گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو -فردین آریش؛ دیروز توی عکس ها «خوزستان» رنگ پریده بود؛ خسته و نزار. روزنامهها و خبرگزاریها نوشتند: «نفس خوزستان بند آمد». خوزستانی ها اما به این حال و هوا عادت دارند. حالا در گوشه ای از این تهران شلوغ و بی تفاوت دلم برای مردم تنهای ولایتم تنگ شده. حالا که کار دیگری نمی شود کرد این شعر را با حسرت و دریغ و درد به خوزستان تقدیم می کنم؛ به خوزستان که این روزها به خاکستان شبیه شده:
از نخلهای محکم و سبز و تناورت
خرما بچین، اگرچه تکیده ست پیکرت
خرما بچین که موسم خرماپزان شده است
تشییع میشود پس از این نعش دلبرت
سینه ستبر میکنی و سرفه میکنی
لکنت گرفته است نفسهای لاغرت
تو مثل چای از دهن افتادهای و آه
پاشیده گرد مرگ به روی سماورت
کارون کویر میشود و دم نمیزنی
شاید گذشته است دگر آب از سرت
«اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است»
تنها نشستهایم فقط در برابرت
دستی تکان بده که بدانیم زندهای
بیفایده ست گرچه تکانهای آخرت