گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو - حسین فتوحی، «اسلام آمریکایی» مفهومی است که اگر چه میتوان رد تفکرات آن را تا سالها پیش ریشهیابی کرد اما برای نخستین بار در اواخر قرن بیستم و در ادبیات سیاسی حضرت امام خمینی(رحمة الله علیه) با این عنوان نامگذاری و ارائه شد. این مفهوم در اندیشهی سیاسی ایشان، مفهومی بسیار مبسوط و گسترده است و اشاره به تعریفی انحرافی از اسلام، با تابلو و ادعای دین مداری دارد.
«اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدسنماهای حوزههای علمی و دانشگاهی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایهداران بر مظلومین و پابرهنهها»1 از جملهی تعاریفی است که برای این مفهوم در اندیشهی امام ارائه میشود.
مفهوم مخالفی که در برابر اسلام آمریکایی در اندیشه سیاسی حضرت امام تعریف میگردد، اصطلاح «اسلام ناب محمدی» است. که در حقیقت در برگیرندهی تعریفی اصیل از آموزههای دین اسلام و نگاهی همه جانبه و ساختارگرا به آن است. در این تعریف از اسلام علاوه بر توجه و تقید به ظواهر احکام و معارف دینی، روح و محتوای این احکام است که بیشتر مورد توجه قرار گرفته و تمامی آموزههای دینی در یک نظام انسجام یافته و هدفمند تعریف میشود که به دنبال تعالی مادی و معنوی انسان است.
اشاره به این مفاهیم و تفاوتهای مبنایی اسلام ناب با اسلام آمریکایی در بیانات و نامه های حضرت امام، به خصوص در سال پایانی عمر ایشان، بسیار چشمگیر و پر تکرار است.
به فاصلهی چند دهه بعد، عبارت «تشیع انگلیسی» به عنوان اصطلاحی جدید در ادبیات سیاسی – مذهبی ایران توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنهای مطرح شده است. معنی و مصادیق تشیع انگلیسی در حقیقت هم راستا و در طول اصطلاح اسلام آمریکایی قرار میگیرد با این تفاوت که مفهوم تشیع انگلیسی با ارائهی تعریفی خاص و روشن از خطی انحرافی که در میان شیعیان، با هدف فاصلهگذاری با خط اسلام ناب ایجاد شده است، به بررسی این جریان میپردازد و شاید بتوان ادعا کرد که وابستگی سیاسی و مالی مصداقهای شیعهی انگلیسی به اردوگاه نظام سلطهی غرب مخصوصا انگلیس و آمریکا، بسیار واضحتر و عیانتر است.
انواع اسلام آمریکایی
همان گونه که پیشتر اشاره شد اسلام آمریکایی مفهومی وسیع و از همین رو دارای مصادیقی متعدد است. مصادیق این برداشت منحرف از دین را میتوان در هر دو گرایش اصلی اسلام یعنی تسنن و تشیع پیدا کرد. هر بخش از جریان اسلام آمریکایی در این مذاهب نیز خود به شاخههای متعدد تقسیم میشود. با این وجود باید گفت که برآیند و بازده همهی این شاخههای متعدد یک نتیجهی مشترک به دنبال دارد و آن ناکارآمد و غیرقابل پذیرش نشان دادن دین اسلام است.
در یک تقسیمبندی اجمالی و مختصر، میتوان اسلام آمریکایی در میان اهل سنت را به دو شاخهی اسلام سرمایهسالار و اسلام خشونت طلب تقسیم کرد که اگرچه ظاهرا اختلاف نظرهای زیادی با یکدیگر دارند اما در برداشت غلط و ناقص از اسلام با یکدیگر مشترک هستند.
در جهان تشیع نیز دو شاخهی عمدهی اسلام آمریکایی قابل تفکیک و تقسیمبندی هستند؛ اسلام لیبرال و غربزده با ادعا و تابلوی روشنفکری دینی و اسلام متحجر و و اپسگرای مقدسنما.
اسلام سرمایهسالار و سازشکار
سرمایهسالاری یکی از ستونهای اصلی شکلگیری تمدن جدید غرب است. این تمدن با اصل قرار دادن «سود بیش تر» در روابط بین انسانها و نیروی محرک دانستن آن برای به حرکت درآوردن جوامع بشری، در حقیقت سودمحوری و سرمایهداری را اصالت بخشیده و آن را جایگزین شریعت کرد.
اصالت یافتن سرمایه سبب میشود تا انسان و جامعهی سرمایهسالار برای کسب سود بیشتر به دنبال کاهش دادن تهدیدهایی باشد که سرمایهی او را به مخاطره میاندازد. از همین رو حاضر است تا با کوتاه آمدن از اصول خود و اصطلاحا تن دادن به «سازشکاری» امنیت سرمایهی خود را تامین کند.
در شرایطی که شاید بتوان ادعا کرد یکی از اساسیترین آموزههای دین اسلام برای پیروانش «ساده زیستی» در زندگی است، اما باید گفت که تفکر سرمایهسالاری در بسیاری از حکام جوامع اسلامی ایجاد شده و آنان را به زندگی اشرافی در کاخها عادت داده و عملا سرمایهداری و سود بیشتر را به هدف اصلی زندگی بسیاری از آنان بدل کرده است.
ریشهی بسیاری از رفتارهای سازشکارانهی حکام مسلمان در برابر نظام سلطه را باید در همین خو کردن آنها به زندگیهای اشرافی جستوجو کرد. حجت الاسلام علیرضا سلیمی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس نهم در این خصوص معتقد است: «اسلام آمریکایی اسلام سازش و فردگرایی است. چنین اسلامی ظلمپذیر است و در مقابل تعدی تسلیم میشود.»2
در این نوع از اسلام تقید عملی به بسیاری از احکام اجتماعی و حتی احکام فردی اسلام نیز ملاک مسلمان بودن دانسته نمیشود بنابراین در بسیاری از موارد مسلمان «سرمایهسالار» نه تنها در مسایل سیاسی و اجتماعی تن به سازش با ابرقدرتها میدهد بلکه در زندگی فردی نیز سبک زندگی آنان را پذیرفته و سعی میکند خود را به هیات آنان درآورده مانند آنان بپوشد، مانند آنان بخورد، مانند آنان صحبت کند و در یک کلام مانند آنان زندگی کند.
سکولاریسم اسلامی
اسلام آمریکایی قرائتی جعلی از اسلام است که با در هم آمیختن برخی ظواهر اسلامی با درون مایه های تفکرات و مبانی اندیشههای غربی، تفسیر و تصویری از اسلام ارائه میدهد که گاها فرسنگها با اصل معارف و آموزههای اسلام فاصله دارد.
این قرائت انحرافی از اسلام با ترویج نظریهی دین حداقلی، بسیاری از آموزههای اسلام را که مربوط به حکومت و حکومتداری است کنار گذاشته و صرفا به اجرای برخی احکام فردی و شخصی آن بسنده میکند. به تعبیر دیگر اسلام آمریکایی در بعد لیبرالی آن قائل به اجرای احکام اجتماعی اسلام نبوده، تاریخ مصرف آن را پایان یافته میداند و یا شرایط اجرای آن را مهیا نمیبیند.
این رویکرد و نگاه به اسلام، احکام اجتماعی و حکومتی دین اسلام را غیر قابل اجرا و در برخی موارد غیر عقلانی یا تابع شرایط زمانه دانسته و معتقد است در این گونه مسایل و احکام بهترین راه، رجوع به تجربهی بشری و در شرایط و زمان فعلی رجوع به راهی است که لیبرالیسم غربی پیشنهاد میکند. اگر زمانی هم طرفداران این دیدگاه از تشکیل حکومت اسلامی سخن میرانند، منظورشان صرفا مسلمان بودن حاکمان و اعتقاد نظری و عملی آنها به احکام فردی اسلام یعنی مثلا نماز خوان و اهل روزه و حج بودن آنان است. در حقیقت مقصود از حکومت اسلامی در منظر این جریان، حکومت مسلمانان است نه حکومت احکام شرع.
اعتراض برخی گروههای مدعی اسلامگرایی به تصویب قوانین شرع از جمله قانون قصاص در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و غیر انسانی نامیدن آن یکی از نمونههای برداشت غلط و ناقص این جریانات از دین اسلام است.
نکتهی جالب آنکه شاخهی دیگر اسلام آمریکایی یعنی اصحاب برداشت متحجرانه از دین نیز در این تفسیر حداقلی با منادیان روشنفکری اسلامی اشتراک نظر دارند. چرا که طرفداران این شاخهی انحرافی هم عقیده دارند که احکام اجتماعی و حکومتی اسلام مختص به زمان حضور معصوم بوده و در دوران غیبت، مسلمین از اجرای آن معاف هستند و صرف اجرای احکام فردی اسلام برای مسلمان بودن کافی است.
در این تلقی فرد هر قدر ظاهر مذهبیتر داشته و ظواهر احکام دین مخصوصا مستحبات و عبادات فردی را رعایت کند، مسلمانتر است و به او ارتباطی ندارد که در جامعه چه ظلمها و فسادهایی در حال رخ دادن است و یا حکومت در اختیار کدام شکل از طاغوت قرار دارد. او باید مطیع و رام بوده و برای جلوگیری از آلوده شدن دامان مقدسمآبیاش، از دخالت در مسایل سیاسی خودداری کرده و در برخورد با ظلم و فساد ظالمان، روی برتافته و راه خود را کج کند و یا اینکه نهایتالامر اگر ظلم و فساد چنان فراگیر و علنی شد که امکان بیاعتنایی به آن وجود نداشت، فرد مسلمان متحجر مقدسنما باید به تذکری لسانی بسنده کرده و از دخالت بیشتر در مسایل سیاسی خودداری کند.
شاید عجیب باشد اگر بگوئیم این دقیقا همان کارکردی است که نظام لیبرال دموکراسی غرب برای ارباب کلیسا و نقش دین در جامعه تعریف کرده است.
مفهوم فوق در اندیشهی سیاسی غرب با عنوان «سکولاریسم» یا «جدایی دین از سیاست» شناخته میشود. جالب است بدانیم که تاریخچهی شکلگیری سکولاریسم در غرب نیز از مقدسمآبی ارباب کلیسا و اجل دانستن شأن دین از دخالت در امور دنیوی نشات میگیرد که نخستین بار به دلیل تفسیر انحرافی دین حضرت مسیح (علیه السلام) در اروپای قرون وسطا شکل گرفت.
نظریه پردازان غرب مدرن با برگرفتن این الگو از اسلاف کلیسا نشین خود و در هم آمیختنش با انسان محوری اومانیستی که بن مایهی تفکرات مدرنیته را تشکیل میدهد، آن را در قالب نظریهی سکولاریسم تئوریزه کردند.
شوربختانه باید گفت این برداشت منحرف از مسیحیت به فاصلهی چند قرن در میان برخی عالمنماهای مسلمان نیز رسوخ کرده و سکولاریسم یا همان جدایی دین از سیاست یکی از وجوه اشتراک اسلام آمریکایی و لیبرال سرمایه داری غربی شد.
حضرت امام خمینی درخصوص تلاش منادیان اسلام آمریکایی برای سکولار کردن جوامع مسلمان و تفاوت آن با دیدگاه اسلام ناب چنین میفرمایند: «این اسلام آمریکایی است که مردم را به دوری از سیاست و فهم و بحث و عمل سیاسی میخواند؛ ولی اسلام ناب محمّدی، سیاست را بخشی از دین و غیرقابل جدایی از آن میداند و همهی مسلمین را به درک و عمل سیاسی دعوت میکند.»3
نظام سلطه حامی طیف های مختلف جریان اسلام آمریکایی
شکی نیست که جریان منحرف موسوم به اسلام آمریکایی همانگونه که از نام آن پیداست، دانسته یا نادانسته و خواسته یا ناخواسته در جهت تامین اهداف نظام سلطهی غرب حرکت میکند. سردمداران نظام سلطه در غرب نیز با وجود ژستهای تبلیغاتی که گاه علیه طیف متحجر و خشونتگرای این جریان اتخاذ میکنند؛ خود به خوبی به میزان مفید بودن همهی طیف های این جریان برای اهداف خود واقفند و از همین رو حاضر به صرف هزینه و فراهم نمودن فرصت تبلیغات برای شاخههای مختلف این جریان هستند.
شاخهی سازشکار و خودباختهی اسلام آمریکایی که عموما یا در حاکمیت کشورهای اسلامی حضور دارد و یا با ادعا و شعارهای روشنفکرانه در بین نخبگان جامعه دارای نفوذ بوده و تاثیرگذار است، نقشی سازنده در تامین اهداف رژیمهای غربی در کشورهای اسلامی ایفا میکند و عملا حافظ منافع غرب در کشور خودی است.
از سوی دیگر جریان خشونت طلب و افراطی اسلام آمریکایی با اقدامات وحشیانه و غیرانسانی خود تحت نام اجرای احکام اسلام و انتشار گستردهی تصاویر جنایات خود در سطح جهان، فاز دیگری از پروژه ی اسلام ستیزی نظام سلطه را عملی کرده و با ارائه ی تصویری دروغین و خشن از اسلام، پازل غرب برای ایجاد اسلام هراسی در جهان با هدف جلوگیری از گسترش روزافزون گرایش به این دین مبین را تکمیل میکند.
شاخهی متحجر و مقدسنمای مسلمان نیز با دعوت جامعه به رکود و ایستایی آن هم به نام و بهانهی دینمداری، عملا جوامع اسلامی را از حرکت در مسیر پیشرفت و شناخت تواناییهای خود بازداشته و با ایجاد جامعهای تنبل و رخوتزده زمینهی سلطهی سلطهگران را فراهم میکند.
از همین رو عجیب نیست اگر تمامی شاخه های اسلام آمریکایی با وجود تفاوتهای ظاهری، همگی مورد حمایت رژیم های استکباری غرب قرار گیرند.
به هر صورت باید اذعان کرد که همانگونه که در ابتدای این نوشتار آمد؛ شاخهی خشونت طلب و متحجر اسلام آمریکایی و شاخهی لیبرال و روشنفکرنمای آن به مانند دو تیغهی یک قیچی مشغول قطع کردن ریشهی اسلام ناب هستند. اتفاقی که نظام سلطهی غرب برای نیل به آن نیاز به صرف هزینه و وقت بسیار زیادی بوده است.
منابع