به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ تاکنون دربارهی شریعتی آنچه گفتهاند و نوشتهاند، یا تجلیل و توبیخ شخصیت او بوده است و یا اینکه اگر به تحلیل و ارزیابی اندیشهاش پرداخته شده، به صورت جامع نگرانه همهی منظومهی فکری او مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته است. وقتی به گفتهی شریعتی، وجودش تنها یک حرف است و زیستنش تنها گفتن همان یک حرف اما بر سه گونه، سخن گفتن، معلمی کردن و نوشتن؛ و همچنین قلمرو و دامنهی نوشتههایش بر سه گونه، اجتماعیات، اسلامیات و کویریات است. پس جا دارد که با دقت و انصاف و رعایت سهم اخلاق و منطق و دور از تعصبات طبقاتی به تجزیه و تحلیل آرای او پرداخت.
البته نگارنده بیش از عرصههای دیگر اندیشههای شریعتی، به دین شناسی او میاندیشد ولی دین شناسی او را هم در منظومهی فکریش مطالعه و ارزیابی میکند. ولی چون میان دین شناسی با دین شناسان ارتباط وثیق و محکمی برقرار است، دیدگاه شریعتی نیز از این بابت مورد بررسی قرار میگیرد.
او دربارهی روحانیت به یکسان سخن نگفته است! گاهی به مخالفت شدید با این طایفه پرداخته و زمانی با آنها همراهی میکند. مخالفت شریعتی با روحانیت را نباید تنها از یک زاویه نگریست و نباید با احساسات و دفاع از یک طبقه و یا به عنوان مخالفت با دین و اسلام و یا به جهت گرایش او به مارکسیسم و یا سوسیالیسم ارزیابی کرد؛ بلکه باید نقد او به روحانیت را در منظومه و گفتمان فکری او با دال مرکزی اسلام انقلابی جست؛ برای اینکه: اول؛ شریعتی در پرسش از اینکه ما چه هستیم؟ مینویسد: «ماتریالیست نیستیم زیرا ماتریالیسم، وجود را تنگستانی دهشت زا، فاقد شعور، هدف و طبیعت را لشی سرد و بی روح و عاری از احساس، شناخت، حساب و کتاب، زندگی را بی معنی، انسان را بی مسؤولیت، ارزشها را موهوم... ایثار و شهادت را بی منطق، ناموجه و غیر معقول میسازد. مارکسیست نیستیم زیرا مارکسیسم بر ماتریالیسم استوار است و ما ماتریالیست نیستیم.»
شریعتی از اینکه فرزندش از روی مجلات ماهیانه، اگزیستانسیالیست و مارکسیست و غیره شود، میترسد. همان گونه که مفسر سیاسی، نیهیلیست، آنارشیست و نشخوارگر حرفهای حزب توده، ماتریالیست، سوسیالیست و چپ را برای فرزندش نمیپسندد.
دوم؛ باید مخالفت شریعتی با روحانیت را در تعارض عدهای از این گروه با پاردایم فکریش یعنی اسلام ایدئولوژی و اجتماعی یافت نه با بیدینی و بیاعتقادی او؛ برای اینکه علاقهی شریعتی به مناسک اسلامی چنان است که کتاب مستقل دربارهی حج مینگارد. نیایش او نشانهی سوز درونی و رابطهی معنوی با خداست. شریعتی تا پایان عمر با نماز و قرآن محشور بود.
وی در یکی از نامههایش به پدرش مینویسد: «اکنون که نزدیک طلوع دوشنبه است و دو سه ساعتی به حرکت، پس از نماز صبح که محتاج و مصر از او خواستم تا دربارهی این سفرم با من حرف بزند و حرفش را بزند، بالای صفحه {قرآن} نوشته بودند: بد! تکان خوردم، آیه را خواندم... از شوق گریستم.» این نوشته را شریعتی قبل از طلوع دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ماه ۱۳۵۶ یعنی روز سفر وی از ایران به انگلستان نگاشته است. وی قبل از وفاتش در انگلستان، نماز صبح را نیز اقامه میکند و سپس به جهان باقی میرود.
از طرفی درد اجتماعی شریعتی نیز تا دم مرگ او را همراهی میکند و از اکثریت هم فکرانش اظهار تأسفمینماید؛ هم فکرانی که تعهد اجتماعی احساس میکردند و جوانی را در مبارزهی فکری و آزادی خواهی رسالت بیداری و رهایی خلق گذراندند، ولی وقتی که ازدواج کردند، ایستادند و تا پدر شدند به رکوع رفتند! بچههاشان دو تا که شد به سجود افتادند و سه تا که شد به سقوط پامال ذلت، حرص، خود پرستی و پول جمع کردن و کم کم هوای مردم خواهی و افکار حقپرستی از دلشان رفت و از سرشان پرید.
سوم؛ موضع شریعتی نسبت به روحانیت یکسان نیست؛ از طرفی ادعا میکند که قویترین، مؤمنانهترین و تعصبانهترین دفاع را از روحانیت راستین و مترقی از جامعهی علمی درست و اصیل اسلامی کرده و آن را وظیفهی هر مسلمان و هر روشنفکر مسؤول، هر چند غیر مذهبی میداند. وی، حکومت علما را با توجه به احادیث «العلما حکام علی الناس یا مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلما» و با استناد به کتاب «ولایت فقیه» امام(ره) به اختصار مطرح میکند.
او در اوج حملات به روحانیت در سال ۵۱ در تهران ابراز میکند که مبنای مقابله با روحانیت را ندارد. ترجمهی شریعتی از نامهی «شیخ محمدحسین آل کاشف الغطا» مرجع تقلید شیعیان که در ۲۸ تیر ۱۳۳۳ از دنیا رفت، نامهای که در محکومیت امپریالیسم نگاشته بود، حایز اهمیت است و نشان از گرایش شریعتی به روحانیت و عالمان دینی هوشیار و آگاه میباشد. شریعتی به دلیل اینکه روشنفکران، نفهمیده، آرمانها و مفاهیم مذهب را طرد و مسخره میکنند، آنها را نقد میکند.
او میگوید: «امروز ما همه آدم عبا و عمامهدار را مسخره میکنیم در حالی که لباس استادی دانشگاه را لوکسترین و مدرنترین افرادمان در معروفترین باشگاهها، جشنها و امثال اینها با افتخار میپوشند و حتی تلاش زیادی میکنند که برای همان لباده، هفتاد مرتبه پرو بروند، در صورتی که این همان لباس ابوعلی و رازی است که اروپایی گرفته است.»
از طرف دیگر، وی در «با مخاطبهای آشنا» تز اسلام منهای آخوند را مطرح میکند و بر این باور است که با مرگ روحانیت رسمی، اسلام نخواهد مرد. این رویکرد شریعتی سبب گرایش ضدروحانیت گروهک فرقان و دیگر گروهکهای التقاطی و ترور شخصیتهای روحانی همچون استاد مطهری و استاد مفتح شد البته شریعتی در تحلیل جامعهشناسی علمای شیعه بر این باور است که علمای شیعه در طول تاریخ اسلام بر خلاف علمای تسنن همواره در عمق مردم بوده اند و از تماس با قدرتمندان پرهیز داشتهاند، ولی در دوران صفویه در کنار حکومت قرار میگیرند و تشیع ضد وضع موجود را به تشیع وفق موجود تبدیل میکنند.
یعنی نوعی تیپشناسی روحانیت را با توجه به گفتمان خود مطرح میسازد. شریعتی به صراحت برای حوزهی علمیه، حرمت و اصالت و برای مسجد، منبر و مدرسه، پایگاه حراست فرهنگ اسلام و استقلال معنوی و پناهگاه توده قایل است، ولی روحانیت را در همهی جامعهها و مذاهب، نیروی ارتجاعی، محافظه کار و ترمز کننده، میشمارد.
به هر حال، از منظر شریعتی، بزرگانی همچون سید جمال، میرزای شیرازی و آیت الله خمینی ـ که او را مرجع بزرگ عصر میخواند ـ نمایندهی روح حاکم بر حوزههای علمیه نیستند؛ و استثنایی بر قاعده محسوب میشوند.