به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از گرگان، زهره سایری، دانشجوی کارشناسی رشته فناوری اطلاعات مرکز آموزش علمی کاربردی گنبدکاووس ۲ دلنوشته ای از سفر اخیر دانشجویی خود به جمکران نوشته است که متن کامل آن را در ذیل این گزارش میخوانید:
سلام علیکم؛ سلام ب رمیزبان رمضان و سلام بر میهمانان ضیافت نور و معرفت.
بازم سه شنبه و یاد یار و جمکران و..؛
یادش بخیر سه شنبه شبهای جمکران وقتی از در وارد می شدی دل تو دلت فرو میریخت تا سلام به لب میاوردی؛ ستارههای دنباله دار اشک، آسمونِ چهره سیاهت رو میشست و..؛
مولا..؛
یادش بخیر درب 2 پشت حیاط مسجد! آقا جان هزار تا دل تو کاشیهای گنبد فیروزه ای جمع شدن درست مثل حرم عموعبّاس «ابوفاضله/ هزار تا دله / تو کاشی صحنش..»
صدای سخنرانی؛ چاه؛ کبوترای چاهی؛ گنجشکها؛ داخل مسجد فارغ ازعالم، به نماز امام زمان «عج» میایستی.. آه چه بوی عطر نرگس و یاس و سیبی تو فضا میپیچید اونوقته که مست می شدی؛ مستی عشق..
گنجشکها چقدر آروم بین لوسترها در رفت و آمدن میان و دور نمازگزارها چرخی می زنن؛ نگاهشون که میکنی حس می کنی چقدر پاک و دوست داشتنیاند. میرن دوباره اون بالا می شینن.. این طایفه کی هستن که انسان و آهو و گنجشک هم بهشون امید دارن...
چیه؟ تو هم دلت مثل اونا اینجا آروم گرفته نه؟ از این پایین پنجرههای سبز و میبینی؟ وای که چه گرمای خاصی به دلت میشینه؛ نور سبز پنجرهها اون بالا؛ صداش میکنی؛ با تمام بدیها میبره دلتو... نمیدونی چه حالیه. فقط می دونی خاصیّت اینجا همینه! صدای دعا؛ نمک متبّرک جمکران؛ گاهی اوقات کلی از سرما میلرزیدیم اما گرمای آرامش بخش حرم سوز هوا رو تو دل خودش پنهون میکرد..
یادش بخیر صف طولانی چایی تبّرک جمکران؛ جلوی مهدیه؛ دعای توسل؛ این چه آسمونیه که جمکران داره؟ زیر همچین آسمونی توسل خوندن و تاب آوردن؟! خیلیه! تازه وقتی گنبد و منارههام روبروی چشمت باشن! تازه وقتی به اسم یابن الحسن می رسید انگار اونجا زمین و زمان بهم میریخت از بیقراری و تنگ دلی! آقا جان چیکار کردی با دل ما؛ آقای خوبیها آقای بیقراریها و آقای تنگ دلیها از همین جا سلام؛
شاید این شعری که تو ماشین موقع برگشت میخوندیم برامن نالایق محقق شده: «از خانه صاحب زمان/ من میروم بار دگر / شهر خدایی الوداع/ شاید نبینمت دگر» آره؛ آره خیلی نالایقم ولی آقا بذارین ادامه بدم «ماه منیرم/ برات بمیرم/ قلبمو دادم به تو و/ پس نمیگیرم» نگید واسه من نبوده اگه نبوده حالا کجاییم؟!
دلم واسه زیارت خوندنای حرم حضرت معصومه تنگ شده؛ یادش بخیر سینه زنی نصفه شبای حرم. حیاط پشتی روبرو گنبد؛ آه ه ه ه ه یه آه پر حسرت! ای، ای خانم، خسته شدم. به خدا پر و بال دلم بد شکسته نه بال پریدن دارم، نه پای اومدن، نه دل موندن؛ با اینکه دورم هنوزم نمی تونم بگم خداحافظ. فقط می تونم بگم یادت بخیر جمکران؛ یادت بخیر نیمه شبای حرم؛ یادت بخیر جلوه حقیقی عشق..
دوردستها و تصویر جمکران؛ کمی از حرفای ناگفته منم گفتنی شد.
اللهم عجل لولیک الفرج.
زیبا بود سپاس