گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ سید محمد رضا عشقی معروف به میرزاده عشقی که در سال 1272 در شهرستان همدان متولد شد از شاعران و مبارزان معروف عصر رضا شاه بود. عشقی گاهگاهی در روزنامهها و مجلات، اشعار و مقالاتی منتشر میساخت که بیشتر جنبه وطنی و اجتماعی داشت. چندی هم شخصاً روزنامه «قرن بیستم» را با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر میکرد که امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن بیش از 17 شماره انتشار نیافت. در آغاز زمزمه جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامه اش توقیف شد.
میرزاده عشقی پیش از آغاز مبارزاتش به همراه رضاخان و همراه عدهای دیگر، جهت کمک به عثمانیان در جنگ جهانی اول به آن جا سفر کردند. دیدن ویرانههای طاق کسری در مدائن باعث نوشته شدن اپرای رستاخیز شهریاران ایران شد. عشقی پس از بازگشت در صف مخالفان جدی سردار سپه درآمد.
شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعریش هیچ گاه مجال پخته شدن پیدا نکردند اما صراحت لهجه، نکتهبینی و تحلیل بسیار فنی میرزاده عشقی در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهود است. به عقیده بسیاری از مورخین، عشقی از مهمترین روشنفکران مولود روشنگری پس از مشروطه بود. عشقی، زبانی آتشین و نیشدار داشت.
دو سه شب قبل از ترور عشقی دو نفر ناشناس اطراف خانه او کشیک میدادند. عشقی به نصیحت دوستانش از خانه بیرون نمیرفت و کسی را هم نزد خود نمیپذیرفت. ولی آن دو نفر ناشناس، پیوسته مراقب بودند که عشقی تنها شود و به سراغش بروند. تمام شب دوازدهم تیر ماه 1303 را عشقی ناراحت به سر برده بود. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دست هایش را میشست. پسر عموی عشقی که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود.
کلفت خانه هم برای خرید رفته بود و در خانه را باز گذاشته بود. در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه عشقی شدند، عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند. عشقی خندان تعارف کرد و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی عشقی خالی کرد و بی درنگ هر سه نفر فرار کردند.
عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رسانید. در آن جا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایهها به صدای تیر و فریاد عشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و قاتل را دستگیر کردند. اسم قاتل «ابوالقاسم» و از مهاجرین قفقاز بود. عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. او در زحمت و درد شدیدی فرو رفته بود و ناله میکرد و داد میزد که یا مرا از این جا بیرون ببرید و یا یک گلوله دیگر به من بزنید و آسودهام کنید. بعد از چهار ساعت درد و شکنجه، عشقی جوان چشم از جهان فرو بست.
همان روز که عشقی ترور شده بود، ساعت سه بعداز ظهر عدهای از نمایندگان اقلیت و مدیران جراید اقلیت در مریضخانه نظمیه بر سر نعش حاضر شدند، جمعیت هم کم کم در حال تجمع بود. عباس خلیلی، مدیر روزنامه «اقدام» نطق غرائی کرد که تمام حاضرین گریستند. پس از نطق خلیلی، نعش را در درشکهای گذارده به طرف منزل عشقی حرکت کردند، عده زیادی درشکه واتومبیل از عقب نعش به حرکت در آمدند. فرخی یزدی، مدیر روزنامه «طوفان» نیز از مشایعت کنندگان بود.
همین که درشکه فرخی یزدی به سر چهارراه «مخبرالدوله» رسید به رفیق خود میگوید ماده تاریخ خوبی پیدا کردم و آن «عشقی قرن بیستم» است. هنوز به چهار راه سید علی نرسیده بودند که فرخی قطعه معروف ماده تاریخ عشقی را به این شکل ساخت:
دیو مهیب خودسری چون ز غضب گرفت دم / امنیت از محیط ما رخت به بست و گشت گم
حربه وحشت و ترور گشت چو میرزاده را / سال شهادتش بخوان عشقی قرن بیستم
نعش عشقی را به خانهاش آوردند و در آنجا شسته و کفن کردند، شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاردند که روز بعد تشییع نمایند. شب در مسجد سپهسالار جمعیت زیادی ماند، زیرا فهمیده بودند که شهربانی میخواهد شبانه نعش را برده و محرمانه دفن نماید و نگذارد سر و صدا در اطراف آن بلند شود. ولی درباریان و اقلیت میخواستند که از تشییع جنازه عشقی استفاده کرده و بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت مخالف هستند.
مدرس و دسته اقلیت همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس میخواهد از جنازه یک سید غریب و مظلوم تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیت بی مانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد، جنازه را حرکت داده و تشییع فوقالعاده پر ازدحامی که تاکنون نظیر آن دیده نشده بود به عمل آمد.
پیراهن خونین عشقی را نیز روی عماری گذاشته بودند. از تمام محلات شهر دسته جمعیت به مشایعت کنندگان میپیوست، میگویند در حدود سی هزار نفر در تشییع جنازه شرکت کرده بودند و با همان هئیت جنازه را به ابن بابویه برده و در شمال غربی آن مدفون ساختند.
شاید یکی از بزرگترین موفقیت های شاعران مشروطه این بود که آنان موفق می شدند شعرشان را تا حد تبدیل شدن به ضرب المثل پیش ببرند. در این میان میرزاده عشقی که سری پرشور و زبانی گرم و طناز داشت، شاعری منحصر به فرد است و اشعاری از او مانند «خر تو خر» و «بشنو و باور مکن» از حد شعر عبور کرد و به ضربالمثل تبدیل شد.
ضرب المثل خر تو خر
این چه بساطی است، چه گشته مگر؟
مملکت از چیست؟ شده محتضر!
موقع خدمت همه مانند خر
جمله اطباش، به گل مانده در
به به از این مملکت خر تو خر
ضرب المثل بشنو و باور مکن
جان پسر، گوش به هر خر مکن
بشنو و باور مکن
تجربه را باز مکرر مکن
بشنو و باور مکن
مملکت ما شده امن و امان
از همدان تا طبس و سیستان
مشهد و تبریز و ری و اصفهان
ششتر و کرمانشه و مازندران
امن بود، شکوه دگر، سرمکن
بشنو و باور مکن
خدا رحمتش کنه که درد مردم رو ميگفته!
خدايش بيامرزد انشاءالله ..
تشکر که يادي از اين شاعر بزرگ و نامي کرديد
شادي روحش صلوات