گروه دانشگاههای کشور «خبرگزاری دانشجو»؛ دانشگاه اصفهان مزار شهدای گمنام، آدرس سر راست است، راحت پیدا میکنی. شلوغ هم نیست خیالت راحت. اصلا همان نگهبانی سوال کن بگو میخواهم بروم مزار شهدای گمنام، نشانت میدهد. دستش را مستقیم میگیرد و می گوید برو بالا.
ولی اگر من بودم میگفتم: گمنام؟ اینجا پر از گمنام است اینجا همه گمنامد جز پنج نفر، پنج نفری که ما می گوییم مهمان ما هستند؛ اما در حقیقت صاحب خانهاند !
همانهایی که باز با ندیدنهایمان نامشان را گذاشتهایم گمنام. همانهایی که معروف شدهاند به اختران بینشان!
آن ها گمنامند یا من و تو ؟ آنها که نزد پروردگارشان روزی میخورند گمنامند یا من و تو؟
دانشجوی عزیز، برادر عزیز، خواهر عزیز! یک سوال؟
در سال چند بار به دیدنشان میروی؟ بشمار! 1 بار – 2 بار – 3 بار......
فرقی ندارد! مطمئن باش برای آنها هیچ فرقی ندارد. برای مردان خدا فرقی ندارد که به دیدارشان میروی یا نه.
برای خودت و خودم میگویم، میگویم برو تا نورشان تاریکی گم نامی وجودت را از بین ببرد. برو سهمی ببر از آبروی که دارند برو و خودت را معرفی کن تا بواسطه اعتبارشان گم نام نباشی! برو و قدر بدان وجوشان را ....
آخر میدانی؟ شاید هنوز هم مادرهایشان منتظرشان هستند! چشم به در که شاید...
شاید یکی از آنها پسر همان مادری باشد که هنوز قفل در خانه را عوض نکرده میگوید: پسرم کلید دارد میخواهم با کلید خودش بیاید، یا مادری که در خانهاش را همیشه نیمه باز میگذارد. بزرگواری آنها به کنار.
فرض کن هویت یکیشان معلوم شد پدر و مادرش را آوردند. کدامیک از ما میتوانیم در چشمان انتظار کشیده شان نگاه کنیم؟
خیلی خوب رسم مهمانداری به جا آوردهایم. هنوز مزارشان را تکمیل نکردهایم، این به کنار. مادرش نمیگوید چرا مزارش اینقدر خاک گرفته است؟ نمیگوید چرا مزار پسرم گل ندارد؟ وقتی می گوید من هر روز کنار عکسش گل تازه در گلدان میگذاشتم، هر روز قاب عکسش را پاک میکردم هنوز اتاقش را جارو میکشم چه جواب بدهیم؟
اصلا جوابی داریم که بدهیم؟
امسال هم یک سال دیگر از زمان دربین ما بودنشان گذشت. مراسم سالگرد تدفین هم گرفتیم. خب پس حالا تا یک سال دیگر وقت داریم دوباره به کارهایمان برسیم و چشم ببندیم و نبینیم. نه من، نه تو و نه آنان که دستشان میرسد کاری کنند.....
فرستنده: احسان همدانیان