
حديث درد مجنون در ديار نينوا
گروه ادب و هنر-محمدرضا محقق؛ «روز واقعه» تصوير بكر حقيقت است در ساحت قلم و بيان و بنان آدمي. آدمي امروز كه جز تلنگري بر ذهن و زبان خويش و تجسمي از حقايق مينوي ندارد و هرچه هست، درنگ هاييست و لحظاتي. «آن» هايي براي تامل و تدبر و ... و شايد تحول.
اين تحول هم آنسان كه در عبدالله نصراني در روز واقعه بروز مي يابد و در سفر او از دل به دريا و از ديده به خون ظهور مي كند.
همين هرم شگرف مركزي كه از هسته تداركات معنايي و اصالت فهم شيعي فيلم به صورتي دايره وار، وسعت مي يابد و كشمكش مي پذيرد و پرتو مي افكند در جاي جاي فيلم و در شاخص هاي متنوع آن، ديده مي شود.
اشارت هاي تاريخي فيلم روز واقعه در پيوندي اديبانه و مستحكم با عنايت هاي عرفاني و تنبه هاي اجتماعي آن، نوعي قدرت تاويل پذيري را در مدار سينما ورزي ديالوگ مدارش به همراه دارد كه نشانه گذاري معرفتي آن را متجلي مي كند.
تاويل، پندار گريز ناك رشحات معرفت امروزين بشر معاصر است. تاويل، گويايي حس و ادراك آدمي است در آوردگاه شريعت و طريقت و حقيقت و تلاقي اين سه در متن تاريخ، خاصه در فرازهاي بي نظير و جاودانه اي همچون عاشورا و واقعه كربلا، تابلوي تجلي انسانيت انسان و درنگ او در زمين و آسمان است.
در فيلم «روز واقعه» بخشي از بازي ها، چشمگير و نوع لوكيشن ها و پوشش ها و صحنه آرايي و... قابل توجه و جذابند و به پدافند داستاني و اشارت هاي روايي و ايده بكر، مي آيند.
در اين ميانه اما، آنچه براي نگارنده مطمع نظر و محل ستايش و معبد تنزه حضوري خلوت گراست، ديالوگ هاست كه در قامت «زبان»ي نويسنده فيلمنامه استاد بهرام بيضايي، شكوهي ديگر يافته و جامه اي زرين بر آن بافته است. تافته اي توفنده و پراكنده در اتمسفري برق آسا و دريغ آلود و غم افزا؛ آن غم زيباي دلنشين. اين «زمان» در پيوند با منويات معنايي حادثه، وقوعي سينما ورزانه مي يابد و در ديده و دل مي ماند.
حسين بن علي! از او بسيار مي گويند چرا آنانكه از او مي گويند خود مانند او نيستند؟!
مضمون ترنم ترد ترانه هايي كه بر لبان عبدالله به شكفتگي ايماني نوآمد و تازه برنايي مردي رستاخيري مي ماند و با آن جلوه اي از جلوات حسين بن علي (ع) در كالبد فرا زماني و فرا جغرافيايي انسان، نماد و نمود مي يابد و به نشاط و غم و هجر و فراق و درد و زخم و مصيبت و دريغ و شكوه و شكوه پرده مي آرايد.
سفر به سرزمين هاي استوايي و كويري دل رميده عبدالله، در زير آفتاب تموز راه نينوايي، با چرخش هاي افسار گداخته او بر رحيل مركبي كه با اشارتي و شنودي فرا قبيلگي، به سوي حضرت ناپيداي عشق مي گريزد و مي ستيزد و مي ستيهد، همه به تمامي، تجلي عرفان شيعي در مقياس تابناك و ناب اين حديث قدسي است كه:«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و روزهاي سخت ادامه، در گرگ و ميش نيا و نياكان آن مردان قبيله پرست به ظاهر مسلمان كه اگر از هفتاد پشت هم مسلمان باشند، هنوز هم خون سامري مسلكي نيا و نياكانشان كه اسلام را به مدد آن بر دوش كشيده اند و نه مثل عبدالله، اين گونه به رنج آرنج حقيقت جويي خود به كف آورده باشند،در راه است و ستيزه ميان جهل و خودپرستي و عشق و مستي همچنان به راه./انتهاي پيام/