به گزارش خبرنگار دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، امسال هم مثل سال های گذشته، از یکی-دوهفته مانده به جلسه دانشجویی رهبر انقلاب، در به در به دنبال جور کردن کارت دیدار بودم. دیدار دانشجویی آقا از آن دیدارهای بیت رهبری است که همه برای پیدا کردن کارت ورود به آن سر و دست می شکنند. با توجه به این که دیدار در جمعی صمیمی و کم تعداد است، کاملا ویژه و خودمانی به حساب می آید و برای همین خیلی باید خوش شانس باشی تا یک کارت ورود گیر بیاوری. من هم به رسم معهود از وقتی ایام دوران دانشجوییِ مقطع کارشناسی تمام شده، عادت داشتم سهمیه خود را به حکمِ انصاف در اختیار دوستان کم سن و سالتری بگذارم که هنوز توفیق این دیدار صمیمانه نصیب شان نشده است. اما با وجود این، همچنان دلِ آدم برای این دیدار میتپد و نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت باشد. من هم طبیعتا از این قاعده آدمیت مستثنی نبودم! و با وجود این که کارت دیدارم را از پیش به دیگری هبه کرده بودم، چندساعتی پیش از شروع دیدار، غسل زیارت نائب الامام نموده ومنزل (قم) به سمت تهران حرکت کردم به امید این که فرجی حاصل شود و حضرت رزاق، رزق امسال دیدار رهبری ما را هم به گونه ای برساند ...
در تهران هم، از چند نفر رفقای تشکل های دانشجویی سراغ انصرافیهای لیست شان را گرفتم که گویا امسال خود آن ها –از من بدتر- کارت کم آورده بودند و داشتند به هر آب و آتشی می زدند تا برای سایر «التماس دعا گفته ها» از جایی کارت تهیه کنند! پس مایوسانه به سراغ ساختمان مرکز نهاد رهبری در دانشگاه ها – این آخرین امید!- رفتم تا ببینم از دوستانی که آن جا هستند اصطلاحا چیزی به ما میماسد یا خیر؟!
در نمازخانه نهاد رهبری چند نفر از دانشجویانی که قرار بود مقابل رهبری صحبت کنند، داشتند متن خود را به همراه رفقای دیگر هم پالگیشان تصحیح و برای قرائت رسای آن -که باید در مدت کوتاه 8 دقیقه ای جان کلام را می رساند- تمرین میکردند. نماینده بسیج دانشجویی، نماینده جنبش عدالتخواه، نماینده نشریات دانشگاهی و خواهری که نماینده اردوهای جهادی بود. از چهره بعضی شان مشخص بود که استرس دارند. از آن ها هم سراغ کارت دیدار را گرفتم که همه دست رد به سینه ام زدند.
واقعا از ته دل می خواستم الان در بیت رهبری باشم ولی انگار قرار بود نشود. دوسال پیش هم مشابه این اتفاق برایم افتاده بود و تا خودِ افطار چشم انتظار، پشتِ گیتِ بیتِ رهبری مانده بودم و بی نصیب از توفیق دیدار. حدود ساعت 4و نیم ظهر بود که نمایندگان تشکل های دانشجویی به سمت بیت حرکت کردند، من هم، در دلم نذری کردم و با دست خالی راهی فلسطین شدم.
گیتهای بیت!
جلوی ورودی بیت رهبری در انتهای خیابان فلسطین، مثل هر سال تعداد زیادی از دانشجویان که وضع من را داشتند و کارت ورود قسمت شان نشده بود، به امید گشایشی در کار، زیر آفتاب روی زمین نشسته بودند و به گیت ورودی خیره شده بودند. بعضی های دیگرشان هم که کمی زرنگ تر بودند مدام به سراغ افرادی که پاکت سفید دستشان بود می رفتند تا ببینند از این پاکت جادویی، کارت دیدار اضافه ای برای آن ها بیرون میاید یا نه. غالبا هم جواب نه می شنیدند اما به تلاش ادامه می دادند. من هم حسب قاعده مسلمِ «اگر پر رو نباشی حق ات را می خورند!» شروع کردم به این در و آن در زدن. جوانی که تیپ اش کمی متفاوت از دیگران بود را نشان کردم. از آن پاکت سفیدهای جادویی در دست داشت. از بچه های تشکل انجمن اسلامی یکی از دانشگاه های تهران بود و منتظر چند نفر از رفقایش که برسند و با هم داخل شوند. اما گویا یکی دوتا از آن ها نتوانسته بودند خود را برسانند. من که مکالماتش را با بقیه دوستانش می شنیدم نزدیکش شدم و فقط به او زل زدم. فهمید چه می خواهم. قبل از این که حرفی بزنم یک کارت در دستم گذاشت و گفت: انگار این قسمت تو است! فقط یادت باشد به بقیه بگویی از بچه های با مرام انجمن اسلامی کارت را گرفتی ها! من را می گویی، انگار دنیا را بهم داده باشند. فکر نمی کردم اینقدر راحت و بی دردسر شانس در خانه ام را بزند. البته خودمانیم؛ از قم هم که راه می افتادم به دلم افتاده بود امسال بی رزق نمی مانم...
با گذشتن از نگاه های سنگین بچه هایی که کارت گیرشان نیامده بود، از گیت های چندمرحله ای بیت عبور کردیم. به داخل حسینیه حضرت امام(ره) که رسیدیم، دانشجویان حاضر در حال خواندن سرود بودند. دسته جمعی اشعاری را زمزمه می کردند که قسمتی از آن اینگونه بود:
فریاد دانشجو همیشه اتحاد است/ در باور او زندگی صبر و جهاد است
قاموس دانشجو ندارد واژه ضعف / آنکس که عزت داشت او خیر العباد است
باید که از این عشرت فانی گذشتن / از هرچه غیر از فیض ربانی گذشتن
در راه عزت مثل سالار شهیدان / باید که از دنیا به آسانی گذشتن
برجا نشستن، از بیم هرگز / در وقت تحریم، تسلیم هرگز
همین که ساعت نزدیک به 6 شد، سرودها جای خود را به شعار دادند و دانشجویان با شعار «ای پسر فاطمه، منتظر تو هستیم» رهبرشان را به حضور می طلبیدند. بالاخره انتظار دانشجویان به سر آمد و رهبری وارد حسینیه شدند. بعضی دانشجوهایی که مشخص بود بار اولشان است رهبرشان را حضورا می بینند، چشمانشان از شادی برق می زد، شعارهای بلند و ابراز علاقه دانشجویان، چند دقیقه ای فضای حسینیه را پرشور کرد.
مجری مراسم که «فرشید جعفری» دبیر سابق جنبش عدالتخواه، از سوی همه حاضرین و سایر دانشجویانی که دوست داشتند در مراسم باشند و این توفیق نصیب شان نشده بود، به رهبری سلام و خیر مقدم گفتند. بعد از تلاوت قرآن توسط یکی از قاریان دانشجو، مطابق رسم، نوبت نمایندگان تشکل های دانشجویی بود که از رهبری اجازه بخواهند و مواضع خود را برابر شخصیت اول نظام جمهوری اسلامی ابراز نمایند.
نمایندگان پرحرف!
شروع صحبت نمایندگان دانشجویی با خواهری از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دفتر تحکیم وحدت بود که از دیدار صمیمانه و رودر روی رهبری با اعضای تشکل های دانشجویی سپاسگزاری کرد و از مسئولین و سیاسیون گله گزاری کرد که تماس رو در رو و چهره به چهره با آن ها کاری دشوار و بعضا محال است. از اشاره دستش مشخص بود بیشر خطابش با سیاسیون و مسئولین امور دانشجویی است که روبه روی تریبون، در ردیف صندلیهای کنار هم نشسته بودند. سخنانش شسته و رفته بود و زودتر از زمان مقرر به پایان رسید. مجری ضمن تشکر از رعایت زمان، از آقایان خواست در این زمینه از خانم ها الگو بگیرند.
علی پهلوان دبیرکل جامعه اسلامی دانشجویان دومین دانشجویی بود که پشت تریبون می رفت. در سخنانش به فتنه 88 اشاره کرد و این که حضور برخی از فعالین این فتنه در پست های دولتی مانند خاری در چشم دانشجویان، آن ها را ناراحت و نگران می کند. این اظهار با فریاد «احسنت... احسنت» حاضرین مواجه شد. البته در سخنش به اتهام زنی های بی پایه و اساس دولتی ها به مسئولین دولت قبل هم اشاره کرد و این که رویه فعلی در بلند مدت به تخریب اصل وجهه نظام می انجامد. وزیر علوم و بهداشت هرچند ساکت در جایگاه نشسته بودند، اما پچ پچ کردن های برخی مسئولین را می شد دید. صحبت های در گوشی نیلی احمدآبادی(رئیس دانشگاه تهران) با دکتر هاشمی (وزیر بهداشت) خیلی توی ذوق می زد. نکته آخری که پهلوان به آن اشاره کرد، در خصوص مذاکرات بود. دبیر جامعه اسلامی به تیم هسته ای اطمینان داد در صورتی که به دلیل زیاده خواهی طرف غربی، امکان رسیدن به توافق حاصل نشد، ما دانشجویان در فرودگاه به سان قهرمانان مقاومت به استقبال شما خواهیم آمد. پس نگران آن چه خواهد شد نباشید. فریاد تکبیر حضار بلند شد.
فشار متراکم جمعیت مخصوصا برای بچه ها که با زبان روزه 15 ساعت را تحمل کرده بودند سخت می نمود. مدام باید از این پا به آن پا می شدی تا کمی برای خودت جا باز کنی. در همین بحبوحه فردِ کنار دستی ام داشت زیر لب وردی می خواند. دقت که کردم دیدم دارد پشت سرهم آیت الکرسی می خواند و به آقا فوت می کند.
حالا نوبت به وحید زارع، نماینده شورای تبیین بسیج دانشجویی رسیده بود که نطق خود را شروع کند. سخنش را با چاق کردن یک صلوات به روح پر فتوح شهدای گمنام مدفون در دانشگاه های کشور آغاز کرد. از همان جملات نخستش مشخص بود با توپ پر آمده است. رو به مسئولین گفت: اگر شما تمایل ندارید صحبت های ما را بشنوید، اما اینجا پدر مهربانی نشسته است که حرف دل ما را گوش کند. صحبتش را در سه محور جنگ اقتصادی، فرهنگ و دانشگاه و نیز جنبش دانشجویی ادامه داد. از این گلایه مند بود چرا افرادی در کشور فرماندهی جنگ اقتصادی را در دست دارند که خود اعتقادی به «اصل» این جنگ تمام عیار ندارند. وضعیت فرهنگی دانشگاه ها را مورد تذکر جدی قرار داد و از ممارست مسئولین دانشجویی به برگزاری کنسرت رقص و آواز شدیدا انتقاد کرد. که حضار با تکبیر خود وی را تایید نمودند. در آخر صحبت خود به موضوعی «صلح امام حسن» اشاره کرد که این روزها دستمایه برخی مسئولین کشوری و کد رمزی برای طرح سازش با استکبار شده است. با اشاره به مقایسه کنندگان وضع کنونی با شرایط صلح امام حسن (ع)، خطاب به آن ها گفت: آقایان! این ملت کجای کار را در همراهی با مشکلات، کم گذاشته که این گونه به ناحق این مردم را با جماعت بی وفای روزگار امام حسن مقایسه می کنید؟ و سخن را با این اشعار حماسی به پایان برد:
در این قبیله نخل تناور همیشه هست / مقداد هست مالک اشتر همیشه هست
اینجا که کوفه نیست خوارج علم شوند / سلمان نمرده است اباذر همیشه هست
روشنترین روایت عمار می شویم / در عشقِ مقتدا، همه تمار می شویم
هادی ذوالفقاری، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی فرد بعدی بود که نوبت به او رسید. او که به نسبت متفاوت تر از بقیه صحبت کرد در ابتدای سخن از وزارت علوم دولت فعلی به این دلیل که فضای فعالیت برای تشکل های با افکار مختلف را باز گذاشته است، تقدیر و تشکر کرد. سپس از بی تفاوتی عموم دانشجویان حال حاضر نسبت به دغدغه های سیاسی گلایه کرد و آن را زنگ خطری برای کل فضای دانشگاه دانست. دلیل آن را هم افزایش هزینه فعالیت سیاسی برای دانشجویان (مشکلات امنیتی و تحصیلی و...) مطرح کرد که باعث خودسانسوری، ترس و عدم مشارکت دانشجویان جدیدالورود در فعالیت های سیاسی می شود.
حضرت آقا، نکته های او را که از نظر مواضع سیاسی متفاوت تر از بقیه سخن می گفت تند تند در دفترچه کنار دستیشان یادداشت می کردند.
یک جانبگی صدا و سیما، نبود احزاب فراگیر در کشور و شیوه فعالیت های اقتصادی سپاه پاسداران از دیگر موارد انتقاد او بود. در میان صحبت هایش عده ای از دانشجویان شروع کردند به تایید مواضع او با تشویق و دست زدن، کف زدن آن ها میان ذکر صلوات جمعیت محو شد.
دست آخر صحبت خود را با انتقاد از سخت گیری های فرهنگی در دانشگاه ها و مسائلی مثل حجاب اجباری در دانشگاه ها و برخورد شعاری با کرسی های آزاد اندیشی و عدم اجازه به مخالفین برای ابراز نظرات پایان داد. با این که مسلط تر از بقیه بود و بر خلاف دیگر دانشجویان از روی متن نمی خواند اما چند تپق اساسی هم زد! یک بار خطاب به آقا گفت: همانطور که شما «عرض کردید...». که از سوی جمعیت صدا بلند شد: آقا «فرمودند»! رهبری لبخند ریزی زدند.
میکائیل دیانی، دبیر تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان مستقل، نفر بعد بود. انجمن مستقلی ها معمولا تند و تیز تر از بقیه صحبت می کنند و همین ارائه شان را جذاب و دلنشین می کند. دیانی هم از این رسم عدول نکرد. پتک اول را در موضوع «تحریف خط رهبری» فرود آورد. می گفت همانطور که به گفته شما عده ای قصد دارند، خط امام را تحریف کنند، عده ای از منسوبین رهبری نیز با ارائه تفسیر خود از بیانات رهبری، آن را موضع رهبری می انگارند، گویی اگر کسی مانند آنان نیاندیشد ضدولایت فقیه است. بعد به ماجرای تجلیل رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح از توافق لوزان و تبریک آن به رهبری اشاره کرد که خود رهبری چند روز بعد این تبریک ها را بی معنی قلمداد کرده بود.
نماینده انجمن مستقل پتک دوم خود را بر برخی رفتارهای نامناسب مسئولین دولتی فرود آورد. این که برخی مسئولان با ذکر خطاب هایی مانند راننده تاکسی، لبو فروش، ترسان و لرزان، تغذیه شده از جای معدود و... می خواند دهان منتقدین را ببندند. به این که دولت در سیاست خارجی خود همه پتانسیل کشور را به تلاش برای ارتباط با امریکا معطوف نموده و از ذوق زدگی افراطی جناح غربگرا از این تعامل. می گفت: این که مسائلی مثل تهدید ایران توسط کشور افریقایی جیبوتی، واقعه جده و عدم اجازه به حضور نماینده ایران در سازمان ملل نشانه عزتمندی رفتار سیاست خارجه نیست.
در ادامه نوک پیکان انتقادهای تند و تیز انجمن مستقل را که با صدای بلند و هیجانی دیانی همراه بود به سمت قوه قضاییه برد و از قوه قضاییه پرسید چرا پرونده هایی مانند کرسنت باید خط قرمز باشد؟ اگر وزیر نفت در این ماجرا دست اندر کار بوده است پس چرا هنوز بر مسند وزارت است؟ می گفت برای مردم دیدن «تبعیض» به مراتب دردناک تر از «تحریم» است و بی عدالتی ها مردم را نسبت به نظام بدبین می کند. اینکه مردم ببینند یکی از آمارهای بالای واردات پورشه در شرایط تحریم مربوط به ایران است، در نگاه مردم نسبت به نظام اسلامی تاثیرگذار است. جمعیت باز هم با «احسنت» خود این مواضع را تایید کردند.
دست آخر هم از نوع تعامل سیاسیون دولتی با دانشگاه و تشکل های دانشجویی گلایه کرد و از تشکل های در حال شکل گیری «دولت ساخته» انتقاد کرد.
حدودا یک ربع به ساعت هشت مانده بود. از افزایش این پا و آن پا کردن های جمعیت مشخص بود دیگر منتظر فرمایش های حضرت آقا هستند. من هم دست کمی از بقیه نداشتم. خصوصا آن که روزه داری و تحمل گرمای آمدن از قم به تهران، در این ساعات منتهی به اذان مغرب فشار را بیشتر کرده بود. اما مجری مراسم هنوز نمایندگان دیگری از تشکل های دانشجویی را در لیست سخنرانی داشت...
مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد تهران شمال نفر بعدی بود که نوبت به وی رسید. بیشتر انتقادات او به وضعیت کنونی دانشگاه آزاد معطوف بود. از این گلایه می کرد که چرا طرح تحقیق و تفحص مجلس از دانشگاه بعد از 8 سال هنوز به نتیجه نرسیده است؟ حالا دیگر جمعیت جسته و گریخته «احسنت» می گفتند، گویی احسنت گفتن های جمع، ملال آور شده بود. نکته آخر او اما پیرامون ازدواج دانشجویان بود! خطاب به رهبری گفت پدر و مادرها حرف ما را گوش نمی کنند! لااقل شما مستقیما آن ها را نصیحت بکنید که برای ازدواج ما جوانان همت کنند. تاییدها دوباره جانی تازه گرفت! فریادهای بلند «احسنت» دختر و پسر، حسینیه امام را پر کرد!
انتقادات مطرح شده نسبت به دولت همانطور که یکی از دانشجویان در نطق خود اشاره کرد، گویی به مزاج مشاور دولت خوش نیامده بود. حسام الدین آشنا را دیگر نمی توانستم میان مسئولین حاضر ببینم. احتمالا جلسه را ترک کرده بود تا به جلسه کاری مهمتر از این جلسه برسد. شاید هم جایی مهمتر از اینجا به افطاری دعوت شده بود. الله اعلم!
خانمی که به نمایندگی از اردوهای جهادی حضور داشت، ارائه کننده بعدی سخنان بود. از آلام زاغه نشینان و بی توجهی مسئولین به وضعیت بحران زده برخی نقاط کشور مانند سیستان به شدت انتقاد کرد. ضمن این که از فقدان مدیریت جهادی در عرصه های مختلف کشور گله داشت، از وزیر بهداشت هم به دلیل حضور در جمع جهادگران در نوروز امسال تشکر کرد.
دیگر واقعا حوصله همه سر رفته بود! حدود دو ساعت بود که نمایندگان تشکل های دانشجویی داشتند صحبت می کردند. ساکت ماندن و گوش کردن خیلی کار سختی است. کاری که رهبرانقلاب خیلی خوب آن را بلد بودند و خم به ابرو نمی آوردند. یاد حرف امام علی افتادم در تشریح ویژگی حاکم اسلامی که باید توان گوش سپردن به حرف مردمانش را داشته باشد...
آخرین نماینده تشکل های دانشجویی در مراسم، دبیر جنبش عدالتخواه دانشجویی بود. جنبش عدالتخواه هم انتقادهای تند و تیز خود را نخست به وضعیت مسکن و شهرسازی وارد کرد. از این که بودجه شهرداری نزدیک به بودجه عمرانی کشور شده و به قوه ای در کنار سه قوه دیگر تبدیل شده است. و این درآمد هنگفت هم از تراکم فروشیها و تغییرات گسترده کاربری زمین های مسکونی و حتی کشاورزی به مجتمع های عظیم تجاری به دست آمده که تدریجا به تغییر سبک زندگی و فرهنگ مصرفی مردم هم بدل خواهد شد. و از اظهار وزیر مسکن مبنی بر این که «طرح مسکن مهر مزخرف بوده است» نیز انتقاد کرد.
در ادامه تریبون های نماز جمعه و عدم استفاده از ظرفیت های عظیم بالقوه آن نیز از نکات دیگر مورد اشاره بود. و این که مسئولین و منتسبین رهبری در امامت جمعه و غیراز آن نباید برخورد جناحی داشته باشند تا جایی که رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، مسئول جلسات همگرایی جناح اصولگرا شناخته شود.
بالاخره نوبت آقا می شود
حالا صحبت های نمایندگان تشکل ها به پایان رسیده بود. مجری مراسم ضمن پوزش از دونفر دیگر دانشجویانی که فرصت صحبت به آن ها نرسیده، خودش به عنوان آخرین نفر، به دستبوسی رهبری رفت و آقا او را مورد تفقد خود قرار داد.
اما پیش از آن که رهبری بخواهد سخنان خود را شروع کند یکی از دانشجویان حاضر از انتهای حسینیه بلند شد و با صدای بلند رهبری را خطاب قرار داد. می گفت حرفی دارد که می خواهد بعد افطار با رهبری در میان بگذارد. رهبرانقلاب با رندی پاسخ دادند و گفتند: منظورت این است که بعد افطار فقط با شما صحبت کنم؟ خب بقیه این جمعیت هم مثل شما دوست دارند صحبت کنند!
کمتر از چهل دقیقه تا نماز مانده بود. آقا ابتدا شروع کردند به ذکر نکاتی پیرامون صحبت های ارائه شده در توسط دانشجویان. ابتدا ابراز خرسندی کردند از جو با نشاط و سرزنده حاضر و انتقاد کردند از افرادی که می خواهند دانشجویان این مرز و بوم را «افسرده» نشان دهند.
یکی دیگر از نکاتی که رهبری عطف به سخنان یکی از دانشجویان اشاره کردند، آینده استکبارستیزی مردم ایران پس از توافق احتمالی بود که در این خصوص قاطعانه فرمودند خودتان را برای ادامه استکبار ستیزی آماده کنید. سخنی که دانشجویان را به وجد آورد و تکبیر آنان را برانگیخت.
رهبری سپس نکته ای که در خصوص مواضع سیاسی منسوبین شان به عنوان نقد گفته شده بود را تشریح کردند و گفتند قرار نیست هرکس که منسوب به من است، همه نظرات و مواضعش مورد تایید من باشد. به صورت مصداقی هم درباره نکتهای که یکی از دانشجویان اشاره کرده بود (تبریک توافق لوزان توسط یکی از منصوبان رهبری) گفت که شخصی از طرف خودش –نه رهبری- موضعی گرفت و من هم بعدا موضع خودم را گفتم! خب آیا باید از طرف بخواهم بگوید غلط کردم!
نکته بعدی بنا به درخواست یکی از دانشجویان خطاب به پدر و مادرهای دانشجویان بود که ازدواج را برای جوانان مشکل نکنند و مبتنی بر وعده قطعی خدا بر رساندن رزق، واسطه ازدواج آن ها شوند. انتقادی هم به وزیر بهداشت می کند از این که خلاف سیاست های جمعیتی حال حاضر کشور، هنوز مراکز پیشگیری از باروری در کشور فعالیت می کنند. از تاکید رهبری بر نکته ازدواج جوانان مجلس شور می گیرد و احسنت و تکبیر حضار بلند می شود. از شعف و اشتیاق حضار نسبت به موضوع ازدواج لبخند بر لب رهبری می نشیند و خودشان هم ادامه می دهند: خب باید مشکلات جنسی این مشکلات حل شود تا بتوانند فعالیت کنند!
یکی دیگر از واکنشهای رهبرانقلاب نسبت به نقدی بود که نماینده جنبش عدالتخواه پیرامون بی توجهی به مسئله مسکن و شهرسازی در سیاست های ابلاغیه برنامه ششم ابراز کرده بود، که رهبری خاضعانه این اشکال را پذیرفت و وعده داد این سیاست ها به گونه ای اصلاح شود که این مورد در آن دیده شود.
راندِ دومِ دیدار
دیگر نزدیک اذان مغرب شده است ولی هنوز رهبری فرصت نکرده اند هیچ یک صحبت های اصلی که برای ارائه آماده کرده بودند را مطرح کنند. آقا از جمعیت می پرسند: بحث ناقص ماند حالا چه کار کنیم؟ تمام حضار از آقا می خواهند که جلسه بعد از افطار دوباره ادامه پیدا کند. ایشان می پذیرند. ادامه یافتن این جلسات ماه مبارک با تشکل های دانشجویی پس از افطار بی سابقه است. موذن شروع می کند به اذان گفتن...
آن هایی که کمی با تجربه تر هستند و چندباری به این دیدار آمده اند یادگرفته اند که بعد از نماز مغرب سریع به سفره ای هجوم ببرند که نزدیک میز افطار آقاست تا روزه خود را با رویت چهره حضرت ماه افطار کنند. البته سفره ای که رهبری در آن است قبلا توسط مسئولین و سیاسیون غرق شده است.
تعدادی از دانشجویان، افطار خود را خورده-نخورده سریع به جلوی جایگاه هجوم می روند تا نزدیکترین محل نسبت به رهبری را داشته باشند. نوه شش-هفت ساله آقا در جایگاه سخنرانی مشغول جست و خیز است و با صندلی و میکروفون آقا بازی می کنند. دانشجوها کمی سربه سرش می گذارند و از پدربزرگش می پرسند. کم کم بقیه جمعیت هم می آید و رهبری نیز به افطاری سبکی اکتفا می کنند و زود به محل سخنرانی بازمی گردند.
راندِ دوم سخنرانی رهبری بیشتر شبیه گعده دانشجویی است. آقا بیشتر خاطره می گوید و کلا فضا بانشاط و غیر رسمی تر از قبل اذان شده است. آقا بی مقدمه وارد بحث می شوند. یکی از مهمترین محورهای سخنش را پیرامون روش جذاب کردن تشکل برای عموم دانشجویان اختصاص می دهد و از تشکل ها می خواهد به روش های خلاقانه و بدیع برای جذب حداکثری دانشجویان رو بیاورند. روش هایی چون سرود و تئاتر و نشریه صوتی و اقناع مخالفان از جمله ابزارهایی است که رهبری نام می برند. مخصوصا آقا روی تئاتر تاکید ویژه ای می کنند و خاطره ای درباره تئاتری نقل می کنند که سالها پیش در همین حسینیه درباره زندگی حضرت ایوب برایشان اجرا شده و از آن لذت برده اند.
مسئولین الان که چند دقیقه ای است صحبت آقا شروع شده، کم کم سرو کله شان پیدا می شود. بعضی ها هم گویی اصلا دیگر حوصله شان نکشیده و در قسمت دوم سخنرانی رهبری حاضر نمی شوند. البته اگر از حق نگذریم، دکتر هاشمی وزیربهداشت و شاگرد زرنگ دولت چند دقیقه زودتر از حضور آقا به جایگاه برگشته بود.
آقا در ادامه بحث جذاب کردن تشکل این هشدار را می دهند که به هر قیمت و از هر طریقی نباید سعی کرد تشکل را جذاب کرد. برای مثال به برگزاری کنسرت و اردوهای مختلط انتقاد می کنند و می گویند اگر از این طرق قرار است تشکل جاذبه پیدا کند، بهتر است پیدا نکند. هشداری هم به وزرای بهداشت و علوم می دهند که در زیر مجموعه های خود مراقب افرادی باشند که دنبال این کارها در دانشگاه هستند.
پیرو همین بحث جذب به هرقیمتی، داستانی از سید قطب نقل می کنند که زمانی در امریکا به کلیسایی می رود که برای جذب همگانی در داخل آن تالار مخصوصی برای انجام فسق و فجور بوده است که مردم را به جای رفتن به کاباره به هر قیمتی داخل کلیسا بکشاند! و «آخوند» آن کلیسا هم شب ها برق ها را خاموش می کرده که دختر و پسر، «دو به دو» و «سه به سه» با هم برقصند و «نوشابه» بنوشند. از نوع توصیف آن صحنه و کلماتی که به کار می گیرد، خود آقا خنده اش می گیرد چه برسد به حضاری که در حال ریسه رفتن هستند.
در ادامه رهبری از عبارتی سخن می گویند که برخی سیاسیون و نویسندگان تحت عنوان «اسلام رحمانی» یاد می کنند و این عبارت را با توجه به این که هم در اسلام رحمت نسبت به مومنین و هم عداوت نسبت به دشمنان وجود دارند، بی معنی می دانند. این پروژه را نیز در ادامه خطی عنوان می کنند که پس از رحلت امام خمینی به صورت سیستماتیک در پی تحقق پروژه اعلام پایان انقلاب بوده و از عناصر ایدئولوژیک و سیاسی و هنری خودش استفاده کند تا دین اسلام را از دینی سیاسی به عرصه فردی و مسائل شخصی بازگرداند. دانشجویان که دریافته اند رهبری از کدام خط و جریان سخن می گوید، مصادیق بحث رهبری را بین خودشان پچ پچ می کنند.
آقا همچنین از ضرورت حمایت از تشکل های انقلابی به طور خاص توسط مسئولین دانشگاه ها و وزارت علوم می گوید. به بحث تشکل های شب انتخاباتی هم اشاره می کند که فقط کارکرد سیاسی انتخاباتی برای احزاب دارند و شکل گیری چنین تشکل هایی بی معنی و توهین به دانشجویان دانشگاه هاست. برای توصیف این تشکل ها آقا عبارت «ظرف یکبار مصرف» پلاستیکی را به کار می برد که بعد از استفاده فقط به طبیعت ضربه می زد که این تشبیه موجب خنده حاضرین می شود. آقا هم خنده حضار را دست می گیرد و ادامه می دهد: البته اخیرا ظروف یکبار مصرفی به بازار آمده که از کاغذ ساخته شده اند و اینقدرها هم بی خاصیت نیستند و توسط طبیعت تجزیه می شوند!
آخرین نکته رهبری هم پیرامون نفوذ ایران در منطقه به عنوان یک حقیقت تردید ناپذیر است. آقا به عصبانیت امریکا و برخی کشورهای عربی از این نفوذ اشاره می کنند و با کنایه و لحنی طنز آمیز خطاب به آن ها می گویند این حقیقتی است که ما در کشورهای دیگر نفوذ داریم! خب چیکارش کنیم؟ دست خودمان که نیست! حرف و کلام ما در منطقه نفوذ دارد! نفوذ را که نمی شود جلویش را گرفت! حالا این عرب ها و امریکا عصبانی می شوند و بین خودشان جلسه می گذارند و با هم از ناراحتی این نفوذ ایران «درد دل» می کنند! بعد هم تصمیم می گیرند از کشورهای دیگر آدم بیاورند و لباس نظامی های سعودی را تنشان کنند و این بدبختها را درست بفرستند زیر تیغ انصار الله یمن!
بچه ها دوباره می زنند زیر خنده. اصلا انگار بچه ها دلشان می خواهد هی بخندند و فضا را شاد کنند تا لبخندی روی گونه رهبری شکل ببندد. واقعا هر بار که آقا می خندد آدم حض می کند.
جلسه طول کشیده و ساعت نزدیک 11 است. آقا ناگهان جلسه را ختم می کنند و با ذکر این عبارت کوتاه: «من حقیقتا دیگر خسته شدم! والسلام علیکم و رحمه الله» جلسه را به پایان می برند. دانشجویان هم با شعار «ابوالفضل علمدار خامنه ای نگه دار» ایشان را بدرقه می کنند.
برخی دانشجوها به مسئولین بیت به کنایه می گویند حالا که آقا ما را اینقدر نگه داشته باید به ما سحری بدهید! اما خبری از سحری نیست. بچه ها که اصلا انگار خستگی از تنشان در رفته ...
دوستان به جای ما.......
یه بار نشد این توفیق نصیب ما هم بشه........
چند روز مونده به دیدار و بدتر روز دیدار یه بازار سیاهی برا کارت های ورود راه میفته که آدم خجالت میکشه بگه این سیستم دیدار با عالی ترین شخص مملکت ماست/کاش این سیستم متحول میشد
گزارش جالبی بود