به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، آیین پایانی یادواره ادبی مدافعان حرم چندی پیش در حوزه هنری همزمان با بزرگداشت چهلمین روز از شهادت حاج حسین همدانی و تنی چند از مدافعان حرم برپا شد.
در این مراسم تنی چند از شاعران به شعرخوانی پرداختند که اشعار برگزیده منتشر میشود:
سراپا شوق محضیم و تقلایی نمیجوییم
که سر را سوی او پی کرده و پایی نمیجوییم
جنون جون وار ما کجا و خرده مجنون ها؟
شبیه خود در این بادیه شیدایی نمی جوییم
زلال روح آیینه به خود رنگی نمی گیرد
همه اوییم اینجا و من و مایی نمی جوییم
سبوی ماست لبریز از بیابان عطش ساقی
که ما چون ، خون دل ،آب گورایی نمی جوییم
خریداریم ناز اشک را، ما را عزایی نیست!
به جز از آستین خود تسلایی نمی جویم
نوای بینوانیان را که آیا می زند فریاد ؟
به جز حلق بریده روی نی نایی نمی جوییم
دل ما را به خاکستر نشانده چون زن خولی
اگر جز از تنور عشق گرمایی نمی جوییم
غلاف آزرده ست از ما، دمادم برق شمشیرم
چنان مختارها روز مبادایی نمیجویم
زبان ما سر سرخ ست و هنگام رجز خواندن
به جز با تیغ از دشمن تبرایی نمی جوییم
به ما آموخت کهنه پیرهن شرم تعلق را
کفن از بوریا کردیم و دیبایی نمی جوییم
پس از عمری خدا جستن به دیر و کعبه میدانیم
که از گودال خون، محراب تر جایی نمی جوییم
جمیلا ، لحظه ی در خون تپیدن مرغ بسمل را
که ما زیباتر از این لحظه ، زیبایی نمی جوییم
…………….
تیغیم و در نیام به سر برده ایم ما
چندی اگربه جنگ،سپربردهایم ما
سر را برای روز مبادای شام توست
بر روی تن اگر به گذر برده ایم ما
تکفیر اگر به دور حرم ریشه کرده است
همراه خود به دوش، تبر برده ایم ما
عباس نیستیم، ولی در مصاف شب
ارث از رکاب تیز قمر برده ایم ما
پرسیده است هرکه شما را به او چه کار
لب های خشک و دیده تر برده ایم ما
در حسرت فدای نخ معجرت شدن
یک عمر آزگار به سر برده ایم ما
قصد گریز نیست اگر بیت بعد را
از تنگنای قافیه در برده ایم ما
گیرم به غارت حرمت تیغ بسته اند
بانو غمت مباد، مگر مردهایم ما ؟!
*******************
برگشته اند از
زرادخانه های ابوجهل
غیرت های مرجوعی
که نتوانسته بودند
خیمه ها را خاموش کنند
با آتش!
….. مرگ را اندازه می گیرند
خمپاره های صد و چند میلی متری
برای چند سالگی های دخترکی ……
خم اگر می شوی فقط
می خواهی عصای دست کسی باشی …….
کدام پرنده را تن کرده ای؟
تا از بلندترین ارتفاعات
سر زبان ها بیافتی؟
دمشق را تصرف کرده اند
((خرابه های شام))…..
با شمشیرهای عربی
که سال هاست
به بریدن دسته هاشان معتاد شده اند …….
بیزاری از این خرابه های دست آموز ……
از این تفنگ های کهنه
که مدت هاست
درست موقع شلیک
فراموش می کنند
کجا را نشانه گرفته بودند ….
از ((یرموک )) تا ((زینبیه))
صورتت را سرخ نگه می داری
با لگدهای کلاشینکف ….
جشن تازیانه ها را مگر
فراموش کند بی بی …..
یا رها شود قافله از این
تنهایی تن به تن ……
نگران نباش زینب!
از کابل تا تهران
تا اقلیم التفاح ……
دور تا دورت
پلنگ های زیادی صف کشیده اند تا
گوساله های سامری را
به طویله برگردانند …….