به گزارش «خبرگزاری دانشجو»- احسان همدانیان، انسان است دیگر...گاهی از کسی یا از چیزی خوشش نمی آید، گاهی با دلیل گاهی هم بی دلیل ... مثلا دلش با فلانی صاف نمی شود...بدون اینکه بداند چرا؟ تا اینجایش از لحاظ اجتماعی مشکلی نیست، آزادی برای همین جا هاست برای اینکه از کسی خوشت بیاید و یا نیاید، از کسی طرفداری کنی یا نکنی.
دقیقا مثل طرفدارن تیم های فوتبال، یکی سرخ و یکی زرد و یکی آبی که خیلی وقت ها دلیل خاصی هم ندارد، البته مشکلی هم ندارد. مشکل آنجایی است که وقتی از کسی خوشت نیاید شروع کنی به زدنش چون خوشت نمی آید.
چماقات بشود منطقات ! اینجا دیگر به شما نمی گویند انسان آزاد و چماق به دست گرفتن و کتک زدن دیگران را آزادی نمی خوانند. بلکه شما را به عنوان فردی با اختلال روانی بستری می کنند.
این مقوله دقیقا در جاهایی دیگر هم رخ می دهد که چون مثل چماق بدست گرفتن خیلی در چشم نیست اکثر اوقات نا دیده گرفته می شود. مثلا اگر چماق ات شد قلم ات و شروع کنی به نوشتن دروغ و تهمت علیه دیگری، دقیقا می شوی مثل همان چماق به دست!
منتها اینجا کمی چاشنی روشنفکری به چماقت زدهای که شده است قلم! قلم به دست میگیری و مینویسی، نه برای آگاهی، نه برای تبیین، نه برای فهماندن بلکه برای غرضهای درونیات! به طور خلاصه، غرض نویسی میکنی!
یعنی با اینکه می دانی این مطلب دروغ است؛ با این که عقل ات هم تایید می کند این حرف کذب است ولی می نویسی چون غَرَض داری.
غرض نویسی چند آفت خطرناک دارد، یکی همین که عقل و منطق خود را تعطیل می کنی! و پس از مدتی ممارست متوجه می شوی که دیگر توان استفاده از منطق را از دست داده ای.
یکی هم توهین به شعور مخاطب است که باعث می شود یا اصلا طرف نوشته هایت نیاید یا اگر هم آمد و خواند به جهالتت بخندد.
یکی هم بستری شدن است منتها اینجا روشش متفاوت است مثلا به جهت تَنَبه و درمان از نوشتن محروم می شوی و ...
البته خیل زیادی از کسانی که به سرنوشت سوم دچار می شوند، فریاد راه می اندازند "که ای وای آزادی نیست و کوروش بخواب که ما بیداریم" و از این دست حرف ها... ولی خب حتما که نباید به حرف چماق به دست گوش کرد...بلکه باید به درمان ادامه داد باشد که موثر افتد...