گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو - فردین آریش؛ ساعت از 6 گذشته است که خودم را میرسانم جلوی درب ورودی دانشگاه امام صادق(ع). مسیر درختکاریشدهیِ منتهی به مسجد امام صادق را بالا میروم. روی زمین آسفالت حیاط دانشگاه، پرچم آمریکا را کشیدهاند که ملت جابهجا از رویش رد میشوند. کمی جلوتر، پوسترِ «شمر زمانهات را بشناس» را بنر کردهاند. جلوی ورودی مسجد، مردم کفشها را توی پلاستیک میکنند و میگذارند توی قفسههای بیدر؛ نه کفشداریای هست، نه قفسهی قفلداری. کسی نگران گم شدن کفشهایش در مجلس امام حسین (ع) نیست. توی مسجد نماز جماعت تمام شده و مداحی دارد زیارت عاشورا میخواند. آنهایی که به نماز اول وقت نرسیدهاند، آخر مسجد به امامت طلبه جوانی نماز جماعت دیگری میخوانند. زیارت عاشورا که تمام میشود چراغها را روشن میکنند. سرم را میچرخانم توی مسجد و خودم را آن میانهها جاگیر میکنم. پابهسنگذاشتهها دور تا دور به دیوار تکیه دادهاند یا روی صندلی نشستهاند.
روحانی جوان، قاری، اسلاید و دیگران
قاری قرآن آیاتی از سوره بقره را تلاوت میکند. سه دوربین از مراسم تصویربرداری میکنند. جوانی هم عکس میگیرد. بنری را طبقه بالای مسجد روی دیوار نصب کردهاند که از قول رهبر انقلاب نوشته است: «همین عزاداریهای سنتی است که باعث تقرب بیشتر مردم به دین میشود.» جایگاهی که مراسم آنجا برگزار میشود نسبت به قبله، متمایل به سمت چپ زاویهای قائم دارد. بعد از قاری، روحانی جوانی پشت تریبون میآید و لطایف قرآنی میگوید.
از اینکه: «علم غذای روح است. و باید توجه شود که از چه منابعی دریافت میشود.» میگوید: «قرآن سفره خدا است و امیر مؤمنان و اهل بیت(ع) سفرهداران آن.» بعد درباره هدف خلقت میگوید. و وقتی که به آیهای از قرآن اشاره میکند، قاری آن را با صوت برای جمعیت تلاوت میکند: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ».
در کنار این، پرده پروژکتوری هم کنار جایگاه هست که متناسب با صحبتهای روحانی جوان اسلایدهایش عوض میشود؛ یکجور اجرای گروهی و بهروز و کارآمد.
انتظامات مراسم که لباسها و گردگیری شبیه به خدّام حرم امام رضا (ع) دارند، در گوشه و کنار به جاگیر شدن مردم کمک میکنند. توی گوش یکیشان هندزفری است و روی دوش دیگریشان چفیه. هنگامهی صحبتهای روحانی جوانی که جمعیت با دقتی نصفه، نیمه به او گوش میدهند، یک نفر مجلهای را دستش گرفته و میخواند. پسر جوانی هم که جلوی من است، سرش توی گوشیاش است و انگار دارد مطلبی را با دقت میخواند. روحانی جوان درباره رزق حلال صحبت میکند و حرفهای کوتاهش را این دعا به پایان میبرد: «خدایا به حق اهل بیت (ع) ما را از بندگان خوبت قرار بده!»
بعد روی پروژکتور کلیپی بسیار کوتاهی از توصیههای رهبر انقلاب به هیأتهای عزاداری پخش میشود: «چقدر خوب است که در هیأتها قرآنخوانی شود و مضامین انقلابی گنجانده شود.» بعد از کلیپ پرده پروژکتور از کنار جایگاه جمع شده و دست به دست از گوشه مسجد خارج میشود.
با مرگ شعاری برخورد نکنید!
«گرچه ابنالحسنم پر شدم از ثارالله/ بنویسید مرا ابن ابیعبدالله» جوانی پشت تریبون قرار میگیرد و شعری با مضمون این بیت میخواند و با طلب صلواتی از جمعیت میخواهد که به اندازه چند قدم جلوتر بیایند تا مردمی که بیرون مسجد توی هوای سرد هستند، بتوانند داخل بیایند. کمی فاصله میافتد بین رفتن جوان و آمدن «حجتالاسلام پناهیان». جمعیت برای خالی نبودن عریضه به بهانههای مختلف صلوات میفرستند. یکی میگوید: «انشاءالله اربعین بروی کربلا، صلوات!» در این بین، نابودی آل سعود پربسامدترین ایده برای گرفتن صلوات از جمعیت است. یکی که صدای پختهای دارد، از انتهای مسجد، میگوید: «برای رسوایی منافقین داخلی صلوات!» جوانی که کنار دست من نشسته، میگوید: «منظوری نداشت».
حجتالاسلام پناهیان از تفکر صحبت میکند. از مهمترین هدف زندگی هر انسانی که رسیدن به خدا است. میگوید: «همه ما از دالان مرگ عبور خواهیم کرد. مرگ ما ناگزیر است، پس چه بهتر که تلاش کنیم در بهترین وضعیت خدا را ببینیم «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»».
بعد رو به جوانترها میگوید: «مرگاندیش باشید! درجوانی تکلیف خودتان را با مرگ روشن کنید: مرگ اگر مرد است گو نزد من آی/ تا در آغوشش بگیرم تنگ، تنگ. با مرگ شعاری برخورد نکنید! تکلیفتان را با آن روشن کنید، وگرنه منفعلانه خواهید مُرد. از مفهوم «شهادت» هم استفاده کنید تا برسید به عاشورا که در آن شهادتنامهی عشُاق امضا میشود».
میدانیم که!
حجتالاسلام پناهیان میگوید: «بعد از انتخاب هدف این سؤال مطرح است که چطور به آن برسیم؟ راه رسیدن به هدف چی است؟ آگاهی؟ ما که به اندازه کافی آگاهی داریم. آقای بهجت با یک لبخند ملیحی میگفتند: «میدانیم که!» پس مشکل چیست؟ ایمان است؟ مگر ایمان نداریم؟ مگر به معاد و نبوت و ائمه ایمان نداریم؟ به چی ایمان نداریم؟ همینقدر ایمان کافی است! بیشتر هم نخواهید که ضرر ندارد! همین 7، 8 واحدی که معارف در دانشگاهها درس میدهند زیادی است. بعضی از این کتابهای دینی مدارس را هم اگر حذف کنند، موافقم. چه خبر است؟ این نگاه به دین یکجور سکولاریسم پنهان درش هست که به وقتش به آن خواهم پرداخت.»
میگوید: «پس مشکل ما چی است؟ محبت نداریم؟ من کسانی را میشناسم که با اشک امام حسین (ع) را شهید کردند! محبتش را هم دیدهایم! محبت مثل بنزینی است که توی باک ریخته نشده باشد. باید توی ماشین ریخته شود تا ثمر داشته باشد. علم و محبتی را که ثمر نمیدهد چرا میخواهی زیاد شود؟ روایت داریم که فتنههای آخرالزمان خیلیش برای این است که منافقین شیعه رسوا شوند. پس محبت بیثمر هم داریم.»
رفقا کاری کنید ظهور مهیا شود!
«مشکل نداشتن «عمل» است؟ اما عمل بیثمر هم داریم. امشب میخواهم رازی بگویم که همه علم و عمل و محبت ثمر پیدا کند. حلقه واسطه بین علم و محبت و ایمان و عمل، برجستهترین مهارت معنوی است که باید رویش تمرین کنید. این حلقه مفقوده «نیت» است. «نیت قربهالی الله». اصل نیت است. اگر نیت کرده باشی و نتوانی عمل کنی، نزد خدا مقبول است. برای کارهایمان نیت کنیم: «وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنينَ». رفقا کاری کنید ظهور مهیا شود! آدم با نیت میتواند میانبر بزند. خدا به بندگانش به اندازه نیتشان کمک میکند.»
حجتالاسلام پناهیان گریزی هم به روضه حضرت قاسم میزند و میکروفن را به میثم مطیعی میدهد. مطیعی روضه امام حسن (ع) و فرزندانش را میخواند: «کریم کاری به جز جود و کرم نداره/ آقام تو مدینهست ولی حرم نداره».
روضه نرم و آرام اوج میگیرد و به قلبهای حاضران نیش میزند. جمعیت انگار که تازه داغدار شده باشند از عمق جان گریه میکنند و اشک میریزند. صدای نالههای مردم به آسمان میرود. جایی که فردیت آدمها به جمعیتشان گره خورده و هرکس به شیوه خود مویه میکند و زخمه بر گلو میزند. جمعیت همراه مداح دم میگیرد: «غریب اونیه که سر به بدن نداره/ آقام رو زمینه، ولی کفن نداره».
خداحافظ رفیق
روضه که تمام میشود، دستها به سمت آسمان بلند میشود، مداح و مردم، 10 مرتبه به حق حسین (ع) «العفو» میگویند. و این طلب بخشش از خدای حسین (ع) است در مجلس عزای حسین (ع) که خداوند خود به مؤمنان اینطور وعده داده است: «وَ تُوبُوا إَلي اللهِ جَمِيعاً أَيُّهَا المُؤمِنونَ لَعَلَّکُمْ تُفلِحُونَ».
موسم سینهزنی رسیده است. جمعیت ایستاده سینه میزنند. کسی لخت و برهنه نشده است. سنگین، ولی دلی و با حس سینه میزنند. پشت سر من جوانی «واویلا حسین» را از عمق جانش فریاد میزند. مطیعی میآغازد: «مُهر من تربت تو، مِهر تو در گِل من/ سوزد از تو غربت تو، روضه روضه دل من».
مطیعی آرام میخواند و سنگین. طنین تماس دستهای جمعیت با سینههای داغدار به هم میآمیزد و همراه دلهای سبکشدهی جمعیت پر میگیرد و به آسمان میرود. نوحهای که خوانده میشود تمِ موسیقی متن «خداحافظ رفیق» را دارد. و لابد برای همین است که اینچنین زخمه بر دل میزند و میگریزد.
مطیعی بند آخر نوحه را نذر سردار شهید همدانی میکند: «در راه حفظ حرم، بگذریم از سر و جان/ فریاد غیرت ما، ذکر یا زینبمان/ برگشت از معرکهها، سردار لشکر عشق/ میسوزد در غم او، خاک مظلوم دمشق/ خوشبهحال او، عاقبت به تو رسید/ زائر تو شد، موسپید و روسپید».
عبداللهها در فلسطین
نوحه مطیعی که تمام میشود از مسجد بیرون میآیم. چند نفر پشت درب مسجد نماز میخوانند. بیرون مسجد موکت پهن کردهاند که تک و توک آدمهایی رویشان نشستهاند. بعضی در دستههای 2 نفره و چند نفره گعده گرفتهاند و با هم حرف میزنند. کمی جلوتر 15، 16 تا بچه دسته عزاداری تشکیل دادهاند. یکی، دو تا طلبه هم همراهشان هست. بچهها دو دسته شدهاند. یک دسته میگوید: «عبداللهم و تشنهی دیدار تو هستم/ عمو یار تو هستم، عمو یار تو هستم». و دسته دوم جواب میدهد: «با دست بریده علمدار تو هستم/ عمو یار تو هستم، عمو یار تو هستم». از جلوی مسجد تا جلوی درب دانشگاه تا چشم کار میکند آدم هست. بیشترشان دارند میروند. بین راه غرفههای مختلفی هست. بالای غرفهای که در آن چای و کیک به مردم میدهد، نوشته: «مگو حکایت جام و سبو تو ای ساقی/ بگو حکایت مستی که چای مینوشد». جلوتر غرفه فروش کتابهای دفاع مقدس است، با تخفیف 20 درصد. جلوتر یکی عطر میفروشد و دیگری نشریه «فتح» را، که شماره پنجاه و چهارم آن است، بین مردم پخش میکند؛ ویژه شب پنجم و شهادت حضرت عبدالله با تیتر «عبداللهها در فلسطین».
جلوی درب دانشگاه ترافیک آدمها و ماشینهاست. چشمم به پسربچهای میافتد که دست پدرش را محکم گرفته و بدون اینکه پدرش متوجه باشد، با خودش زمزمه میکند: «با دست بریده علمدار تو هستیم» و بعد صدایش را بلند میکند و محکم میگوید: «حسین (ع)».
یا علی