به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از شیراز، «فاطمه قاسمی»، کسی گفت «معلوم نیست شماها کجایی هستید؟» و من با خودم گفتم ببینم چه چیزهای دیگری ممکن است معلوم نباشد؟
معلوم نیست چند چشم برای دوباره دیدنتان ثانیه شماری کرده است؟ معلوم نیست از کدام شهر برای دفاع از کدام شهر سر از پا نشناختید؟
معلوم نیست چه روزهایی خورشید از تن های بی جانتان نور طلب می کرده؟ معلوم نیست چه ناله هایی در پشت کدام خاکریز و سنگر و یا کدام اشک در کدام روضه حاجت روایتان کرد؟
معلوم نیست چند نفرتان تازه داماد بودید؟ معلوم نیست چند نفرتان شناسنامه های تان را دست کاری کردید برای دین و ناموستان؟
معلوم نیست دوباره برای آزادسازی چند قلب، چند گوش و چند چشم آمده اید؟
اما یک چیز خوب معلوم است و آن اینکه شما آسمانی هستید و از آن ملکوت به زمین آمدید تا از آنچه روزیتان می کنند به ما هم ببخشید؟ بوی تان از مرز شلمچه می آید، دارید دوباره هوای شهرمان را شهیدی می کنید.
چه نازنازانه چه دلنوازانه هواییمان می کنید...
هوایی روزهای شجاعت و ایثار...
روزهای خدایی!
باید بسپاریم به آهنگران یا مطیعی به یمن قدومتان نوایی تازه بخوانند تا دل های شهر نینوایی شود.
خونتان رنگ داده به همه شهرهایمان از شلمچه تا نورآباد از فسا تا شیراز!
خونتان حتی جان داده به شعر های حافظ ؛
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت / کانکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد
شهر ما آن روزها برای زود آمدنتان به چراغ مرتضی علی دخیل می بستند و این روزها در رواق شاهچراغ منتظر آمدنتان هستند!