گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو - فردین آریش؛ ایستادهام بین دربی که اتاق فرمان را به سالن تصویربرداری وصل میکند. مهدی بهادران، تهیه کننده جوان جیوگی با نگرانی در رفتوآمد است. تیم تولید عموماً جوان هستند و کم سن و سال. هنوز چند دقیقه ای به ضبط مانده و میلاد دخانچی – مجری و سردبیر جیوگی- دارد مهمانهای برنامه را توجیه میکند: «سعی کنید از بحث خارج نشوید... «همانطور که دوست عزیزمان گفت» را بگذارید کنار... از یک و ساعت اندی که برنامه ضبط میشود، حدود نیم ساعتش را پخش میکنیم... پس از محور بحث خارج نشوید... تنها خط قرمز این است که «قوز» نکنید!... تندترین حرف ها را می توانیم پخش کنیم، ولی حجاب خانم ها را نمی توانیم کاری کنیم... 40 درصد برنامه را من جلو می برم و 60 درصدش را شما می سازید... موضوع این هفته پایان نامه فروشی و آسیب شناسی علم است... اگر کلی حرف بزنید مخاطب خوابش می برد... اول صحبت تان لازم نیست «بسم الله الرحمن الرحیم من فلانی هستم» بگویید... وارد بحث شوید... همه آماده اند؟...»
مهمان های برنامه متنوع انتخاب شده اند و ناشبیه به هم. 30 نفری هستند که حدود 20 نفرشان مردند و باقی خانم. بین شان از کت و شلواری و چادری هست تا مقنعه ای و تیشرت پوش؛ از جوان و دانشجو هست تا میان سال و کارمند.
دخانچی لباس زمستانی تمام سبزی پوشیده، با شلوار کتان و کفش قهوهای. تهیه کننده جوان برنامه را صدا می زند و چیزی توی گوشش می گوید. در اضلاع مختلف استدیو، ال سی دی هایی کار گذاشته اند که تصاویر ضبط شده را به صورت همزمان پخش می کند. سه نفر تصویربردار و دو «بوممن» مأموریت ضبط صدا و تصویر را به عهده دارند؛ به اضافه یک دستیار تصویر و نور. دخانچی با اشاره به اتاق فرمان اسم مستندی را که قرار است پخش شود، می پرسد. جواب می رسد «پایان نامه پریم» اثر اصغر احمدپور. بعد به شوخی میگوید: «از دوستان می خواهم... خواهش می کنم... دستور می دهم... فیلم را ببینیم...»
با پخش انیمیشن رسماً صبط برنامه شروع می شود. دخانچی همراه با مهمانان برنامه انیمیشن را می بیند. انیمشین کوتاهی که در آن دانش آموزها و مدرسه ای با فضای سیاه و غم انگیز و سرد تصویر می شود. واکنش ها متفاوت و بعضا متضاد است؛ یکی می گوید: «یاد خودم افتادم وقتی که نمره ای را خراب می کردم و تنها روی نیمکت های مدرسه می نشستم.» دیگری می گوید: «این را نشان می دهد که نظام آموزشی همه را یکسان بار می آورد.» دخانچی مجبورش می کند جمله اش را تکرار کند.
ردیف آخر مهمان ها جوانی با ژاکت سیاه و سفید نشسته که جابجا سعی کند وارد بحث شود و نکته ای بگوید. تا حدی که دخانچی سعی می کند کنترلش کند. می گوید: «چرا دور مدرسه دیوار می کشند ولی دور پارک ها نه؟ چون مدرسه مثل زندان است!»
بحث کم کم دارد شکل می گیرد. دخانچی زیاد در جریان بحث دخالت و اختلالی ایجاد نمی کند. خانم ها به نسبت آقایان کمتر حرف می زنند. و چند نفر که غدتر از باقی هستند، بیشتر از همه دیالوگ می کنند.
دخانچی عکسی را به حاضران نشان می دهد و نظرشان را درباره عکس می پرسد. تصویر، دو جوان را نشان می دهد درحالیکه یکی برگهی فروش پایان نامه را به دیگری می دهد.
یکی یاد سوال همیشگی دوران دبستانش افتاده که علم بهتر است یا ثروت. یکی از مدرک گرایی و اعتبار مدرک در جامعه حرف می زند و بی اهمیتی دانش.
«بوممنها» دو طرف حاضران ایستاده اند و به محضی که یکی می خواهد صحبت می کند مثل ماهیگیری که صیدش را پیدا کرده، بوم را نزدیک مهمان ها می برند و صدایش را شکار میکنند.
دو نفر همزمان حرف می زنند. یکی که غدتر است بلند می گوید: «دارم حرف می زنم ها!» و به حرف هایش ادامه می دهد.
یکی می گوید: «منشأ همه مشکلات دولت است. اگر همه ناامیدند و پایان نامه فروشی رایج است به خاطر دولت است.»
چند نفر واکنش نشان می دهند. خانمی که چادری است می گوید: «همه دارید سیاه نمایی می کنند. حتی انیمیشنی هم که پخش شد سیاه نمایی بود. یعنی هیچ آدم موفقی از این سیستم آموزشی بیرون نیامده؟»
بحث درگرفته و هرکسی چیزی می گوید. دخانچی دست ها را به بغل زده و نگاه می کند.
دستیار تصویر و نور با یکی از تصویربردارها پچ پچ می کند. روی گوش تصویربردارها هدفون هایی است که آنها را به اتاق فرمان وصل می کند. از خنده های تصویربردارها معلوم است که دارند با حرف ها و رفتارهای مهمان ها شوخی می کنند. یکی شان می گوید: «دو هفته قبل مهمان ها خیلی خوب بودند. همه مدرن و امروزی. نصف دختر، نصف پسر.»
به سقف استودیو کلی نور آویزان کرده اند. جوان تر ها بیشتر از میان سال ها حرف می زنند. یکی می گوید: «اساتید بهمان می گویند بروید مقاله بخرید. می خواهند رتبه علمی خودشان ارتقا پیدا کند.»
دخانچی می پرسد: «کسی چنین تجربه ای داشته؟» دست های زیادی به نشانه تأیید بالا می رود!
پچ پچ ها بالا گرفته. دخانچی سعی می کند گفت و گو ها را کنترل کند.
بعد از «وحید شاکر» -که پشت سر من نشسته بود- دعوت می کند وارد صحنه شود. او از عوامل مستند «پایان نامه پریم» است. مستندی درباره فروش مدرک و پایان نامه در ایران.
جملاتش ساختارشکنانه است و همه را غافل گیر کرده. حتنا دخانچی را! می گوید: «اگر پایان نامه فروشی کار زشتی است چرا کسی جلویش را نمی گیرد؟... اکثر پایان نامه فروشان نخبگان کشورند... امسال در آزمون سراسری و آزاد 300 هزار نفر پذیرش داشته ایم. طبیعی است که درصدی به خرید و فروش پایان نامه نیاز داشته باشند... خیلی ها نمی دانند چطور پایان نامه بنویسند...»
دخانچی می گوید: «با این نگاه تو داری به پایان نامه فروش ها و خریدارها حق می دهی!» شاکر سرش را به نشانه تأیید تکان می دهد! چند نفر اعتراض می کنند... شاکر لبخند به لب دارد!
تهیه کننده جوان گاهی تو می آید و نکته ای را به داخل صحنه منتقل می کند و خارج می شود.
میزان دخالت دخانچی توی بحث ها کم است. مهمان ها خودشان بحث را جلو می برند. دخانچی می گوید: «من خودم دانشجوی دکترا هستم... چطور می توانم هم پایان نامه بنویسم، هم برای دیگران دانش تولید کنم؟...» چند نفر وسط صحبتش چیزی می گویند. دخانچی عصبانی می شود و با تن صدایی نزدیک به داد! می گوید: «صبر کنید... اَه!...»
چند دقیقه بعد دخانچی تنفس دو دقیقه ای می دهد. مهمان ها درباره حرف هایی که زده اند پچ پچ می کنند. دخانچی به خاطر دادی که زده عذرخواهی می کند.
تهیه کننده توی گوش دخانچی می گوید: «یک ربع دیگر بیشتر وقت نداریم!» خانم ها یخ شان شکسته و بیشتر حرف می زنند. دخانچی یک جمله را زیاد تکرار می کند: «آیا شما احساس نمی کنید دارید از «وضع موجود» دفاع می کنید؟» یکی دو نفر قوز کرده اند!
شاکر می گوید: «دانشجویان ایرانی ای داریم که برای دانشگاه های کشورهای دیگر –مثل ترکیه- مقاله و پایان نامه می نویسند! ما داریم به صورت غیررسمی صدور علم هم می کنیم...»
تهیه کننده جوان برنامه را گیر می آورم و آرام ازش می پرسم تیم مشاوره فکری برنامه چه افرادی هستند؟ می گوید: «بیشترشان علوم انسانی خوانده اند که چند نفرشان جامعه شناس است و بین شان مطالعات فرهنگی و علوم سیاسی خوانده هم هست.» می گوید: «انتخاب موضوع برنامه تابع پیدا کردن محصولات فرهنگی متناسب با موضوعات پیشنهادی است.»
شاکر بحث را جمع بندی می کند: «من آمده ام اینجا تا از پایان نامه فروش ها و مشتریانشان حمایت کنم! دخانچی می گوید: «عیبی ندارد. فقط اشکالی ندارد که من کاملا باهات مخالف باشم!»
شاکر می گوید: «من خودم هم با خودم مخالفم!» جمعیت می خندند.
دخانچی با شاکر دست می دهد. ضبط برنامه تمام شده. دخانچی دوباره به خاطر دادی که زده بود عذرخواهی می کند. می گوید: «ریتم بحث خوب بود و جذاب. ولی سطحی بحث کردید و وارد لایه های دیگر نشدید.» در پشت صحنه هنوز بحث ادامه دارد. تصویربردارها اینسرت می گیرند تا برای تدوین مشکلی پیش نیاید. دخانچی از مهمان ها تشکر می کند و می گوید: «آنهایی که مایلند بمانند برای ضبط قسمت بعدی برنامه که موضوعش اختلاف طبقاتی است.» بعد سریع از سالن بیرون می آید تا لباس هایش را برای ضبط قسمت بعدی برنامه عوض کند. توی اتاق پرو گیرش می آورم و ازش درباره نسبت جیوگی با برنامه «گره» سوال می کنم. می گویم: «به نظر می رسد نگاه انقلابی ات تعدیل پیدا کرده.» می گوید هنوز همان آدم است. فقط کمی باسوادتر شده و چیزهای دیگر. می گوید اتفاقا انقلابی تر شده و هنوز انقلاب اسلامی پروژه و مسأله اصلی اش است. می گوید توی «گره» وضع موجود را تندتر نقد کرده. ولی باید بدانیم انقلاب اسلامی فقط به حجه السلام پناهیان ختم نمی شود. از اتاق پرو که بیرون می آید چند نفر باهاش سلفی می گیرند.
بیرون هوا تاریک است و باد سردی میوزد.