساخته و زندگی بدون جنب و جوش و بی مسئولیتی را برای آنان به ارمغان می‌آورد.

 

به گفته این جامعه شناس زنگ هفتم دانشجویان امروز آنقدر اهمیت دارد که اگر مسئولان و خانواده‌ها نسبت به آن بی تفاوت باشند در آینده‌ای نه چندان دور با کمترین حادثه‌ای، نتیجه اش افزایش آمار معتادان و بی‌مسئولان جامعه خواهد بود. 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار