به گزارش خبرنگار فرهنگی«خبرگزاری دانشجو»، یکی از اتفاقاتی که در سال گذشته رسانه ملی را دچار بحران کرد، مسئله کمی بودجه و وضعیت اقتصادی نهچندان جالب جامعه بود که سایه بحران مالی را برای رسانه فرهنگساز کشور افکند. شابد در نگاه نخست بحران مالی برای مخاطب قابل احساس نباشد و فقط به دستمزدها مربوط باشد. اما واقعیت آن است که این مسئله بر پیکر بخش عظیمی از رسانه ملی اثر کرد و برنامههای تلویزیونی را هم تحت تاثیر خود قرار داد. به طوری که برنامه سازان و مدیران سازمان، گاهی ذائقه مخاطب را فراموش کرده و صرفا برای بیرون آمدن از چنگ بحران، برنامه میساختند.
خروجی این وضعیت را میتوان در تبلیغات مستقیم بههنگام و نابههنگام در برنامههای مشارکتی بسیار، آن هم در ساعات پر مخاطب مشاهده کرد. برنامههایی که از کیفیت سابق آن کاسته شدهبود. چرا که می بایست به جای تولید فرهنگ، محصول خاصی را معرفی کند و یا تریبونی میشدند برای آنکه مصرف و مصرفگرایی در آن فریاد زده شود. وقتی کف گیر رسانه به ته دیگ خورد صدای آن از گوش برنامه های کودک و نوجوان هم شنیده شد تا جایی که این برنامه ها هم نظیر برنامه عمو پورنگ محل تبلیغات شدند.
تبلیغات و برنامه های مشارکتی تنها یک وجه تدابیر درمانی برای بحران مالی بود. پیامد این وضعیت، بسیاری از کارگردانان صاحب نام را از رسانه به شبکه های خانگی کشاند. به طوری که افرادی چون کمال تبریزی و حسن فتحی را به فضای جدیدی برای ارتباط با مخاطب کشاند و باید گفت ادامه این روند از میزان مخاطبان تلویزیون میکاهد. همچنین مراحل تولید برخی از آثار چون «زخم»، «آمين»، «معماي شاه»، «يادداشت هاي يك زن خانه دار» و در مقطعي هم سريال «پرده نشين» را با تعطیلی مواجه کرذ.
در این مدت تعداد آثار تولید شده شاید تفاوتی با دوره قبل نداشت ، اما به جرات میتوان گفت که از میزان کیفیت آن ها کاسته شد. باز پخش سریال ها و فیلم های دهه 60 و 70 نیز اگر چه برای برخیها نوستالژی بود اما حاکی از بحرانی بود که دست به گریبان رسانه ملی شده بود.
حال باید شاهد این بود که در سال جدید، رسانه ملی چه تدابیری برای بیرون رفت از این موضوع اتخاذ میکند تا بتواند به اصلی ترین رسالت خود که همان دانشگاهیست که امام خمینی (ره) فرمودند برسد.
آیا بازهم مجریان باید در کسوت بازیگری ظاهر شوند که از معرفی محصولی ناکارآمد توسط مبدع آن به وجد بیاید؟