گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو» به نقل از نشریه تحریر، دانشگاه فرهنگیان اصفهان: عادت کرده ایم....
عادت کرده ایم هر چیزی به خوردمان دادند بدون اندک تاملی هضم کنیم. باور هایشان را به خوردمان دادند.
فرهنگشان را؛ حتی انسانیت به سبک خودشان را...
وما بدون آنکه بفهمیم ،پذیرفتیم.
پذیرفتیم تمدن چند هزار ساله ی مان را به قیمت قد علم کردن دشمنانمان معاوضه کنیم.
و یادمان رفت....
فرهنگمان بنی آدم اعضای یکدیگرند را رویای شبانه مان کرده بود.
و دین و آیین سرزمین کهنمان...
"یا ایها الذین امنوا لایسخر قوم من قوم "را
ای اهل ایمان هرگز قومی قوم دیگر را مسخره واستهزا نکند که شاید آنها بهترین مومنین باشند..(حجرات، ۱۱)
و فراموش کردیم که برتری در آیین ما، به لباس تقوایی است که به تن داریم.
حالا که کار از کار گذشته است دست به گریبان هم شده ایم که مقصر که بود!
عادت کرده ایم..
که کوتاهی هایمان را گردن دیگران بیندازیم.
از همان روزهای مدرسه حرف میزنم که مقصر نمره های بدمان معلم دلسوزمان بود.
۱۵ آبان بود.....
اتفاقی ناخواسته وجب به وجب خاکمان را لرزاند.
آنقدر عمیق که یادمان رفت چه خون ها برای یکپارچه ماندنش داده بودیم.
بالاخره افکار یخ زده ی مان شروع به آب شدن کرد .حالا زمانش رسیده بود همه جاری شویم و مثل رودی خروش فرهنگی ایجاد کنیم.
تازه یادمان افتاد بود که چه توهین هایی عادت شده و ما هضمش کرده ایم ،چه متن ها و طنز هایی که سرمشق هر روزمان شده بود و ما مدام تکرارش میکردیم و معلمی نبود که چوب محبتش را بر سرمان بزند.
همه با هم متحد شده بودیم و برای نابودی خودمان قدم های بلند بر میداشتیم.
قورباغه پز شده بودیم و باور کرده بودیم که جنبه ی فکری مان بالا رفته...
حالا زمانش رسیده بود بیدار شویم ؛ ساعتمان به وقت هوشیاری زنگ خورده بود. حماقت محض بود که دوباره به خواب غفلت رویم. شمشیر هایمان را از رو بستیم که انتقام قومیت مان را از انسان هایی بگیریم که چه روزها کوه عظیم غصه هایمان را با نقاب خنده ی شان ویران کرده بودند. حالا زمانش رسیده بود که مزد ۲۴ سال زحمتشان را بدهیم.
در این که توهین شان مسخره بود هیچ شبهه نیست ولی...انگار یادمان رفته بود که تا دیروزش خودمان بودیم که طنزهای قومیتی را ارسال میکردیم و برای هر کدامشان از ته دل ریسه میرفتیم که آی کجایید مردم فهیم ایران که مقصر تمام این بی حرمتی ها وجدان خاموش خودمان بود!
حالا دیوار کوتاه پیدا شده بود و ملتی ایستاده بود که ویرانش کند. درست شبیه حرمت نمک و نمک دانی که شکسته شده بود. سال هاست که متهمان ردیف اول این بی حرمتی ها خودمان هستیم. ولی...
کدام آدم زیرکی را میشناسید که به جرمش معترف شود ؟ آن روز قربانی برای غفلت هایمان پیدا کرده بودیم.
مگر نه این است که از ماست که برماست! آیا....
هنوز هم در گنجینه ی باورهای خاک خورده ی مان معتقدیم که مقصر این توهین ها ،۳ نفر بوده اند؟!
امروز صحبت از ایران است.
اقوام ایرانی ستون های این مرز و بوم اند.
اندک خراشی بر هویت هر کدام پایه های سرزمینمان را میلرزاند.
حالا که بعد از سال ها افکار منجمدمان شروع به آب شدن کرده است؛ باید مبارزه کنیم.
اول از خودمان ...
تا تمدن چندین هزار ساله ی مان را حفظ کنیم و قبل از هرچیزی بپذیریم....
که انسان ممکن الخطاست. / نویسنده: مریم فرجی
شما میتوانید جهت بازدید و دریافت نشریات دانشجویی به سایت پاتوق آزاداندیشی نشریات دانشجویی مراجعه کنید.
ممنون از توجه تون و تذکرتون