گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو - کاوه قادری؛ اگر حافظه ی نگارنده اشتباه نکرده باشد نوروز 85 بود که مهران مدیری در گفتگویی با امید زندگانی، صادقانه و خالصانه و در نهایت تواضع، از حقایقی درباره ی خودش پرده برداشت که بسیاری از ما به سبب در اوج بودن مدیری و درخشش آثارش در آن هنگام، آنان را برنمی تافتیم. مدیری آن روز از پیری خود گفت و از اینکه توان اش کم شده و اگر در گذشته روزی 90 دقیقه برنامه ضبط می کرد، امروز 45 دقیقه را نیز به زحمت ضبط می کند. او از تغییر نسل و افزایش توقعات و ارتقای ذائقه ی مخاطب منبعث از افزایش شناخت ها از کمدی و به تبع آن، لزوم نو شدن هر چه بیشتر از طریق جایگزین کردن مترها و روش های جدید و موقعیت نویسی های متنوع و پرسوناژسازی های سمپاتیک تر از پیش جهت کمدی آفرینی سخن می گفت و از اینکه این تحولات، کار و مسئولیت او و امثال او را سنگین تر از پیش می کند. در کنار تمام این ها و مهم تر از همه اما مدیری از لزوم همواره با کیفیت بودن آثارش سخن گفت و همچنین از اینکه در صورت ضعیف و کم رمق بودن، مردم از او یا هر هنرمند دیگری عذر و بهانه نخواهند پذیرفت و در نتیجه به هنگام کار، یا باید اثر با کیفیت ارائه دهی و یا اینکه اصلاً کار نکنی. حال، پس از تماشای «در حاشیه2»، این سئوال به ذهن متبادر می شود که آیا مدیری این چهار سال اخیر و به ویژه امروز، کماکان و در عمل، به گفته ی حدود یک دهه پیش خود پایبند است؟
درجا زدن و فقدان ایده ی ناظر
شاید ملموس ترین و محسوس ترین نقصانی که بتوان همچون «در حاشیه» متوجه «در حاشیه2» نیز دانست، در فقدان هدف و مقصود و غایت و مقصد به طور اعم، منبعث از فقدان ایده ی ناظری هدایت کننده و محوریت ساز و مرکزیت بخش به طور اخص نهفته باشد؛ به گونه ای که چه در «در حاشیه» و در قالب وجود دائم یک تیم پزشکی در محیط بسته ی بیمارستان و چه در «در حاشیه2» و در قالب حضور متمرکز چهار زندانی در محیط محصور زندان، یک دور باطل یکنواخت و ممتد داستانی و شخصیتی و رویدادی و کنشی را بدون هیچگونه خط سیر داستانی و سیر حرکتی شخصیتی و پیشبرد در رویدادها و تنوع در کنش ها شکل می دهد که یا همچون «در حاشیه»، ناظر بر پلکیدن دائمی، بی علت، بی منظور، لودگی وار و دلقک مآبانه ی جماعتی با لباس پزشک، به وسیله ی سر تکان دادن های یکی و قهقهه ها و چشم و چهره لوچ کردن های آن یکی و «واس ماس» گویی و غلیظ و با رقص و عشوه صحبت کردن دیگری و نعره های زامبی وار آن دیگری و سرآخر، ختم قائله به مدد دستگیری فله ای و دسته جمعی شان توسط پلیس است (پایان بندی که می توانست ده قسمت پیش تر نیز اتفاق بیفتد و کوچکترین تفاوتی در کلیت و ماهیت و حتی جزئیات سریال نیز ایجاد نکند) یا همانند «در حاشیه2»، متکی به آمد و شدهای منفرد، هرز، خنثی، بی حاصل و صرفاً زمان پُرکن همچون تقابل دفعتی یا تعامل بی ریشه با اژدر خان، تمرین برای لات شدن یا لات نشدن، تلاش برای پس گرفتن یا پس نگرفتن کارت پس انداز، انفرادی رفتن یا نرفتن، تلاش برای تماس یا عدم تماس با ماندانا، فرم گیاه خواری پر کردن یا نکردن، تلاش برای مرخصی گرفتن یا نگرفتن، کلاس های آموزشی نقد فیلم و کتاب برگزار کردن یا نکردن و حتی تیمور بینابینی بودن یا نبودن، به انضمام انبوه سازی اطوارهای مذکور موجود در بهروز عشقی و زهتاب که جملگی منفک و منفصل از یکدیگرند و قادر نیستند در پیوندی تماتیک و ارگانیک با یکدیگر، فرآیند یا حداقل یک خط داستانی تعریف شده را ایجاد کنند و سرانجام نیز ختم ماجرا، احتمالاً به همان شیوه ی «در حاشیه» و به مدد جمع آوری همان بساط توسط عنصری خارجی و بیرون از اثر، به گونه ای که می توانست به جای بیست قسمت، در پنج قسمت نیز جمع شود.
شاید از این روی است که متولیان «در حاشیه2»، این تازه ترین اثر مدیری که حتی دخالت دادن عنصر «کم و زیاد» و «حذف و اضافه» در کلیه ی آمد و شدهای آن، به معنای وجود یا عدم وجودشان نیز کوچکترین تأثیری بر آن ندارد را به صحنه ی تمام عیار تکرار مکررات در ویژگی های مشخصی ذیل ساحت هایی همچون طرح، داستان و شخصیت بدل کرده اند.
طرح اصلی نخ نما و عاری از پردازش نوآورانه
برای نمونه، در ساحت طرح اصلی، در شرایطی دَر همچنان بر همان پاشنه ی به دام افتادن انسانی سالم به لحاظ فکری و متعهد به لحاظ اخلاقی در میان انسان هایی تماماً سودجو، پست، ریاکار، کم سواد و بی قید و بند، با محوریت سیامک انصاری فرهیخته نمای عیناً بازتکرار شده از «شب های برره» و «قهوه تلخ» و «در حاشیه» می چرخد که این طرح، با توجه به نوع و نحوه ی ابتدایی و عاری از خلاقیت پردازش اش از ده سال پیش تاکنون و در غیاب موقعیت های فرعی و جانبی متنوع مکمل، آنقدر تکراری و نخ نما و عقیم و در عین حال، بی خاصیت شده که تنها در مقام تم و دستمایه ای سوری و ظاهری برای مقدمه چینی و آغاز چند اثر اخیر مهران مدیری قرار گرفته و به سبب سر به هوایی و بی هدفی نهفته در آن، آثار مهران مدیری را عملاً فاقد موقعیت مرکزی داستانی اصیل و پویا و قابل اتکا نموده است.
استندآپی که در غیاب داستان، 35 دقیقه به آن آب بسته شده
نمونه ی دیگر این تکرار مکررات، در ساحت داستان به چشم می خورد؛ به گونه ای که در شرایطی که اصولاً مزیت یک سریال داستانی غیراپیزودیک نسبت به مثلاً یک فیلم داستانی، به سبب فضا و محدوده ی تئوریک و عملی به مراتب گسترده تری که در ساحت روایت ایجاد می شود، در بهره مندی از خط داستانی ممتدتر، پلات پررنگ تر، داستان پرملات تر، شخصیت پردازی عریض و طویل تر، موقعیت مرکزی بسط یافته تر، گره و چالش های متعدد تر و متعین تر، آغاز و میانه و انتهای وسیع تر و فراز و فرودهای بیشتر و پرنوسان تر نهفته است، متولیان «در حاشیه2» عوض استفاده از این امکانات و یا حداقل افزودن مقداری متریال ساده ی داستانی به اثر (که یک نمونه اش می توانست بردن زندانیان به اردوگاه کار اجباری و یا برگزاری مسابقات ورزشی میان اردوگاه های مختلف زندانیان باشد) جهت جلوگیری از توقف مطلق و راکد ماندن همان خط داستانی نحیف موجود، به بزرگنمایی بی حد و مرز ابعاد موقعیت و واقعیت، کنش و واکنش ها، رفتارها و گفتارها و حتی اطوارهایی محدود و معدود و بازتولید بی نهایت شان به اندک بهانه ای در هر سکانس و هر قسمتی روی می آورند؛ که موجب می شود تا به جای تماشای سریالی داستانی، نهایتاً با به اصطلاح استندآپ کمدی هایی بی سوژه، بی نگاه و نگره، تهی از طراحی و ایده، فاقد مناسبت با داستان نداشته، دارای شوخی های کلامی و فیزیکی لودگی وار و بیش از اندازه اغراق شده و مجزا از یکدیگر مواجه باشیم که از فرط پراکندگی و چندپارگی، همان نفس و هدف اولیه ی سریال را نیز در خود مفقود می کنند و صرفاً فیلمنامه به آن ها آب بسته تا هر بار، یک کلیت بی هویت 35 تا 40 دقیقه ای را در قالب قسمتی از سریال شکل دهند.
تیپ های بالماسکه
مشابه همین مصیبت را در نوع شخصیت پردازی «در حاشیه2» نیز می توان یافت. اینکه حتی جذاب ترین، سیال ترین، غیرقابل پیش بینی ترین و سمپاتیک ترین شخصیت های آثار مدیری نیز همواره دارای شناسه هایی از یک تیپ و ویژگی هایی تیپیکال در خود بوده اند، هیچگاه آنقدر واقعیت ناآشنا و نامأنوس و بیگانه ای در آثار او نبوده که حال بخواهیم تیپ سازی ولو افراطی و گاه مطلق وی، حتی در همین «درحاشیه2» را امری شگفت آور و تأسف برانگیز و مایه ی نقصان بدانیم. اشکال کار اما آن هنگامی نمایان می شود که گذاشتن تمام تمرکز و تکیه و تأکید پردازش شخصیت ها روی قالبی و تک شناسه ای کردن شان از طریق تکیه کلام های بارها بازتکرار شده، شکلک ها و میمیک ها و اطوارهای دلقک مآبانه، گویش های مبتذل و برخوردهای ابتدایی و به غایت کودکانه، سوای اینکه آدم های «در حاشیه2» را لوس و لوث و تمسخرآمیز و صدالبته بالماسکه کرده، بلکه نوعی بی علتی فراگیر رفتاری و وجودی در آنان پدید آورده و حتی اندک جوهره ی وجودی و فلسفه ی اولیه ی خلق شان را نیز در نوعی ملیجک بودن خلاصه و منحصر می کند.
پرسش های بی پاسخ
حال از این همه، این پرسش ها برمی آیند که اگر «در حاشیه2» بی علت العلل و باری به هر جهتی و حضوری فقط و فقط جهت خوداثبات گری خالق اش و صرفاً تکرار مکررات برگ برنده های سوخته و کهنه پیشین نیست، پس دقیقاً حول چه سبکی است؟ کمدی کلامی به مدد شوخی های گفتاری سخیف و «واس ماس» گویی و با لهجه و عشوه صحبت کردن زهتاب و کودکانه حرف زدن های عشقی؟! یا کمدی موقعیت به مدد شکلک های لوچ و قهقهه زدن ها و کودکانه عمل کردن های عشقی و رقص زهتاب و کله زدن این به آن؟! و اینکه اساساً «در حاشیه2» در پی چیست؟ آیا صرف طراحی صحنه و لباس و رنگ بندی و فضای بصری شاد در تضاد با فضای بایسته ی یک زندان، بی آنکه موقعیتی هجویافته از طریق تبدیل موقعیتی بالقوه و ذاتاً جدی به موقعیتی عملیاتی و بالفعل کمدی در قالب دستکاری شوخ طبعانه در عناصر موقعیت یا کاریکاتوریزه کردن شان آفریده شود، اثر را به کمدی هجو بدل می کند؟! یا صرف تکرار دوارگونه ی ویژگی های مشخصی در ساحت های طرح اصلی، داستان گویی و پردازش شخصیت ها، بی آنکه منطق درونی و موقعیت عینیت یافته و شخصیت پردازش شده و فضای ساخته شده ی مطلوب ابزورد ایجاد شود، منتج به اثری ابزورد می شود؟ راستی در این میان، تا چه زمانی قرار است صرف فرومایگی آدم های پیرامونی، محور درونمایه ای آثار مدیری را شکل دهد؟ سیامک انصاری علاوه بر این یازده سالِ از «شب های برره» تاکنون، تا چند سال دیگر باید نقش فرهیخته ای فریب خورده را بازآفرینی کند؟ و چرا حتی آن هنگامی که در میانه ی این بحبوحه، نقاب نخ نمای فرهیختگی با نقاب ظاهراً جذاب «لات» بودن عوض می شود، این تغییر چه در اجرا و چه در متن، دفعتی و تهی از مقدمه و بی پیش زمینه و بدون پشتوانه جلوه می کند؟
به آنچه گفتید پایبند باشید!
امید است فرجام «در حاشیه2» هر چه باشد، مهران مدیری از این پس بر تعهد سال ها پیش اش مبنی بر ارائه ی اثر با کیفیت به مخاطب پایبند باشد و اگر به هر دلیلی از پایبندی به این تعهد معذور است، اینگونه حضورهای بی حصول و خوداقناعی منشانه و صرفاً نوستالژی زایش را متوقف کند تا سیر افولی کارنامه اش، تا مرز راه یافتن به بازه ی باز بی نهایت امتداد نیابد.
کلا خنده نباید مردم بکنن فقط گریه
فکر کنم یکی از اشکالات کار آقای مدیری اینه که یک گروه تکراری دارند باهم کار میکنند. ورود بازیگران یا نویسنده های جدید و ایده های خلاقانه میتونه بهشون کمک کنه
خدارو شکر یک نفر نظر درست و حسابی و بدون تعصب گذاشت
مسیرتون داره تغیر جهت میده..چرا نمیدونم.
لطفا اصلاحش کنید...
و باید جلوش وایساد
واقعا هیچ هدف خاصی نداره این سریال..
شخصیتاش خیلی لوس شدن..!!!
ب نظر من از زمانی که برادران قاسمخانی از مهران مدیری جدا شدن کیفیت آثار مدیری کم و کمتر شد..!!
واقعا دوس دارم مهران مدیری دوباره سریال های جذاب و باحالی مثل "مرد هزار و دو هزار چهره" یا "برره" بسازه!!!
موافقین..؟؟؟؟ :)))
کارهای آقای مدیری گرچه بعضا نسبت به آثار قبلیش ممکنه در ابعادی ضعیف تر باشه ولی بی محتوا نیست
ضمنا باید اینم در نظر داشته باشیم که همه نهادها و وزارت خونه ها و حتی مجلس انواع گیرها و محدودیت ها را فقط برای ایشون وضع کردن
اقای مهندس
شما اگه چیزی حالیتون بود کلمه طنز رو درک میکردین
برید برسی به مسائل دیگه بذارید مردم بخندن توروقران یه راه دیگه ای پیدا کنید واسه معروف شدن
والا دوس دارن مردم فقط گریه کنن
شما اگه فرهنگ داری الگو برداری نکن طنزه طنز میدونید طنز ینی چی؟طنز تکرار کن طنز