
به سوي حضرت ناپيداي عشق
گروه ادب و هنر- محمدرضا محقق: مضمون ترنم ترد ترانه هايي كه بر لبان عبدالله به شكفتگي ايماني نوآمد و تازه برنايي مردي رستاخيري مي ماند و با آن جلوه اي از جلوات حسين بن علي (ع) در كالبد فرا زماني و فرا جغرافيايي انسان، نماد و نمود مي يابد و به نشاط و غم و هجر و فراق و درد و زخم و مصيبت و دريغ و شكوه و شكوه پرده مي آرايد.
سفر به سرزمين هاي استوايي و كويري دل رميده عبدالله، در زير آفتاب تموز راه نينوايي، با چرخش هاي افسار گداخته او بر رحيل مركبي كه با اشارتي و شنودي فرا قبيلگي، به سوي حضرت ناپيداي عشق مي گريزد و مي ستيزد و مي ستيهد، همه به تمامي، تجلي عرفان شيعي در مقياس تابناك و ناب اين حديث قدسي است كه:«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»
و روزهاي سخت ادامه، در گرگ و ميش نيا و نياكان آن مردان قبيله پرست به ظاهر مسلمان كه اگر از هفتاد پشت هم مسلمان باشند، هنوز هم خون سامري مسلكي نيا و نياكانشان كه اسلام را به مدد آن بر دوش كشيده اند و نه مثل عبدالله، اين گونه به رنج آرنج حقيقت جويي خود به كف آورده باشند، در راه است و ستيزه ميان جهل و خودپرستي و عشق و مستي همچنان به راه.
و مگر نه اينكه هم از اول، برادران خوني راحله با دامادي عبدالله نصراني به مخالفت برخاسته و با رفتنش به راه برنده و لغزان و پرخون عشق به پدر نهيب مي زدند كه ديدي؟! اين هم از داماد نصراني ات! ما را كه از هفت پشت مسلمان زادهايم و اسم و رسمي داريم، چه به اين نورسيده نصراني كه آبا و اجداد ما را به طعنه و تمسخر خويش گيرد و ...
اين جدال نور و باطل و وارستگي و اسارت، در هيئت وصلت معاشقي عبدالله با امام خويش كه مي گفت: كيست ياري كنندهاي كه مرا ياري كند و در كشاكش عروسي او و راحله كه بانگ رحيل حركت و سفر او به سمت افق خون آلود خورشيد بر صليب كشيد شده و روز عاشورا بود، روز واقعه را به حقيقت تنهاي سينماي ايران در آوردگاه مهم ترين روز تاريخ شيعي بشر تبديل كرد.
ديدن داستان و روبرويي با روايت از منظر عبدالله نصراني خاصيتهاي ويژه اي به روز واقعه بخشيده است و از آن جمله نگاه فرامتني و جويايي و پويايي شخصيتي است كه در راه رسيدن به كمال راه مي رسد و راه، خود هدف مي شود و هدف، خود خويشتن انسان. حركت معطوف به اراده رستاخيزي كه در قامت فكر و ذكر عبدالله رخ مي نمايد و در شكوه فروپاشي زميني و بناي رحماني آسمانيش، در پيچيدن او به خيل سوگواران بازگشته از كربلا، به شهادت مي رسد و از او شهيدي زنده براي رسانايي پيغام عاشوراييان مهيا مي كند.
اگر بنا بر اشارت به ويژگيهاي جذاب تصويري و تاثير و تاثرات عميق و سرشار بياني و بناني در سينما ورزيهاي داهيانه روز واقعه باشد، بايستي به اكثريت قريب به اتفاق سكانسهاي فيلم اشاره شود.
مثلاً آن سكانس رسيدن عبدالله در امتداد مسير سفرش به جايگاه باديه نشيناني كه تا ساعاتي پيش، محل استقرار كاروان كربلا بوده، خود به تمامي آنچنان زيبا و حيرت انگيز و منقلب كننده است كه بيان از گويايي و زبان از جويايي هرم شريف و سوزاننده آن ظرافت و تنزه تصويري در عين ديالوگهاي صيقلي و شخصيتهاي ديدنياش عاجز است.
و اين مشكي است كه عباس از آن آب آشاميد و اين سنگي است كه حضرت، لحظهاي بر آن آرميد و اين چوبهاي است كه بر آن تكيه داد و ....
و پيوند حركت دوربين با بيان ترد و نحيف و سينمايي پيرمرد باديه نشين سياه پوش (با بازي تابناك جمشيد مشايخي)، تصويري ماندگارتر از ماندگاري معروف و مالوف و مانوس سينمايي پديد آورد.
«روز واقعه» مديون، حس اصيل شيعي، تلفيق مدبرانه و استادانه سينمايي و فيلم نوشت محكم و موقر و جانانه خويش است و آن نقش آفرينيهاي دلبرانه و برناگريهاي داهيانه.
حركت فيلمساز، مرهون تبار تاريخي فيلم و مديون تدارك قلم ورزانه بيضايي است در فيلمنامهاي برجسته و كارا.
و ...
و چيزي هست كه بايد بدانم، پاسخي هست كه بايد بيابم......
«واتممناها بعشر»./انتهاي پيام/