به گزارش «خبرگزاری دانشجو»، محمد امین بابازاده، خب بچه ها درس تموم شد. سر جاتون بشينيد؛ ميخوام حضور غياب کنم. خانم احمدي، آقاي بهمني، خانم جعفري ببخشيد آقاي جعفري ... ! بچهها نگران امتحان نباشيد. امتحاناي من نرماله پس از همين فردا شروع کنيد به خوندن تا نتيجه بگيريد! خسته نباشيد.
بعد از آنکه به دليل چند جلسه غيبت استاد در طول ترم مجبور بوديم چند روز اضافي تر در دانشگاه بمانيم و سر کلاس جبراني n ساعته چرت بزنيم، ديگر علاقه اي به شنيدن حرف هاي فوق نداشتم. لحظه شماري ميکردم تا هر چه زودتر کلاس تمام شود و به خانه برگردم و از اندک فرجه باقي مانده نهايت استفاده را ببرم. در راه برگشت با اين که مسير غير ممکن امتحان را در پيش رو ميديدم، ولي با اين حال نمي توانستم در برابر آينده خود و تنها دلخوشي پدر و مادرم بي تفاوت باشم. دلخوشي اي که داشتنش بعد از سالها زحمت و فداکاري اصلا انتظار زيادي نبود. از اين رو بايد براي برنامهريزياي ۲۴ ساعته مصممتر مي شدم.
طبق برنامه وقتي به خانه رسيدم، کتاب (بخوانيد جزوه، کتاب ۳۰ هزار تومني، باقي جزواتي که استاد در انتشارات گذاشته و...) را باز و شروع به خواندن کردم. مدام حواسم را جمع ميکردم که مبادا ذهنم به عوالم ديگر سلوک کند و به جاي مرور درس، به مرور خاطرات کودکي بپردازد. تلاش مي کردم تا درسم را خوب ياد بگيرم و به اينکه بعد از گل مسي به ايران، من چطور ميتوانستم در زمين بازي باشم و تيمم را نجات بدهم؛ فکر نکنم!! اما در اين بين عالمي هم بود که نمي توانست رويا قلمداد شود.
لذت اين فکر که روز آخر امتحانات فرارسيده و من قرار است برگه امتحاني را با بادي به غبغب، به مراقبي که هميشه دوست داشتم از خجالتش در بيايم، بدهم؛ اين اميد را به من مي داد که بتوانم حواسم را بهتر جمع کنم. دو سه هفته اي گذشت و حالا ديگر آن فکر به واقعيت تبديل شده بود. با خوشحالي و رضايت از عملکردم به خانه برگشتم و بعد از چند هفته بيخوابي، يک دل سير خوابيدم. صبح با صداي پيامک دوستم از خواب بيدار شدم. نوشته بود «نمره فلان درس اومده چند شدي ؟!! «مني که صبحها با صداي توپ هم از خواب بيدار نمي شدم، مثل ببري که دنبال طعمه است به سمت کامپيوتر رفتم. نمره را که ديدم، برق ۳ فاز پراندم!! با هر منطقي که حساب مي کردم چه فلسفه، چه رياضي، چه ماشين حساب، چه تقلب و... بايد به جاي ۹، حداقل ۱۵ ميشدم! لباسهايم را پوشيدم و باز هم راهي دانشگاه شدم تا استاد را پيدا و تصحيح دوباره برگه ام را از وي طلب کنم. ميدانستم که بيهوده به دانشگاه ميروم چرا که استاد وقتي در طول ترم با خيال راحت به دانشگاه نميآيد ديگر چطور انتظار ميرود که الان براي خدمتگزاري به دانشجويان در دفترش نشسته باشد!!! به دانشگاه که رسيدم فهميدم که بيهوده آمده ام. استاد براي سفري تفريحي به خارج از کشور تشريف برده اند و من توفيق مطالبه حقم را تا يک هفته از ايشان ندارم!!
بعد از چند روز مطلع شدم که نمره ها ثبت نهايي شده و استاد، دوستم را که وضعيتي مشابه با من داشته بود را پاس کرده است. هم از اينکه «خب حتما من هم پاس شده ام «خوشحال بودم و هم بابت بد و بيراه هايي که در دلم به استاد گفته بودم پشيمان! اميدوارانه وارد سامانه شدم و نمره ثبت شده ۹ را ديدم! بگذريم!!!!
انتخاب واحد را انجام دادم و بدون هيچ استراحت و انگيزهاي وارد ترم بهاره شدم. جلسه اول کلاس ها تشکيل شد. از آنجا که خود اساتيد هم به اين نکته پي برده اند که هر کاري که به مزاجشان باشد مي توانند انجام دهند؛ هر کدام شروع به بيان روش خاصي از خود کردند.
تا اينجا برايمان قابل قبول بود. ( شايد چون به اين سيستم دل بخواهي عادت کرده بوديم) ! تا اينکه استاد گفت:» من نميتوانم اين ساعت کلاس بيايم فلان روز ميتوانيد بياييد؟». يک دفعه همهمه کلاس را برداشت. يکي ميگفت «خيلي خوبه» يکي هم ميگفت «خيلي بده»! در آخر وقتي استاد مشاهده کرد که قرار نيست نتيجه اي حاصل شود، گفت: «هرکي نميتونه نياد!! من مي خواستم باهاتون همکاري کنم ولي ظاهرا شما تصميم به اين کار نداريد!!!» ما هم چون به بدهکار بودن عادت کرده بوديم پذيرفتيم. پذيرفتيم که در اين نظام آموزشي، دانشجو هيچ شاني در قبال انتخاب واحدي که بر اساس حساب و کتاب انجام داده است، ندارد و قبول کرديم که استاد هر کاري بخواهد مي کند و سهم ما هم از اين همه کار، تنها سکوت است. بد برداشت نشود! روي صحبتم با آن دسته از اساتيد دلسوز نيست. طرف حسابم اين سيستم بي سرو ته آموزشي است که تا اين حد اختيار عمل به اساتيد ميدهد و در اين بين کساني که حتي معني استادي را هم درک نکردهاند از اين شرايط سو استفاده ميکنند.
نه نيت غر زدن دارم و نه قصد گفتن حرف هايي که تک تکمان آنها را از بهريم لکن من باب يادآوري و تلنگر لازم است به مسئولان بگويم که کنترل اين شرايط و خارج شدن از اين دستگاه کار سختي نيست کما اينکه ايجاد يک نهاد نظارتي مستقل، که بتوانند بر عملکرد اساتيد نظارتي منصفانه داشته باشند هم کار سختي نيست.
شايد مسئولين در جواب اين پيشنهاد بيان کنند که ما انتهاي هر ترم در سامانه آموزشي فرم نظرسنجي اساتيد را قرار ميدهيم. اما سئوالي که اينجا مطرح ميشود اين است که اين نظر سنجي ها تا چه حد بررسي ميشود؟ اصلا چه مقدار خروجي داشته و آيا به خاطر آن، استادي که عملکردي نامطلوب داشته، مواخذه شده است يا خير؟ اين که چرا معاونت آموزشي بخشي را ايجاد نميکند تا دانشجويان بتوانند به صورت جزئي و به دور از عواقب بعدي انتقادات خود را از استاد مطرح نمايند؟ و اگر اين کار انجام شده چه مشکلي وجود دارد که دانشجويان يا از آن مطلع نيستند و يا از آن استقبال نمي کنند؟ اينکه چرا در قبال خواسته منطقي دانشجويان، اساتيد ذره اي خود را جاي دانشجويان نمي گذارند؟ و هزاران سئوال ديگر که مدت هاست ما را بي صبرانه منتظر شنيدن پاسخ هايي منطقي، از سوي مسئولان گذاشته است.
قطعا ما نيز انتظار عوض شدن کل سيستم آموزشي کشور را از سوي مسئولان دانشگاه بوعلي نداريم! ولي حداقل اين انتظار را داريم که با امثال اين گونه سئوالها، پله پله جلو بيايند و با حل کردن اينگونه جزئيات بسترهاي لازم را براي اصلاحات بعدي فراهم کنند که اگر هرکس در حيطه وظايفش در اين حوزه اينگونه عمل کند ديري نميپايد که ميشود ساير راهها را براي سيستم آموزشي بررسي کرد و بعد از مدتي کوتاه شاهد حل بسياري از مشکلات مربوط به آن بود.
محمد امین بابازاده دانشجوی عمران دانشگاه آزاد همدان