به گزارش خبرنگار حوزه دین و اندیشه "خبرگزاری دانشجو"؛ هر سال این روزها کل عالم دارد برای غم پسر فاطمه گریه می کند. این روزها مادرها دارند گهواره بچه هاشان را تکان می دهند و برای گلوی پاره علی اصغر ناله می زدند، پدر ها جوان شان را که می بینند می روند هیئت و یک گوشه آرام برای لاله لیلا زار می زنند. نوجوان ها یاد عبدالله و قاسم، دو گل پر پر امام حسن می کنند و ضجه می زنند. دختر ها می روند عصر عاشورا، قصه گوش و گوشواره...
مصیبت آن قدر بزرگ است که اگر گرد غم آن روی دل هر کس بنشیند می میرد از غصه. این قصه هم مال امروز و دیروز نیست. از همان روزهایی اولی که دست مان را دادیم به دست بابا و مامان و راهی تکیه و حسینیه محله شدیم، این قصه شروع شده. و انشالله به لطف حضرت تا لحظه مرگ هم ادامه دارد...
حالا، یک روز مانده به تاسوعا، از همه کسانی که دارند این سطرها را می خوانند می خواهیم بروند توی دفترچه خاطراتشان و خاطره اولین باری که برای حضرت ارباب گریه کردند را برای ما تعریف کنند. همه با هم از غم ارباب بگوییم و روضه ای که بیشتر دلمان را می تکاند و خاطره اولین اشک...
اینجا، داخل همین خبر، یک قرار روضه خوانی چند هزار نفره داریم باهم. تو هم بشو مداح این روضه. خودت بگو و خودت هم گریه کن...
بسم الله! همین پایین صفحه، بخش "نظرات" آماده روضه خوانی توست؛ روضه ای از اولین باری که برای ارباب اشک ریختی یا قشنگ ترین خاطره ای که روضه ارباب داری یا هر روضه ای توب دلت هست و می خواهی برای مردم روایتش کنی. شروع کن به روضه خواندن؛ مادری دارد نگاه می کند و گریه می کند...
اما اولین گریه هایی را که به یاد می آورم مربوط می شود به روضه حضرت رقیه... سه ساله دختر که کتک نداره... اینکه قباله فدک نداره... خیلی پر سوز و گداز بود... این روزها دلم برای آن شبهای خودم تنگ می شود
من...آن سال از خدا، حب حسین را خواسته بودم... و روی خاک های جنوب حاجت روا شدم...
حسین علیه السلام مسیر تمام زندگی م را تغییر داد..
کاش منم همینو میخاستم
غروب آخر سال 90، شلمچه، بغضی که هنوز مونده ...
این هم به خاطر برکت حضور شهدا بود . . .