به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از ایلام، حجت الاسلام محمد باقر نادم، راوی سیره شهدای قم روز گذشته در جمع دانشجویان دانشگاه های ایلام که برای میثاق با شهدا به منطقه جنگی قلاویزان رفته بودند گفت: بزرگ ترین ویژگی بارز شهدای هشت سال دفاع مقدس« تکلیف مداری» بود، این شهدا با خدا معامله کردند آن ها از سیم خاردارهای نفس خود گذشتند تا ما با عزت بمانیم، بیایید از خودمان بپرسیم آیا ما به اندازه پول تو جیبی مان برای کسانی که نفسشان را برای ما فدا کرده اند جهاد کرده ایم؟
وی به بیان خاطره ای از سردار عشقی، جانشین فرماندهی کمیته مفقودین جنگ اشاره کرد و ادامه داد: سردار نقل می کرد: دولت وقت عراق در سال های اولیه پس از اتمام جنگ به ما اجازه تفحص نمی داد بنابراین به لباس بچه های صلیب سرخ ملبس می شدیم و از منطقه مندلی که بخشی از شلمچه است به تفحص می پرداختیم، نقاطی که بر روی نقشه عملیات درج شده بود را وجب به وجب در کوهستان های منطقه زیر و رو کردیم؛ اما به پیکر شهدا نرسیدیم یکی از بازمانده های کومله که استیصال ما را دید جلو آمد و گفت: به شرط رد پول، مکان تدفین را به شما نشان می دهم بعد از آنکه پول را گرفت ما را به زیر درختی برد و ادامه داد: زمین را دو متر حفر کنید.
این راوی سیره شهدا تصریح کرد: زمین را حفر کردیم تا به چند پیکر بی سر رسیدیم، پرسیدیم: پس سرهای این بدن ها کجا هستند؟ جواب داد: بسیجی ها را پیش پای کاروان های عروسی ذبح کردیم، سرها را به صدام تقدیم کردم البته جایزه هم گرفتم الان این مزدی که گرفتم پول تن این اجساد بود. امروز برخی افراد نان خود را در خون شهدا میزنند و به نرخ جانشان روزی می خورند.
حجت الاسلام نادم با تاکید بر اینکه اگر قرآن هایی که شاهد جنگ هشت ساله بودند با ما سخن می گفتند تا قیام حضرت مهدی (ارواحنا فداه) از حکایت های رزمندگان و ارتباطشان با صحیفه نور روضه می خواندند، خاطر نشان کرد: حسن قاسمی، مسئول شناسایی لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب با عجله کوله اش را بر دوش گذاشت و به حرم حضرت معصومه (س) رفت از او پرسیدند: چه در کوله داری؟ جواب داد: همه دارایی ام در آن است، یک بیژامه، یک چفیه و قرآن دارم که با همان قرآن نیز شهید شد. شهید حسین قدوسی، نوه آیت الله طباطبایی در حال خواندن قرآن در هویزه بود که در ۱۹ دی ۵۹ گلوله خمپاره سینه اش را پاره کرد. شهدای گمنام در مناطق جنگی شاید در نزد ما بی نام و نشان باشند؛ اما ملائکه در آستان خدا برای خدمت به آن ها با هم دعوا می کنند.
وی با بیان اینکه شهدا نور هستند، نور می آشامند و عطرشان نیز منور است، ادامه داد: سردار باقرزاده تشریح می کرد: سال ۸۲ به دنبال شهید می گشتیم؛ اما چیزی پیدا نکردیم، در حال عبور از میدان مین بودیم که بوی عطر به مشامم رسید، به بچه ها گفتم: وقت گیر آورده اید در این گیر و دار عطر زده اید؟ قسم خوردند که هیچ بوی خوشی استعمال نکرده اند تا به یک نقطه رسیدیم که خاک آنجا با نواحی اطرافش فرق داشت، زمین را حفر کردیم تا به یک شهید رسیدیم که دشت از بوی عطرش پر شده بود. بنده در معراج شهدای فکه به بالای سر این شهید رسیدم.
مدرس حوزه علمیه خواهران قم اضافه کرد: قصد داشتم تکه ای از کفن شهید را بردارم که مسئول معراج شهدا مانع شد، منتظر ماندم تا آنجا از حضور مردم خلوت شود، سربند یا زهرایی (س) که بر پیشانی داشتم را باز کردم و بر جمجمه شهید بستم در همان حال به این بزرگوار گفتم: من هدیه ای ارزشمند را به شما تقدیم کردم شما نیز به من تکه ای از کفنتان را بدهید، در همین حین بود که مسئول معراج گفت: حالا که کسی نیست می توانید بردارید، هر وقت که دلم می گیرد یا از گلزار شهدا دور هستم صندوقچه ای که کفن در آن قرار دارد را باز می کنم.
حجت الاسلام نادم گفت: در محضر شهید منتظر واقع شدن معجزه یا رسیدن به توفیق باشید اگر قرار باشد مدفن شهدا با سایر نقاط جهان فرقی نداشته باشد پس باید بگوییم این شهدا تکلیفی ندارند. این روزها بحث داغ مذاکره با آمریکا مطرح است خدا را شاکر هستیم که دشمن مان را احمق خلق کرده است، آن ها فکر می کنند برای جلوگیری از ساخت بمب اتم باید انرژی هسته ای را از ما بگیرند، این بیچاره ها نمی دانند که بمب اتم ما شهدا و راهیان نور هستند، روزی که شهدای غواص در تهران و شهرستان ها تشییع شدند تمام دوستان و دشمنان نظام از این همه انرژی که در آسمان به زمین و در بین مردم روزه دار ساطع می شد انگشت به دهان شده بودند.
وی با بیان اینکه خداوند در قرآن وعده داده که اگر اهل ایمان و تقوا باشید تمام عالم را در سیطره شما مسخر خواهیم کرد، خاطرنشان کرد: خداوند در سوره ابراهیم شهید را شجره طیبه می خواند. علی رضا موحدی دانش در بازی دراز دستش قطع شد آن را یواشکی در جیبش گذاشت، ۲۰ ساعت جنگید به گونه ای که خون از پاچه های شلوارش جاری می شد، غش کرد، وقتی به هوش آمد گفت: « من دیگه جبهه نمیرم» یک ماه در مسجد محله شان معتکف شد بعد از یک ماه به همان محل خدمت قبلی برگشت و در همان جا شهید شد. شهدا با خدا معامله کردند.
این جوان برگزیده سال ۸۷ به خون دل خوردن خانواده شهدا و بی مهری برخی از مردم اشاره کرد و گفت: دختر یکی از شهدای گمنام که شاهد تفحص پیکرهای مفقود الاثرین فکه بود استخوان دست یکی از شهدا را بر سر می کشید و گریه می کرد، علت را که پرسیدند گفت: یک عمر است بابا ندارم، یک عمر است که هم سن هایم را می بینم که دست بابایشان را سفت چسبیده اند می خواهم این شهید برای چند لحظه هم که شده برایم پدری کند.