به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از شیراز، این روزها به دنبال دانشجویان پیرو خط امام (ره) دیروز هستیم تا با آنها از خاطرات استکبارستیزی سخن بگوییم. به سراغ یکی از آن دانشجویان می رویم ولی او زنده تر از آن است که بشود به اصطلاح با او وارد گفتگوی تفصیلی شد.
بهتر است برویم هویزه، ردیف سوم، قبر شماره ۱۵ و در کنار مردی زانوی ادب بزنیم که در غروب ۱۶ دی ۱۳۵۹ دیگر تنش را سپر تانک های دشمن کرده بود.
سلام بر تو آقای فرخ زاد سلحشور! دانشجوی خط امامی دیروز! استاد تمام دانشگاه عشق! سلام بر تو و بر تمام یاران مظلومت در حماسه غریب هویزه! چه با شتاب مسیر وصالتان را به "عند ربهم یرزقون" طی کردید.
اگر امروز بودی لابد استاد انقلابی یکی از همین دانشگاه های خودمان می شدی و آنگاه با تو برای مصاحبه تفصیلی و بیان خاطرات دیروزت قراری می گذاشتیم مثل پوریزدان پرست، مثل صمیمی- این رفیق شفیق فعالیت های سیاسی ات در دانشگاه رازی کرمانشاه- و مثل بقیه دوستان دانشجویت در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا.
اما حالا باید تو را با آن همه توداریات از بازماندگانت جستجو کنیم و برای همین سراغ میلاد کریمی خواهر زاده ات می رویم تا هر چه در باره تو و جریان مبارزات ضد استکباری می داند بگوید؛ اما افسوس که این همه در این مختصر نمی گنجد.
متن زیر حاصل دو ساعت گفتوگوی تلفنی با میلاد کریمی در حالی انجام شد که او در هویزه درست سر قبر شهید سلحشور نسشته بود و به سئوالاتم پاسخ می داد و شاید خود شهید نیز شاهد این گفتوگو بوده باشد!
لطفا خودتان را کامل معرفی کنید و بفرمایید چه نسبتی با شهید سلحشور دارید؟
میلاد کریمی متولد ۶۳ کارشناسی ارشد ارتباطات و روزنامه نگار و پژوهشگرم و نسبتم هم با شهید خواهرزاده ایشان هستم.
یک بیوگرافی از شهید سلحشور بفرمائید؟
شهید سلحشور در ۱۲ آبان ۱۳۳۲ در شهر فردوس استان خراسان جنوبی فعلی به دنیا آمدند. پدرشان تهرانی الاصل و مادرشان فسایی هستند. ایل و تبار ایشان از طرف پدری در رده های بالای نظامی بودند. پدر بزرگ ایشان سرتیپ افراسیاب خان فرمانده لایق و از رجال خوش نام عهد ناصری بودند که در زمان ناصرالدین شاه مدرس زبان فرانسه مدرسه دارالفنون و فرمانده قشون خراسان و سرحدات شمال شرق ایران بودند. وی مرد متدینی بود و در دربار نمی ماند و به مشهد می آید و در همان جا هم از دنیا می رود.
پدر شهید پزشک ژاندارمری بودند و پسرعموها و پسرعمه ها هر کدام در دانشکده خلبانی، فرمانده پایگاه شکاری بودند و وجه شبیه خانوادگی ایشان به نام «سلحشور» به معنای جنگجو و جنگ آور هم به همین علت بوده است.
مادر شهید استان فارسی و اهل شهر فسا و از یک خانواده مذهبی و مداح هستند. پدر شهید چون نظامی بودند و در شهرهای مختلف تردد داشتند در این سفرها وقتی گذرشان به استان فارس و شهر فسا می خورد، همان جا با مادر شهید ازدواج می کنند و تشکیل خانواده می دهند.
روند جابه جایی های پدر شهید ادامه داشته تا اینکه به شهر فردوس منتفل می شوند و شهید در همین شهر به دنیا می آیند.
در مورد رشته تحصیلی شهید، ایشان ابتدا در بهمن ۵۴ در دانشکده علوم اداری و مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران قبول می شوند؛ اما چون این رشته تعهد استخدامی در گمرک داشته؛ اما آن زمان در گمرک حلال و حرام خیلی رعایت نمی شده و از طرفی شهید بسیار اهل ملاحظات و محاسبات بودند و به همین دلیل از رشته انصراف می دهند و هنوز هم کارت دانشجویی ایشان مربوط به این دانشگاه موجود است.
ایشان مجددا در کنکور شرکت می کنند و در رشته شیمی دانشکده رازی کرمانشاه پذیرفته می شوند.
شهید چطور وارد جریانات انقلاب شدند با توجه به اینکه دانشگاه ایشان کرمانشاه بوده چگونه خود را به دانشجویان پیرو خط امامی تهران برای تسخیر لانه رساندند؟
ورود ایشان به دانشگاه رازی مصادف با حضورشان در انجمن اسلامی این دانشگاه می شود که به صورت مخفیانه خارج از دانشگاه تشکیل می شده است.
این انجمن زیر نظر مکتب الصادق–محل تجمع انقلابیون شهر کرمانشاه- بوده که روحانی مبارزی به نام حجه الاسلام سید موسی موسوی آن را اداره می کرده است.
شهید سلحشور به اتفاق یکی از دوستان هم فکرش به این مجموعه می پیوندند و اقدامات گسترده ای انجام می دهند. انجمن اسلامی دانشگاه منحصر به شهرکرمانشاه نبوده و استان های هم جوار مثل همدان و کردستان را هم در فعالیت های انقلابی تحت پوشش خودش قرار داده بوده است.
فعالیت های این مکتب در شاخه های متعددی از جمله شاخه دانشجویی ونظامی انجام می شده که شهید در شاخه دانشجویی فعال بودند؛ اما به تدریج اقداماتشان در این گروه گسترده تر می شود و وارد اقدامات جسورانه و مسلحانه میدانی می شوند تا حدی که ساواک ایشان را از دانشگاه اخراج می کند.
فعالیت های شهید تا بعد از پیروزی انقلاب ادامه داشته؛ چرا که بعد از پیروزی انقلاب دانشگاه ها هم مثل سایر نقاط کشور محل تجمع گروهک ها و کانون اصلی اپوزیسیون های مخالف جمهوری اسلامی مثل مجاهدین خلق و گروهک های مختلف مارکسیستی می شود و خلاصه اینکه هرکس ساز خودش را می زده و اتاقی اشغال کرده بوده است.
شهید به اتفاق دوستان هم فکرش در دانشگاه که هم زمان با انقلاب فرهنگی بوده دانشگاه را از لوث وجود این گروهک ها پاک می کنند.
مثلا چه فعالیت هایی انجام می دادند؟
دانشگاه فلج شده بوده و شهید و دوستانش دست به دامان سپاه می شوند؛ اما به علت مشکلات عدیده ای که در منطقه غرب وجود داشته، سپاه هم با کمبود نیرو و امکانات مواجه بوده و آن ها می گویند خودتان مشکل را حل کنید. عملا اوضاع خارج از کنترل بوده است و هرکس برای خودش سازی می زده.
حتی خیلی از بچه های مذهبی هم، شبهه روشن فکر شده بودند و به صحبت های امام (ره) هم اعتراض می کردند و به تعبیری رنگ عوض کرده بودند.
فعالیت های شهید سلحشور در انجمن اسلامی دانشگاه رازی کرمانشاه
آنها ابتدا تصمیم می گیرند که این نوع افراد را از انجمن اسلامی حذف کنند، کسانی که از انجمن اخراج شده بودند یک انجمن جدیدی به نام انجمن دانشجویان مسلمان راه اندازی می کنند که این انجمن مقابل انجمن اسلامی بوده است.
نکته جالب اینکه همین افرادی که انجمن دانشجویان مسلمان را راه انداخته بودند، بعدها جزو مجاهدین خلق غرب کشور می شوند.
شهید و دوستان هم فکرش مجبور می شوند دانشگاه را تعطیل کنند و این در زمانی است که جریان انقلاب فرهنگی کلید خورده است، چپی ها و مجاهدین به دانشگاه حمله می کنند که دانشگاه را در اختیار خودشان بگیرند؛ اما شهید و دوستانش که از قبل تدبیر چنین حادثه ای را کرده بودند از ورود مجاهدین به دانشگاه ممانعت میکنند و همان جا هم درگیری هایی بین دانشجویان و مجاهدین پیش می آید.
بعد از پاکسازی دانشگاه از وجود مجاهدین و سایر گروهک ها، شهید در غرب باقی می ماند و به فعالیت های خودش که در خدمت انقلاب بوده ادامه می دهد و مدتی در جهاد سازندگی فعالیت می کردند که مشغول مدرسه و مسجد سازی روستائیان بودند.
همه این مقدمات را گفتم که به اینجا برسیم که ایشان یکی از مبارزان فعال غرب کشور بودند حال به بحث تسخیر لانه جاسوسی و حضور شهید در این واقعه می پردازیم.
جریان تسخیر لانه جاسوسی
همان طور که گفتم حجت الاسلام سید موسی موسوی، مکتب الصادق (ع) را اداره می کردند و جوان ترین عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بودند و از این طریق با شهید بهشتی به عنوان رئیس مجلس خبرگان ارتباط هایی داشتند.
اواخر تابستان ۵۸ نامه ای از طرف شهبد بهشتی به تعدادی از افراد و رابط های خاص در استان ها ارسال می شود که یکی از این نامه ها هم به دست حجت الاسلام سید موسی موسوی می رسد.
محتوای نامه این بود که دو دانشجوی قابل اعتماد و امین را جهت حضور برای جلساتی در تهران معرفی کنند. آقای موسوی هم شهید سلحشور و یکی از دوستان صمیمی و هم دانشگاهی اش به نام آقای علی اصغر صمیمی را معرفی می کنند.
آقای صمیمی هم اکنون مدرس فیزیک در دانشگاه های استان فارس هستند. از این قسمت به بعد را به نقل از آقای صمیمی می گویم. شهید سلحشور و آقای صمیمی بعد از اینکه توسط آقای موسوی توجیه می شوند به تهران می آیند. محل جلسات خارج از تهران بوده اوایل خود شهید بهشتی در جلسات حضور نداشتند و جلسات با محوریت آقای موسوی خویینی ها و برخی دیگر از دانشجوها برگزار می شده است.
محور صحبت ها هم این بوده که یک سری اتفاق هایی در کشور رخ می داده که منشا اش را سفارت آمریکا می دانستند. با جدی تر شدن بحث ها و جلسات ریزش افراد در جلسه هم بیشتر می شده به تدریج که جمع شان محدودتر و جلسه ها به روزهای پایانی خودشان نزدیک می شده مسئله تصرف سفارتخانه در آن جلسات مطرحمی شود خود شهید بهشتی هم در جلسات آخر شرکت داشتند.
آقای صمیمی ۱۰ روز قبل از تسخیر لانه جاسوسی بنا به دلایلی از این جلسه ها جدا می شوند و شهید سلحشور تهران می مانند و این نکته هم گفتند که ما صبح ها به جلسه گروه خودمان می رفتیم و مابقی وقتمان هم پای درس رهبر انقلاب، شهید مطهری و حتی گاهی به جلسات مسعود رجوی هم می رفتیم.
در واقع شهید سلحشور حس کنجکاوی و دقت نظر بالایی داشتند که هرچیزی را با مطالعه و شنیدن مستقیم و درک دقیق می پذیرفتند و این حس در دوران دانش آموزی شهید سلحشور هم وجود داشته که هرچیزی را به راحتی نمی پذیرفتند.
کنجکاوی های خواهران شهید در مورد تسخیر لانه جاسوسی
در این زمان محل سکونت خانواده تهران بوده است. خواهر شهید نقل می کنند که فرخ در آبان ماه ۵۸ از صبح درگیر بود و آرام و قرار نداشت. صبح می رفت شب میآمد حتی کتاب هایی هم که دستش بود، جلدهایش را روزنامه گرفته بود که عنوان کتاب ها مشخص نشود.
شهید سلحشور خیلی تودار بودند و در مورد فعالیت هایشان صحبت نمی کردند بعد از اینکه خبر تسخیر لانه جاسوسی منتشر می شود، خواهر های شهید که کنجکاوتر بودند و ماجرا برایشان جالب بوده از شهید می پرسند که چرا دانشجویان چنین کاری کردند و آیا شما هم در تسخیر لانه حضور داشتید؟ ایشان جواب میدهند: «نه ما کجا این ها کجا!»
شهید در جواب خواهرانشان در مورد علت تسخیر لانه جاسوسی می گوید: این یک اعتراض است به آمریکا که شاه را در کشورش پناه داده و به ایران تحویل نمیدهد، ضمن اینکه خبرهایی رسیده که دولت دارد مملکت را به سمت آمریکا می برد و معلوم نیست بین دولت موقت و آمریکا چه چیزی گفته و شنیده شده است.»
وقتی تاریخ را بررسی می کنیم می بینیم این گفته شهید مربوط به دیدار مهندس بازرگان در ۱۰ آبان ۵۸ با برژينسکی مشاور وقت امنیت ملی کاخ سفید در الجزایر میشود.
آقای بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت در اولین سفر خارجی اش برای شرکت در مراسم جشن انقلاب الجزایر به این کشور رفت که همان جا ملاقاتی بین بازرگان و مشاور وقت کاخ سفید اتفاق می افتد که سر و صدای زیادی در کشور به پا می کند.
سه روز بعد از این دیدار سفارت آمریکا به اشغال دانشجویان در می آید و دولت موقت هم سقوط می کند و از جریان انقلابی مردم حذف می شود.
وقتی خواهرانشان از شهید می پرسند که آیا امام اجازه چنین کاری را داد بوده؟ شهید پاسخ می دهند که «آیت الله خامنه ای و آقای موسوی خویینی ها نمایندگان بین امام خمینی (ره) و دانشجویان هستند. آن ها می خواستند از آیت الله خامنه ای اجازه بگیرند که مسافرت بودند (وقتی تاریخ را بررسی می کنیم هم می بینیم مقام معظم رهبری در آن تاریخ حج تشریف داشتند) و دانشجوها این مسئله را با آقای موسوی خویینی ها مطرح می کنند.»
شهید ادامه می دهد که: بعد از تسخیر لانه حاج احمد آقا نامه تاییدیه امام را برای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا برای ما آوردند و شهید بهشتی هم تایید کردند و هدایت و حمایت امام خیالمان را راحت کرده است.»
در این زمان مجاهدین خلق هم بسیار تلاش می کردند که خودشان را با دانشجویان پیرو خط امام یکی نشان دهند.
شهید بعد از جریان تسخیر لانه به کرمانشاه می روند؛اما قبل از رفتنشان پیش نویس یک گزارش را به برادرشان می دهند و از ایشان می خواهند که به یکی از دانشجویان مستقر در لانه جاسوسی برساند در واقع ایشان بعد از تسخیر لانه جاسوسی هم نقشی در شناسایی عناصر آمریکایی در تهران داشتند.
نامه در مورد گزارش یک محلی است که آمریکایی ها در آن سکونت داشتند محتوای نامه چنین بوده: «تهران-زعفرانیه – ساختمان سه طبقه ای است که صاحب خانه در طبقه هم کف سکونت دارد و دو طبقه دیگر آمریکایی ها به مدت شش ماه با پیش پرداخت کرایه کرده اند، سئوال اینجاست که علت نگهداری اجناس آمریکایی در این خانه آن هم با پیش پرداخت کرایه به مدت شش ماه به چه علت است؟ آیا این را نمی رساند که امید بازگشت آمریکایی ها حالا از هر طریقی به ایران امکان دارد؟
لذت خواندن نماز در لانه جاسوسی
شهید و دوستانش در لانه جاسوسی نماز هم خوانده بودند که این نماز بسیار برای شهید لذت بخش بوده به طوری که در مورد کیفیت آن با خانواده هم صحبت میکردند.
عده ای از شهدای هویزه از دانشجویان تسخیر لانه جاسوسی بودند شهید علی حاتمی ک در هویزه به همراه شهید سلحشور و شهید علم الهدی شهید شدند در وصیت نامه شان جمله ای دارند که می گویند: «شاید بهترین نمازهایم را در لانه جاسوسی خوانده باشم.»
امام خمینی (ره) در مورد استکبار ستیزی جمله ای دارند که می فرمایند: از خدا می خواهم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمانان که از همه کلیساهای دنیا ناقوس مرگ بر آمریکا و شوروی را به صدا در آوریم.
و این لذت نمازی که دانشجویان پیرو خط امام(ره) در لانه جاسوسی داشتند در واقع تحقق همین سخن امام خمینی (ره) به عنوان پیر مرادشان بوده است.
در واقع نماز خواندن دانشجویان در لانه شیطان، آن هم نمازی که امام زمان علیه السلام در موردش می فرمایند: «هیچ چیز مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد.» به منزله این است که آمریکا به عنوان شیطان بزرگ، با تسخیر سفارتش و برپایی نماز در آن بینی اش به خاک مالیده و خوار شده است.
حاج حیدر رحیم پور ازغدی،پدر آقای رحیم پور ازغدی معروف خاطره ای را نقل کردند: بعد از ماجرای ۱۶ دی ۱۳۵۹ که منجر به شهادت دانشجویان در هویزه شد من خدمت امام خامنه ای رسیدم حضرت آقا به محض اینکه مرا دیدند، شروع کردند به گریه کردن و فرمودند حیدر آقا: بنی صدر بسیاری از بچه های لانه جاسوسی را کشت.
و در واقع این تعبیر هم برای حماسه هویزه مطرح شده که حماسه هویزه انتقام بنی صدر و ایادی اش از دانشجویان پیرو خط امام (ره) بوده است.
نظر شما در مورد دانشجو و استکبار ستیزی چیست؟
آن دانشجویان در آن زمان به ولی فقیه شان تاسی کردند حالا هم بهترین راهنما برای ما رهبر معظم انقلاب هستند ایشان "افسری جنگ نرم" را به سینه جوانان امروز زده اند و خودشان هم وسط این میدان جنگ نرم قرار گرفته اند. ما چقدر در مورد مطالبات رهبری با بحث و تبادل نظر می کنیم؟ چقدر مناظره در این مورد برگزار میکنیم؟
به نظرم امروز هیچ نهی منکری بالاتر از مبارزه با استکبار نیست، باید تا جایی که رمقی برایمان مانده در این راه تلاش کنیم و پیام ایستادگی، صبر و بصیرت شهیدان را عملی کنیم.
بعضی این روزها می گویند تسخیر لانه جاسوسی اشتباه بوده است چه اتفاقی افتاده که این عده به این تحلیل رسیده اند؟
پشیمانی از گذشته ریشه تاریخی دارد و چیز جدیدی هم نیست بعضی ها نتوانستند خودشان را با سرعت فزاینده انقلاب هماهنگ کنند و در واقع جا مانده اند بعضی از مصلحت اندیشی ها، حرص و طمع به دنیا، حفظ منافع وعدول از آرمان گرایی باعث این تحلیل ها شده است.
همان اول انقلاب هم یک عده ای به امام خمینی (ره) می گفتند: حالا که انقلاب پیروز شده دیگر بس است برویم با آمریکا مذاکره کنیم.
هرگز کسانی که در متن انقلاب هستند از این واقعه اظهار ندامت نمی کنند، رابطه با آمریکا رابطه با گرگ است، باید نگاه بدبینانه به آمریکا را حفظ کنیم چرا که؛ آمریکا دولتی خود برتر بین است و به قول رهبری " رابطه با آمریکا خطر را کاهش نمی دهد."
به نظر شما ملاک و معیار استکبار چیست؟
یکی از معیارهای استکبار دعوت به تسلیم و سازش است و این بدترین حالتی است که می تواند برای ملتی اتفاق بیفتد و تسلیم نشدن و مبارزه با سازش برای ما یک آرمان است و به قول رهبری: «آمریکایی ها می خواهند از این آرمان فاصله بگیریم، بحث آنها انرزی هسته ای نیست آنها می خواهند انقلاب از بین برود.»
آمریکایی ها می خواهند از جهانی شدن جامعه مهدوی یعنی آن چیزی که محل تاثی منطقه است، جلوگیری کنند و در این میان چشم امید مردم مظلوم جهان به کشور ماست و باز به گفته رهبری: «انقلاب اسلامی با هیچ انقلابی در جهان قابل مقایسه نیست؛ چون انقلاب ما در حال زایش و پیشرفت است.»
اما اگر ما حواسمان جمع نباشد فریب خواهیم خورد سازش امروز با آمریکا دفع اسلام است و این را می شود از صحبت های امام خمینی (ره) برداشت کرد که فرمایشات ایشان تاریخ مصرف ندارد و مطالبی ارزنده برای همیشه دنیاست؛ اما فاصله ما از این مفاهیم ناب زیاد شده است.
شهید علم الهدی در دانشگاه رشته تاریخ را انتخاب می کنند؛ چرا که تاریخ همیشه تکرار می شود و اگر تاریخ را سرلوحه خودمان قرار ندهیم در این دوران رنگ عوض کردن ها ما نیز از ارزش هایمان عدول می کنیم.
جالب بود.روحشان شاد
ای کاش عکس های بیشتری از شهید بود و ای کاش همون عکسی گه گذاشتید را هم به نشانه تو عکس میگذاشتید که شهید مشخص بشه