گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو، یادداشت دانشجویی*«امیرالمؤمنین دید که در فارس شلوغ است و کسی نمیتواند اداره کند، سیاستمداری را که از لحاظ سیاست پخته بود و در بقیه موارد هم حالا تا حدی قابل قبول بود، زیادبن ابیه را استاندار فارس کرد که وی پدر عبیداللهبن زیاد بود، اما الان دولت یک همچنین فردی را قرار دهد، چه میشود؟ [تشویق حضار] حالا آن امیرالمؤمنین با آن عظمت، بضاعت و مقام و سیاست است ما کجا و او کجا؟ ما باید خاک پایش را توتیای چشم کنیم.»
این یکی از جدیدترین صحبتهای انحرافی رئیسجمهور و ابداعات دولت بود که در همایش "استانداران، فرمانداران و معاونان و مدیران کل سیاسی و انتخابات" رونمایی شد.
از بررسی نکاتی مانند عدم پوشش متن این قسمت از سخنرانی در سایت ریاست جمهوری که بگذریم، درباره این کلام سفسطهآمیز ذکر چند نکته در ابتدا لازم به نظر میرسد:
1- بر فرض صحت مفروضات این عبارات، آیا غیر از این است که این انتصاب در زمانی صورت گرفته است که افراد امین و باکفایت و دارای حدنصاب بالا بسیار قلیل بودند؟ و مگر نمیبایست مسئولین از میان ملتی کم بصیرت و ناهمراه انتخاب میشدند که از جهاد و فرمان ولی خود به بهانۀ سرما و گرما گریزان بودند؟
2-آیا ملت ایران همان ملتی نیست که با یک اشارۀ ولی فقیه، آن هم در زمان غیبت ولی معصوم حضرت صاحب الزمان(عج)، از همۀ دنیای خود و خانوادۀ خود برای اسلام میگذشت؟ همان ملتی نیست که همواره دشمن و نقشههای عظیمش را ناکام گذاشته است؟ آیا چنین ملتی فرزندانی در تراز شایستگیهای خود ندارند؟! پس این چه قیاسی است که در پی آن میخواهید زیادبنابیهها را بر این ملت حاکم کنید؟! چرا تا این حد خود را در درک عظمت، توان و شایستگیهای این ملت و نظام عاجز نشان میدهید؟!
3- اما درباره برخی از مفروضات آن کلام نیز باید سخن گفت. اولا بر چه اساسی این چنین متعجبانه و بهرهبردارانه داستان انتصاب زیادبنابیه نقل میشود؟ به این دلیل که سالها پس از این انتصاب، فرزند او، آن عبیداللهی خواهد شد که امروزه میشناسیم؟!
یا به این دلیل که زیاد را در زمان انتصابش فاسق و خائن میدانیم؟ بی مایگی استدلال نخست که آشکار است، اما درباره گزارۀ دوم لازم است بدانیم زیادبنابیه از اندک افراد کاردانی بود که خود را به دشمنان امیرالمومنین نفروخته و پیش از دوران خلافت امیرالمومین از خود شایستگی نشان داده بود. بعد از رسیدن به حکومت فارس نیز همواره به امیرالمومنین(ع) وفادار و در مقابل دشمن و تهدید و تطمیعها مقاوم میماند. حتی در دوران خلافت امام حسن مجتبی(ع) نیز به صراط اهل بیت(ع) وفادار میماند تا اینکه بعد از صلح تحمیلی خواص خائن و امت ناآگاه و ناهمراه به امام حسن(ع) دوست مشترک او و معاویه در مقام کاسب مذاکره و رابطه، پیوند بین آنها را برقرار میکند و از این به بعد نفوذ نرم دشمن کارساز میشود و او پشت به سابقۀ خود، پروندۀ خود را سیاه و خونین میکند.
اگر هم اصالت خانوادگی او محل بحث قرار گیرد، چرایی به کارگیری او را باید در کمبود افرادی که ایمان و اصالت خانوادگی و کاردانی در آنها جمع باشد جست.
4-آنچه که همین داستان نیز به ما میآموزد لزوم توجه به شاخصها و صلاحیتها، سپردن مسئولیتها به افراد اصلح، ولایتمداری و مراقبت دائمی از مکر و نفوذ دشمن است. آیا این داستان عبرتهایی غیر از "ملاک بودن حال فعلی افراد" و " مقابله با نفوذ دشمن به عنوان یکی از مهمترین عوامل تغییر حال افراد" دارد؟ متاسفانه طبق معمول این نتایج و عبرتها با برداشت فنسالارانه (یا شبه فنسالارانه) آقای روحانی بسیار فاصله دارد.
«لا حُکْمَ إلاّ للهِ»های امروزی
آقای روحانی در بخشی دیگر از صحبتهایشان میگویند: «آیا امیرالمؤمنین علی (ع) هم زمانی که میخواستند، حاکم و فرمانداری تعیین کنند، فقط به نماز شب خواندن، حضور او در نماز جماعت، پرداخت زکات و امثال اینها توجه میکردند و یا توانمندی، کاربلدی، مدیریت و فهم او از جامعه را نیز ملاک عمل قرار میدادند؟»
صورت این کلام گویای این معناست که تدین و تعهد به تنهایی کافی نیستند و برای بررسی صلاحیتها توجه به کاردانی نیز لازم است. این کلامی است حق و صحیح ولی متاسفانه گرچه صورت کلام اینگونه است ولی مقصود و مراد کلام این است که بر خلاف خواست دولت، صرفا مواردی مانند نماز و ... مورد توجه قرار میگیرد و کاربلدی در سنجش افراد ارزشی ندارد! و البته با توجه به اینکه برای احراز صلاحیتها توسط شورای نگهبان هیچگاه از بررسی شرایط تخصصی لازم غفلت نمیشود، وقتی که این کلام را در کنار نقل قول صدر یادداشت میگذاریم و با نگاهی عمیقتر و بررسی معانی نامشهود و مستور در عبارات -که مخاطب را متاثر از خود میکنند- درمییابیم که در سیر تاثیرات چند لایۀ این جملات، نهایتا این ایمان، تدین و تعهد است که در ذهن مخاطب به پای فنبلدی قربانی میشوند.
لازم به تذکر است که در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 (به عنوان آخرین انتخابات کشور) در ثبتنام کنندگان افراد مومن و انقلابی و خوشسابقه و توانمندی حضور داشتند که به دلیل احراز نشدن برخی شرایط لازم تخصصی و مدیریتی آنها، صلاحیت آنها توسط شورای نگهبان احراز نگردید؛ و یادآوری این نکته نیز خالی از لطف نیست که شخص رئیس جمهور نیز توسط همین ساختار قانونی احراز صلاحیت شدهاند.
و اما ایشان در جایی دیگر از بیاناتشان میگویند: « مجلس خانه ملت است؛ نه خانه یک جناح ...»
مجددا صورت بیان سخنی حق است ولی مراد گوینده از بیان آن این است که عدهای در صدد تبدیل کردن مجلس به خانۀ یک جناح هستند! حال از ایشان باید پرسید که اگر رد صلاحیت بسیاری از افراد فاسد و مجرمِ دارای سابقه کیفری توسط شورای نگهبان اینگونه نامگذاری میشود، ثبت نام اتوبوسی این افراد و تایید کامیونی اکثریت قریب به اتفاق آنها توسط هیئتهای اجرایی تبهکار تاییدکن دولت چه نامی میتواند داشته باشد؟!
متاسفانه آنچه به رویۀ ثابت آقای رئیس جمهور و دولت محترم تبدیل شده است بلایی مانند « لا حُکْمَ إلاّ للهِ؛ حكم فقط از آن خداست» گفتن خوارج است که از آن به دنبال نفی حکمیتی بودند که خود تحمیل کرده بودند و امیرالمومنین علی(ع) در پاسخ به آن فرمودند: « کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ...؛ این سخن حقّى است که معنى باطلى از آن اراده شده است...» خطبه 40
متاسفانه باید گفت گویا مسیر انحرافساز بیان کلام فریبنده و ارادۀ منظور باطل از آن که جاهلانه توسط خوارج طی میشد امروزه توسط عدهای آگاهانه و با برنامهریزی طی میشود. قطعا بیانات مغالطهآمیز و البته توجیهگر و بسترساز مسیر حرکت دولت، و اظهار داشتن کلامی که دلالت بر مراد و مقصود مد نظر ندارد، به هیچ وجه زیبندۀ مسئولین قانونی این کشور و افراد ملبس به نام و لباس روحانیت نیست.
اصراری پایان ناپذیر بر تحقیر ملتی عزیز و بصیر
هنوز مواردی نظیر ادعای وزیر خارجۀ دلاورمان درباره از کار افتادن تمام سامانۀ دفاعی کشور توسط یک بمب آمریکا و ترویج ناخواسته رعب و وحشت از شیطان بزرگ، تشبیه مذاکرات به صلح حدیبیه و صلح امام حسن(ع) و تشبیه شرایط کشور به آن زمان، توسط رئیس جمهور و ... از خاطرها نرفته است که موارد اخیر نیز به سیاهۀ تحقیرهای کشور توسط مسئولین افزوده شد.
متاسفانه طبق شواهد متعدد، نظریهپردازان و برخی مسئولین دولت با سانسور و تحقیر دستاوردها، ظرفیتها و توانمندیها و موقعیت کشور و عدم بازگو کردن و یا تحریف عوامل موفقیتها، و با تنزل ارتفاع سطح عمومی کشور در تصویر ذهنی مردم و بزرگنمایی آمریکا و غرب در حرکات سیاسی و رسانهای خود به شکل مشهود و یا مستتر به منظور ارتقا سطح عمومی آنها و چیرگی مطلق آن بر تصویر متعلق به خود در ذهن مخاطبین، در صددند که با استفاده از این اخلاف سطح ایجاد شده زمینه را هرچه بیشتر برای سرازیر شدن روان مؤلفهها و شاخصههای غربی در بستر و مجراهای سیاسی، اقتصادی، رسانهای و ... ایجاد شده از طریق مذاکرات فراهم سازند. الگوسازی از مذاکرات و گسترش و تعمیق آن از دیگر راهبردهای تحقق هدف مذکور است.
تحریف شاخصهای اسلامی و انقلابی و تضعیف تفکر "ما میتوانیم"، "عزت و غرور ملی" و "استقلال" نیز از ابزارهای آنها برای از بین بردن مقاومت ملت در برابر جبهه استکبار و این تغییر محتوا و استحاله میباشد.
اینگونه است که طرف دیگر مدام گستاختر و حریصتر میشود و طرف خودی نیز که خود را موظف به تنشزدایی در برابر طرف مقابل به عنوان منبع تنشآفرین میبیند در برابر توهینها، تحقیرها و نقض عهدهای مکرر آنها مقابله به مثل و پاسخ در خوری نشان نمیدهد و حتی بعضا با نسخههای بومی شده، خواسته یا ناخواسته، از درون نیز تحقیر ملت و کشور را رقم میزنند. اینچنین با تحقیر و کوتاه کردن قد کشور راه برای ورود عناصر فکری و فیزیکی غربی، و پیشبرد سیاستهای غربگرایانه هموار میشود.
جریان غربگرا و دولت روی کار در آمریکا خود را در یک چرخه تقویت متقابل میبینند و از همین روست که هر دو طرف ملاحظاتی را برای گفتار و رفتار خود در نظر گرفتهاند، هرچند که ملاحظات دولت ایران بسیار دست و پا گیرتر است.
علی نجاتی مهر-فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.