به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، حسن پور برزگر شب گذشته در افتتاحیه مرحله دوم هفتمین دوره طرح ولایت خراسان رضوی در دانشگاه الزهرا مشهد، در رابطه با حدیث «عِنوان بصری»، تصریح کرد: اين روايت از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام منقول است، و مجلسی در كتاب «بحار الانوار» ذكر کرده است:
«عُنوان بصري، پيرمردي فرتوت بود كه از عمرش نود و چهار سال سپري ميگشت. بصری میگفت: حال من اينطور بود كه به نزد مالك بن أنس رفت و آمد داشتم. چون جعفر صادق عليه السّلام به مدينه آمد، من به نزد او رفت و آمد كردم، و دوست داشتم همانطوري كه از مالك تحصيل علم كردهام، از او نيز تحصيل علم نمايم. پس روزي آن حضرت به من گفت: من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، اوراد و اذكاري دارم كه بدانها مشغولم. تو مرا از وردم و ذكرم باز مدار! و علومی را كه ميخواهي، از مالك بگير و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنانكه سابقاً حالت اينطور بود كه به سوي وي رفت و آمد داشتي. پس من از اين جريان غمگين گشتم و از نزد ایشان بيرون شدم، و با خود گفتم: چنانچه حضرت در من مقدار خيري جزئي را هم تفرس مينمود، هر آينه مرا از رفت و آمد به سوي خودش، و تحصيل علم از محضرش منع و طرد نميكرد. پس داخل مسجد حضرت محمد (ص) شدم و بر آن حضرت سلام كردم؛ سپس فرداي آن روز به سوي روضه برگشتم و در آنجا دو ركعت نماز گزاردم و عرض كردم: اي خدا! من از تو ميخواهم تا قلب امام جعفر صادق را به من متمايل فرمائي، و از علمش به مقداري روزي من نمائي تا بتوانم بدان، به سوي راه مستقيم و استوارتر راه يابم.من با حال اندوه و غصّه به خانهام باز گشتم؛ و به جهت آنكه دلم از محبت جعفر اشراب شده بود، ديگر نزد مالك بن أنس نرفتم، بنابراين از منزلم خارج نشدم مگر براي نماز واجبتا به جایي كه صبرم تمام شد. در اين حال كه سينهام گرفته بود و حوصلهام به پايان رسيده بود نعلَين خود را پوشيدم و رداي خود را بر دوش افكندم و قصد زيارت و ديدار جعفر(ع) را كردم؛ و اين هنگامي بود كه نماز عصر را بجا آورده بودم. پس چون به درِ خانه حضرت رسيدم، اذن دخول خواستم براي زيارت و ديدار حضرت. در اين حال خادم حضرت بيرون آمد و گفت: چه حاجت داري؟! گفتم: سلام كنم بر شريف. خادم گفت: امام در محل نماز خويش به نماز ايستاده است. پس من مقابل درِ منزل حضرت نشستم. در اين حال فقط به مقدار مختصري درنگ نمودم كه خادمي آمد و گفت: به درون بيا، تو بر بركت خداوندي. من داخل شدم و بر حضرت سلام نمودم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: بنشين! خداوندت بيامرزد!. پس من نشستم، و حضرت قدري به حال تفكّر سر به زير انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: كنيهات چيست؟!
گفتم: أبوعبدالله. حضرت گفتند: خداوند كنيهات را ثابت گرداند و تو را موفّق بدارد اي أبوعبدالله! حاجتت چيست؟!من در اين لحظه با خود گفتم: چنانچه براي من از اين ديدار و سلامي كه بر حضرت كردم غير از همين دعاي حضرت هيچ چيز دگري نباشد، هرآينه بسيار است.
سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه ميخواهي؟! عرض كردم: از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منعطف فرمايد، و از علمت به من روزي كند. و از خداوند اميد دارم كه آنچه را كه درباره حضرت شريف تو درخواست نمودهام به من عنايت نمايد. حضرت فرمود: اي أبا عبدالله! علم به آموختن نيست. علم فقط نوری است كه در دل كسي كه خداوند تبارك و تعالي اراده هدايت او را نموده است واقع ميشود. پس چنانچه علم ميخواهي، بايد در اولين مرحله در نزد خودت حقيقت عبوديت را بطلبي و بواسطه عمل كردن به علم، طالب علم باشي و از خداوند بپرسی و استفهام نمائي تا خدايت ترا جواب دهد و بفهماند.»
همسر شهید ضابط در ادامه سخنان خود بر مسئله حقیقت بندگی اشاره و خاطرنشان کرد: انسانهای کوچک در رابطه با دیگران سخن چینی میکنند، انسانهای متوسط درمورد چیزها سخن میگویند و انسانهای بزرگ طرح و ایده ارائه میدهند.
وی صبر و جهان شمول دعا کردن را از دیگر از انسانهای بزرگ برشمرد و گفت: یکدیگر را بالا ببرید و سعی کنید از هر کسی زیباییهایش را اخذ کنید و آن را گسترش دهید و عاملی برای بالا بردن و ارتقاء دیگران باشید.