به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات "خبرگزاری دانشجو»؛ سالیانیست که مرسوم است شب چهارم محرم در کنار روضهی فرزندان حضرت زینب (س)،روضه خوانان روضهی حضرت حر را نیز می خوانند و از کیفیت و چگونگی توبهی حر و رافت امام حسین (ع) با او سخن به میان می آورند،به همین بهانه چند شعر تقدیم به حضرت حر منتشر می کنیم که در ادامه ملاحظه خواهید کرد...
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم
آیینه ام کن تا که حیران تو باشم
آزاده ام امّا گرفتار تو هستم
خارم که خواهم در گلستان تو باشم
من سر به زیر و سر شکسته آمدم باز
تا سر بلند لطف و احسان تو باشم
دیشب حواسم را که جمع خویش کردم
دیدم فقط باید پریشان تو باشم
ایمان چشمانت مرا بیدار کرده
باید چه گویم تا مسلمان تو باشم؟
بر گیسوانم گرد پیری هست امّا -
من آمدم طفل دبستان تو باشم
دیروز کمتر از پشیزی بودم، امروز -
با ارزشم چون جنس دکان تو باشم
دیروز تحت امر شیطان بودم امروز
از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم
دیروز یک گرگ بیابان گرد و بی عار
امروز می خواهم که اصلان تو باشم
هر چه شما فرمایی امّا دوست دارم -
تا در منای عشق، قربان تو باشم
شادم نمودی که قبولم کردی آقا
من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم
خواهم که خاک پایتان باشم نه این که -
چون خار در چشمان طفلان تو باشم
آقا اگر راضی نگردد زینب از من
دیگر چگونه بر سر خوان تو باشم
محسن عرب حالقی
سوار گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی
که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! می گفتم اشتباه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیر بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی
بگو چرا نشوم آب که دست یخ زدهام را
دویدی و نرسیده به خیمه گاه گرفتی
چنان تبسّم گرمی نشانده ای به لبانت
که از دل نگرانم مجال آه گرفتی
رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت
تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
قاسم صرافان
غصه و غم، اشک و ماتم را به من دادى حسين
بهترينهاى دو عالم را به من دادى حسين
يازده ماه است کارم را معطل کرده اند
خوب شد ماه محرم را به من دادى حسين
هر زمان دم مي دهم يعنى ز تو دم مي زنم
نيستم عيسی ولى دم را به من دادى حسين
خانه زاد کربلايم خانه ات آباد باد!
خانه ام آباد شد، غم را به من دادى حسين
پيش ختم الانبيا و پيش ختم الاوصيا
همنشينى دو خاتم را به من دادى حسين
من محرم تا محرم فطرس اين خانه ام
بال من افتاد، بالم را به من دادى حسين
من حسينيه شدم رخت سياهم پرچمم
اى به قربانت که پرچم را به من دادى حسين
کار با باران ندارم گريه هايم را نگير
بهتر از باران زمزم را به من دادى حسين
ريزه خواران محرم سفره دار عالمند
سفره هاى چند حاتم را به من دادى حسين
من کنار سفره هاى روضه ات آدم شدم
توبه مقبولِ آدم را به من دادى حسين
علي اكبر لطيفيان