به گزارش گروه فرهنگی«خبرگزاری دانشجو»،امسال هشتمین سالی است که حجت الاسلام علیرضا پناهیان سخنران دهۀ اول محرم هیئت دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)-هئیت میثاق با شهدا- است و میثم مطیعی نیز مانند سالهای گذشته عهدهدار مداحی این بزرگترین مجلس عزاداری دانشگاهی در منطقۀ شمال غرب تهران است. بخشهایی از سومین شب سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع «برای نزدیک شدن به خدا» را در ادامه میخوانید:
پس از اینکه در دو جلسۀ قبل دربارۀ هدفدار بودن انسان صحبت کردیم-که مقدمهای برای بحث «نزدیک شدن به خدا» قرار گرفت- در این جلسه میخواهیم به اصل بحث خودمان دربارۀ موضوع تقرّب به خدا بپردازیم.
وقتی داریم دربارۀ این هدف صحبت میکنیم، در واقع داریم دربارۀ اصلیترین موضوعی که در عالم امکان وجود دارد، سخن میگوییم. بقیۀ موضوعات نسبت به این موضوع، فرعی خواهند بود. ما در هر محرم، از خودمان انتظار تحول داریم، نه اینکه بنشینیم و به هم تذکر بدهیم. در هر محرم باید به کلیدیترین موضوعات پرداخت که نیاز حیاتی و اساسی ما و جامعه است. و بعد از آن منتظر دو اتفاق هستیم؛ یکی اینکه در خودمان یک تحول اساسی رخ بدهد، و دیگر اینکه این تحول در جامعۀ ما به چشم بخورَد.
بسیاری از مؤمنین دربارۀ موضوع تقرب الی الله دچار غفلت اساسی هستند/ این غفلت در فرهنگ ما بهوضوح دیده میشود
بسیاری از مؤمنین دربارۀ موضوع هدفی که باید تعیین کنند، یعنی دربارۀ موضوع تقرب الی الله که هدف تمام اعمال است، دچار یکی دو مورد غفلت اساسی یا جهالت هستند. و اگر کسی دچار این غفلت نباشد، تلقی او پس از شنیدن چنین بحثی این است که «مهمترین و مفیدترین تذکر حیاتی عمر خودم را دریافت کردم.»
این غفلت در فرهنگ ما به وضوح دیده میشود، فرهنگ ما برطرفکنندۀ این غفلت اساسی نیست، در فکر تک تک ما هم نوعاً یک غفلتی وجود دارد نسبت به اینکه «ما چرا به این هدف نمیرسیم؟»
بیایید عزم خودمان را جزم کنیم که در این محرم به یک تغییر اساسی و یک تحول برسیم، و جامعۀ خودمان را هم به سوی این تحول سوق بدهیم. اگر این تحول بخواهد خودش را در فرهنگ جامعه نشان دهد، واقعاً فرهنگ متفاوتی خواهیم داشت. و اگر بخواهیم در خودمان موضوع تقرب را به عنوان یک هدف غایی و کلیدی مطرح کنیم، زندگی متفاوتی خواهیم داشت.
وقتی انسان هدفش را خوب انتخاب کند، اتفاقهای خوبی برایش میافتد/ ارزش انسان به این است که هدفش را چقدر بالا بگیرد؟
در دو جلسۀ قبل به این موضوع پرداختیم که «انسان باید باهدف باشد» کسی که اهل توجه به هدف و انتخاب هدف نباشد، طبق فرمایش رسول خدا(ص) اصلاً آدم بهحساب نمیآید که بخواهید با او بحث کنید!
وقتی انسان هدف خودش را خوب انتخاب کند، اتفاقهای خوبی برایش میافتد. مثلاً اینکه امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مِنْ عَلَامَاتِ حُسْنِ النِّیَّةِ الصَّبْرُ عَلَى الْبَلِیَّة»(عیونالحکم/8606) اگر نیّت انسان خوب باشد یعنی هدف خوبی را نشانهگیری کرده باشد با مشکلات کنار میآید و در بلا صبر میکند.
روایات زیادی هست که نشان میدهد همه چیز ما به تعیین هدف وابسته است، مثلاً امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «ارزش یک انسان به اندازۀ ارزش همت اوست؛ قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ»(غررالحکم/6743) درست است که در اینجا کلمۀ هدف نیامده اما مهمترین مصداق همت، آن جایی است که به یک هدف تعلق میگیرد. و در ادامه میفرماید: «و ارزش عمل یک انسان هم به اندازۀ نیت و هدف اوست؛ وَ [قدر] عَمَلُهُ عَلَى قَدْرِ نِیَّتِه»(همان) ارزش عمل انسان به اندازۀ هدفی است که انتخاب کرده و برای آن نیت کرده که یک کاری انجام دهد. ارزش خود انسان هم به این است که هدفش را چقدر بالا بگیرد؟
هر کسی با تفکر باید مسألۀ هدف را برای خودش حل کند/ پاسخ «خدا چرا ما را آفرید؟» با فکر حل میشود، نه علم
در این جلسه میخواهیم دربارۀ انتخاب هدف بحث کنیم و دربارۀ هدف فکر کنیم. در روایات خیلی به ما سفارش شده است که «فکر کنیم». هر کدام از ما باید دربارۀ هدف خدا از خلقت ما و خلقت عالم، فکر کنیم. هر کسی با تفکر باید مسألۀ هدف را برای خودش حل کند، یعنی با فکر کردن باید هدف خود را انتخاب کند. و اگر الان هدفی را انتخاب کرده، باید دربارۀ هدفش فکر کند که آیا این هدف خوبی است؟ اگر هدف خوبی انتخاب نکرده باشد، وقتی دربارۀ هدفش خوب فکر کند، این هدف پایین و کم، در نظرش بیارزش خواهد شد.
روانشناسها میگویند که انسانها در حدود 14 سالگی دچار این سؤال فیلسوفانه و عرفانی میشوند که «خدا چرا مرا آفرید؟» معمولاً هم جوانها به جوابش نمیرسند، چون واقعیت این است که جواب این سؤال با فکر بهدست میآید نه با علم. و اگر هم یک کسی پیدا شود و پاسخ این سؤال را با یک گزاره به ما بگوید، قضیه برای ما حل نخواهد شد، بلکه خودمان باید با تفکر، این مسأله را برای خومان حل کنیم.
وقتی در مدرسه اندیشیدن را یاد ندهند و فقط برای حفظیات نمره دهند، جوان ما اندیشیدن را یاد نمیگیرد
باید جوان را طوری تربیت کرده باشند که فرصت اندیشیدن و تفکر را به خودش بدهد، باید فکر کردن را یاد گرفته باشد. وقتی اندیشیدن را در مدرسه به او یاد نداده باشند، و برای اندیشیدن به او نمره نداده باشند بلکه فقط برای حفظیات به او نمره داده باشند، خُب او نمیتواند درست فکر کند و بیندیشد. معمولاً به جوانها نمیگویند: «این نمره را به تو میدهیم برای اینکه خوب و مفصّل فکر میکنی» البته حفظیات هم خوب است اما واقعاً نسبت به تفکر، فرع است. باید تفکر منطقی و اصولی را به جوانانمان یاد بدهیم.
باید عمیقاً به این فکر کنیم که «واقعاً خدا چرا مرا آفریده؟ اگر مرا نمیآفرید چه میشد؟» اصلاً اگر درک کردن پاسخ این سؤال ساده باشد، خودش دلیلی بر این است که خلقت بیهوده و بیارزش بوده است! چون ما داریم دربارۀ قلۀ حیات بشر و اصلیترین موضوع عالم، سؤال میکنیم و طبیعتاً نباید پاسخش خیلی ساده باشد.
هر انسانی در حدود سن بلوغ، به این سؤال میرسد که «من چرا آفریده شدهام؟» / برخی اعتراض میکنند که «چرا خدا ما را با اینهمه بدبختی و گرفتاری آفریده؟!»
در حدود سن بلوغ، هر انسانی در هر فرهنگی به این سؤال میرسد که «من چرا آفریده شدهام؟» او در واقع به دنبال این است که برای خودش هدف تعیین کند. اتفاقاً در همین سنین است که انسان با هیجانات کاذب و مشغولیتها و بازیهای مختلف، سرش شلوغ میشود و کم کم از این سؤال مهم غافل میشود. لذا پدر و مادرها باید کاری کنند که بچهها در این سنین، دچار عقبماندگی روحی و ذهنی نشوند، باید سعی کنند آنها از حدود سن 12-13 سالگی بتوانند از بازی فاصله بگیرند و بفهمند که دیگر بچه نیستند بلکه بزرگ شدهاند و باید به مسائل مهم زندگی بیندیشند.
بعضیها نمیتوانند دربارۀ اینکه «من چرا آفریده شدهام و هدفم چیست؟» درست فکر کنند و اگر هم دربارهاش فکر کنند، به نتایج بدی میرسند و اگر این سؤال را برای خود مطرح کنند، اعتراضی سؤال میکنند و میگویند: «چرا خدا ما را با اینهمه بدبختی و مشکلات و گرفتاری آفریده است؟!» به احتمال زیاد، کسانی که این سؤال را بهصورت اعتراضی مطرح میکنند-و نه تفکری- مادرهایی دارند که این مادرها کنترل زبان ندارند و بهصورت مبالغهآمیز زبان به شکوه باز میکنند؛ و به این شکل، قوای فکری بچه را متلاشی میکنند. حالا ممکن است محدودۀ شکایت مادر در خانواده و صرفاً از شوهرش باشد یا از مسائل بیرون باشد. ولی اگر مادر زبان شاکرانه داشته باشد و روحیۀ قناعتآمیز خود را به بچه انتقال دهد، بچه میتواند بدون اعتراض، دربارۀ این موضوع سؤال کند.
خدا تو را برای چه آفریده؟/ خدا جواب این سؤال را نداده، تا خودت با فکر به جوابش برسی!
هر کسی باید به این سؤال حیاتی جواب دهد و خداوند هم گذاشته که انسان خودش به جواب این سؤال برسد. گویا خداوند از ما میپرسد: «تو فکر میکنی من تو را برای چه آفریدهام؟» جالب اینجاست که خداوند در آیۀ قرآن هم وقتی به این سؤال میرسد، جوابش را بیان نمیکند و اینگونه میفرماید: «...وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»(آلعمران/191) یعنی خدایا، تو اینها را بیهوده نیافریدهای! ولی دیگر نمیفرماید که خدا برای چه اینها را آفریده است، بلکه فقط نتیجهاش را بیان میفرماید: «سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّار»(همان) یعنی خودمان باید با تفکر و اندیشیدن به این برسیم که «خدا چرا اینها را آفریده است؟» خداوند این بخش را به خودمان واگذار کرده است.
خودت فکر کن به اینکه «خدا تو را برای چه و برای که آفریده است؟» آیا خدا تو را برای بهشت آفریده است؟ تو که عقلت به این میرسد که خدای بهشت از خود بهشت بهتر است، آیا میشود بهشت پاسخ نهایی تو باشد و خودِ خدا پاسخ تو نباشد؟! تو که عقلت به این میرسد که «از هر نعمتی، بعد از یک مدتی دلزده میشوی» آیا میشود خدا تو را برای چنین نعمتهایی آفریده باشد؟
تو اشرف مخلوقات هستی، آنوقت کدام مخلوق در دنیا و آخرت میتواند پاسخ تو باشد؟! آیا کسی جز خدا میتواند پاسخ ما باشد؟!
برخی جوانها سؤال میکنند: «ما بعد از اینکه مدت زیادی در بهشت زندگی کردیم، آیا حوصلۀ ما سر نمیرود؟ مثلاً بعد از اینکه یک میلیارد سال از نعمتهای بهشتی بهره بردیم، آیا حوصلهمان سر نمیرود و دلزده نمیشویم؟» خُب این جوان درست میگوید، البته شاید جوانی که این سؤال را میپرسد خودش متوجه نباشد که دارد مقدمات عارفانهترین پاسخها را برای خودش فراهم میکند.
خدایی که تو را و عقل تو را ساخته است، آیا پاسخدهندۀ عقل تو نیست؟ کسی که تو را ساخته آیا نمیخواهد تو را راضی کند و بهترین پاسخ را به تو بدهد؟ منتها مراقب باش که «به کم راضی نشوی» حتماً خدا یک جواب عالی برای ما دارد، به دنبال آن جواب باش. تو اشرف مخلوقات هستی، آنوقت کدام مخلوق در دنیا و آخرت میتواند پاسخ تو باشد؟!
آیا کسی جز خدا میتواند پاسخ ما باشد؟! بیایید دربارۀ این مسأله فکر کنید. اگر عمیقاً به این مسأله فکر کنی، اشکت جاری میشود و عشق در درونت شعلهور خواهد شد. کمکم و شاید هم به سرعت، دلت برایش تنگ میشود و میگویی: «من هدفم را میخواهم؛ هدفی که بهخاطرش خلق شدهام» و اینگونه است که عاشقش خواهی شد.
علیالقاعده انسان باید در هجده سالگی به جواب این سؤال برسد/ برای رسیدن به همۀ کمالات 18 سال از عمر انسان کافی است
از 14سالگی که این سؤال به ذهن مردم میآید-بر اساس روایات- علیالقاعده انسان باید تا هجده سالگی به جواب این سؤال برسد. طبق روایت امام صادق(ع) در هجده سالگی-این انسان- عاشق شده و بقیۀ عمر برای تجربۀ یک زندگی عاشقانه با خداست (وَ سُئِلَ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ، فَقَالَ تَوْبِیخٌ لِابْنِ ثَمَانِیَ عَشْرَةَ سَنَةً؛ منلایحضرهالفقیه/1/186) در واقع سن کمال، هجده سالگی است. شهدای ما هم اکثراً در همین حدود سنی بودند.
حتی نه اینکه انسان از 14 سالگی فکر کند و در 18 سالگی به پاسخ برسد، و حتی نه اینکه در 18 سالگی به عشق خدا برسد، بلکه در 18 سالگی در عشق به هدف خلقت خودش رسیده باشد و به کمال رسیده باشد. برای رسیدن به همۀ کمالات 18 سال از عمر انسان کافی است؛ گویا بقیۀ عمر را باید در دوری از این هدف، رنج بکشد، همانطور که میگوید: «بشنو از نی چون حکایت میکند، از جداییها شکایت میکند، کز نیستان چون مرا ببریدهاند، از نفیرم مرد و زن نالیدهاند»
عشق به هدف، نقد است؛ نه نسیه/خدا لذت جنسی و شهوات را گذاشته تا در راه رسیدن به هدف، درگیری داشته باشید
آیا خداوند این عشق سرشار و این احساسات قوی و این هیجانات را در وجود یک انسان گذاشته است برای اینکه انسانها این عشق را خرج همدیگر کنند؟! آیا برای این است که عشق دختر-پسری تأمین شود؟! یعنی خداوند اینقدر اشتباه طراحی کرده است؟! اینکه خدا از سن 14 سالگی، جوانان را با لذتهای جنسی و شهوات آشنا کرده، آیا اشتباه کرده و از دستش در رفته است؟! آیا خدا از قبل برای ما پیشبینی نکرده است که «من یک قدرتی در این جوان میگذارم که اسیر شهوت نمیشود؛ حالا ببین!» آیا خدا این قدرت را در وجود ما قرار نداده است؟ این قدرت چیست؟ آیا این قدرت، ایمان ما به غیب است؟ یعنی به یک چیزی است که نسیه است و نقد نیست؟ آیا عشق به هدف، نقد نیست؟!
خدا لذت جنسی و شهوات را قرار داده که در راه رسیدن به هدف درگیری داشته باشید. چون اصلاً بدون درگیری، فلسفۀ خلقت انسان از بین میرود و مثل فرشتهها خواهید بود. فرشتهها برای خدا خلق شدهاند و پیش خدا هم هستند و لذا برای رسیدن به خدا درگیری پیدا نمیکنند، اما شما باید برای رسیدن به خدا درگیری پیدا کنید، و درگیری شما هم با همین شهوات است. شهوت آمده و عامل درگیری ما برای رسیدن به هدف شده و این مسأله هم از قبل توسط خدا طراحیشده است. حالا اگر ما از این عامل، درست استفاده نمیکنیم، مشکل از خودمان است؛ خدا چهکار کند؟!
امام صادق(ع) میفرماید: «برای مؤمن حقیقتاً راحتیای وجود ندارد مگر نزد ملاقات خدا؛ لَا رَاحَةَ لِمُؤْمِنٍ عَلَى الْحَقِیقَةِ إِلَّا عِنْدَ لِقَاءِ اللَّهِ تَعَالَى»(مصباحالشریعه/115) این چیزی نیست که امام صادق(ع) بخواهد برای ما توضیح دهد، بلکه این چیزی است که باید خودمان بفهمیم و دربارهاش فکر کنیم.
محرم ماه فکر است، چون شهدا انسان را به فکر وادار میکنند
هدف شما از زندگی کردن چیست؟ میخواهید به کجا برسید؟ بنده با این سؤال دارم نشاطآورترین سخن را برای شما مطرح میکنم. کسی که فکر میکند محرّم ماه نشاط نیست و ماه عزا و ماتم و سوگواری بدون نشاط است، در واقع مطلب را نفهمیده است. محرم ماه فکر کردن است، چون شهدا انسان را به فکر وادار میکنند.
مهمترین اثر شهدا، جریحهدار کردن احساس انسان و برانگیختن انگیزههای معنوی انسان نیست، بلکه مهمترین اثرشان این است که آدمها را به فکر وادار میکنند و با تفکر، آنها را از دنیا جدا میکنند. وقتی اثر یک شهید این است، حالا ببینید که اثر سیدالشهداء(ع) چگونه خواهد بود!
هدف زندگی ما ملاقات خداست/ ما میتوانیم سطح و کیفیت این ملاقات را تعیین کنیم
هدف زندگی ما ملاقات خداست، این هدف طبیعی ماست. خداوند در قرآن کریم حدوداً هفتاد مرتبه- با تعابیر مختلف- به این هدف تصریح فرموده است. یا میفرماید: «إِلَیْهِ راجِعُون»(بقره/46 و156) یا میفرماید: «وَ إِلَیْهِ الْمَصیر»(مائده/18) و یا از لقاء الله صحبت میکند. و موارد دیگری هم که تصریح نیست، با اشاره و کنایه و غیرمستقیم، به این هدف تأکید شده است.
هدف ما رسیدن به ملاقات خدا در بهترین وضعیت است. ما میتوانیم سطح این ملاقات را برای خودمان تعیین کنیم. ما میتوانیم کیفیت این ملاقات را افزایش دهیم. ما میتوانیم این ملاقات را در بهترین شرایط انجام دهیم. ما میتوانیم مشتاق این ملاقات بشویم. امام رضا(ع) میفرماید: «کسی که به ذکر خدا بپردازد ولی مشتاق لقاء الله نشود، خودش را مسخره کرده است؛ مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ تَعَالَى وَ لَمْ یَشْتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه»(مجموعۀ ورام/2/111) یعنی کسی که به یاد این هدف عالی بیفتد ولی مشتاق آن نشود، در واقع خودش را مسخره کرده است.
اگر برخورد جوان با رنج، درست باشد، در این دنیای پر رنج میتواند متعادل فکر کند
تو اگر فکر کنی، به این هدف میرسی و بعد اگر فکر کنی، عاشق این هدف خواهی شد. اگر به یاد این هدف باشی، مشتاقش خواهی شد؛ همهاش دست خودت است. پس سرِ خودت را-با چیزهای دیگر-شلوغ نکن؛ آرام باش.
پدر و مادرها باید از هفت سالگی بچهها را با تحمل رنج آشنا کنند، و مدرسهها نیز از هفت سالگی بچهها را با تحمل رنج آشنا کنند تا این بچه، در 14 سالگی نسبت به رنج، عقدهای نباشد و تمام همّ و غم او این نباشد که «یکذره رنج به او نرسد!» و تمام دردش این نباشد که «چرا یکذره رنج به من رسیده است؟» اگر جوان رابطهاش با رنج، بهتر باشد، در این دنیای پر از رنج میتواند متعادل فکر کند و خوب به هدفش فکر کند، او میتواند به ملاقات خدا فکر کند.
ظهور یک مرحله از لقاء الله است
و اما مطلب پایانی اینکه؛ ما برای ظهور منتظر چه هستیم؟ آیا منتظر این هستیم که عدالت در جهان گسترانده شود و ظلم برچیده شود؟! اصل ماجرا این نیست؛ این لایۀ رویین مسأله است. باید ببینیم که درونمایههای ظهور چیست؟ ظهور یک مرحله از لقاء الله است.-در دعای ندبه میخوانیم- «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیَاء»(اقبال الاعمال/1/297) او مظهر خداست. جهان بشریت به جایی میرسد که میتواند عین الله را ببیند، ید الله را ببیند، اذن الله را ببیند.
ظهور برای چیست؟ برای اینکه مردم رفاه داشته باشند تا بتوانند به لقاء الله بپردازند؛ نه اینکه رفاه داشته باشند و غفلتشان بیشتر شود و مثل گرگ بشوند! اگر ما مشتاق ملاقات خدا نباشیم، خیلی از اوقات، رفاه برای ما ضرر دارد و ما بیدینتر میشویم. در این صورت چرا خداوند برای چنین انسانهایی نعمت از آسمان و زمین بریزد؟ چرا برای انسانهایی که ظرفیتش را ندارند نعمت بریزد؟
منتظر ظهور به چند گونه منتظر ملاقات خداست/ منتظر میخواهد وجه الله را ببیند تا به خودِ خدا مشتاقتر شود
منتظرِ ظهور به چندگونه منتظر ملاقات خداست: 1-زندگیاش بهتر شود تا به لقاء الله بپردازد. 2-وجه الله را ببیند تا به خودِ خدا مشتاقتر شود.-با دیدن امام زمان(ع)- بگوید: «تو که وجه الله هستی، وقتی اینقدر خوب هستی، خدای تو چگونه است!» 3-منتظر است خدا را بشناسد. کسی که میخواهد هدفش را بیشتر بشناسد، باید امام زمانش را بشناسد. وقتی امام زمان(ع) را از نزدیک شناختی، خواهی گفت: «وقتی تو اینقدر به ما محبت داری، خدا چقدر به ما محبت دارد؟!»
امیرالمؤمنین(ع) به یکی از دوستانش فرمود: حالت خوب نیست، طوری شده است؟ او گفت: بله، بیمار هستم. حضرت فرمود: میدانی وقتی حال شما بد میشود حال ما هم بهخاطر شما بد میشود. وقتی شما مریض میشوید ما بهخاطر شما مریض میشویم؟ او پرسید: آیا فقط نسبت به ما دوستانِ اطراف خودتان اینگونه هستید یا به عموم دوستان خودتان؟ حضرت فرمود: به عموم دوستانمان هر جای عالم که هستند، اینگونه هستیم(دَخَلَ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَرَأَى صُفْرَةً فِی وَجْهِهِ قَالَ مَا هَذِهِ الصُّفْرَةُ فَذَکَرَ وَجَعاً بِهِ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع إِنَّا لَنَفْرَحُ لِفَرَحِکُمْ وَ نَحْزَنُ لِحُزْنِکُمْ وَ نَمْرَضُ لِمَرَضِکُمْ وَ نَدْعُو لَکُمْ فَتَدْعُونَ فَنُؤَمِّنُ قَالَ عَمْرٌو قَدْ عَرَفْتُ مَا قُلْتَ وَ لَکِنْ کَیْفَ نَدْعُو فَتُؤَمِّنُ فَقَالَ إِنَّا سَوَاءٌ عَلَیْنَا الْبَادِی وَ الْحَاضِرُ؛ بصائرالدرجات/1/260) و (...فَقُلْتُ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ هَذَا لِمَنْ مَعَکَ فِی الْقَصْرِ أَ رَأَیْتَ مَنْ کَانَ فِی أَطْرَافِ الْأَرْضِ قَالَ یَا رُمَیْلَةُ لَیْسَ یَغِیبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا فِی غَرْبِهَا؛ همان) و بعد امیرالمؤمنین(ع) فرمود: و خدای ما بیشتر از ما شما را دوست دارد.
فقط آنهایی که مشتاق ملاقات خدا هستند، میتوانند امام زمان(ع) را بیاورند / انتظار چیزی از جنس شهادتطلبی است
تو باید علاقۀ امامت به خودت را ببینی، تا یکمقدار متوجه شوی که خدای تو چقدر به تو علاقه دارد. پس بگو: «خدایا، میخواهم تو را بشناسم؛ میشود آقایمان بیاید؟ میخواهم راحت به سمت تو سفر کنم؛ میشود آقایمان بیاید؟»
حالا چه کسانی میتوانند امام زمان(ع) را بیاورند؟ آن کسانی که شهادتطلب هستند؛ فقط آنها میفهمند که قیمت ظهور چقدر است؛ آنهایی که مشتاق ملاقات خدا هستند، آنهایی که نمیخواهند بمانند، بلکه میخواهند بروند به لقاء الله برسند. آنها سر راه، مهدی فاطمه را باز خواهند گرداند. مقولۀ انتظار یک مقولۀ دمِ دستی نیست که هر کسی دنبالش بیفتد! انتظار چیزی از جنس شهادتطلبی است، این را در دل خودت پرورش بده.