به گزارش گروه فرهنگي خبرگزاري دانشجو؛ بر اساس یک سنت قدیمی در میان نوحه خوان های دستگاه امام حسین(علیه السلام) هر روز از دهه اول ماه محرم به نام یکی از اصحاب نامگذاری شده و در آن روز برای او اقامه عزا می کنند. طبق این سنت شب و روز اول محرم را به اقامه عزا برای حضرت مسلم (علیه السلام) و روضه ورود کاروان به کربلا را میخوانند. به همین مناسبت روضه خوانی جمعی از شعرای جوان کشورمان در قالب اشعاری که برخی از مداحان کشور نیز آن ها را قرائت کرده اند را در ادامه می خوانیم.
باد وقتی که برآن حلقه یِ گیسو اُفتاد
دید در قلبِ حرم باز هیاهو اُفتاد
سیزده بار حرم چشم بدوزد کم نیست
سیزده مرتبه اسفند بسوزد کم نیست
سیزده بار زمین بوسه زده پایش را
بسته بر بازویِ خود هدیه ی بابایش را
بنویسید که خورشید نقابش شده ست
باز زانویِ ابالفضل رکابش شده است
به جُز این پیرهنش نیست نیازی هم نیست
زره ای قدِ تنش نیست نیازی هم نیست
بگذارید رَوَد حوصله اش سَر رفته
چه نیازی به زره داشت به حیدر رفته
آنکه مانند علمدار جگر دارد اوست
آنکه شمشیرِ حسن را به کمر دارد اوست
رخصتی تا دهدش، سمت عمو می آيد
چقدر بیرقِ عباس به او می آید
دلِ میدان زده و هیچ هماورد نبود
پیش او در دلِ این معرکه یک مرد نبود
رجزی خواند بدانند بلاغت دارد
شیر بر طرزِ کمین کردنش عادت دارد
شد جمل، بالِ همه ریخت حسن را دیدند
یال و کوپال همه ریخت حسن را دیدند
ازرق شامی اگر چار پسر آورده
چه خیالیست علی تیغِ دوسر آورده
چون علی بین اُحُد مانده ولی چیزی نیست
چارصد یل اگر آید به علی چیزی نیست
اَزَرق این ضربه ی شمشیر بخور چشمت کور
خاک از نعره یِ یک شیر بخور چشمت کور
پنج تن آمده بودند که پَرها را زد
نیتِ پنج تن او کرده و سرها را زد
تا که هر ضربه یِ او زیرِ گلو می پیچید
زودتر از همه تکبیر عمو می پیچید
باد وقتی که بر آن حلقه یِ گیسو اُفتاد
سنگ باران شد و میدان به هیاهو اُفتاد
سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است
سنگ آنقدر به او خورد که از رو اُفتاد
نه توانی است به دست و نه رکابی است به پا
نیزه ای خورد از این سو و از آن سو اُفتاد
به زمین خورد ولی زیرِ لبی "زهرا" گفت
راه یک نیزه همان لحظه به پهلو اُفتاد
سرِ نجمه به روی شانه زینب، غش کرد
تا که پُر شد حرم از هلهله بانو اُفتاد
آه از آن آه که در سینه مزاحم می دید
وای از آن پنجه یِ بی رحم که بر مو اُفتاد
قُوَتی داشت عمو حیف علی اکبر بُرد
بر سرش آمد و یکباره به زانو اُفتاد
عسل از کنج لبش ریخت، سرش لشگر ریخت
وسطِ قائله انگار که کندو اُفتاد
کاش اینقدر نمی ریخت بهم این لشگر
جای یک نعل همان وقت به ابرو اُفتاد...
حسن لطفی
****
دستخطی دارد و آسوده حالش کرده است
شوق جان دادن رها از هر ملالش کرده است
تا نقاب از رو بگیرد زاده ی شیر جمل
لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است
در خیال خام آخر می دهد سر را به باد
هر که از غفلت نظر بر سن و سالش کرده است
درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت
مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است
چشم تیغ و نیزه حیران قد و بالای اوست
تیر را در چله مست خط و خالش کرده است
هر که را آیینه باشد، سنگ باران می کنند
بی قراری عاقبت بی برگ و بالش کرده است
استخوان سینه اش با کینه از هم شد جدا
این جدا گشتن مهیای وصالش کرده است
از تمام عضو عضوش می چکد شهد عسل!
دشت را لبریز از خون زلالش کرده است
پیکر این نوجوان همسطح صحرا شد ز بس ...
رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است
کوه می آید ولی دستی گرفته بر کمر
داغ تو ای ماه چون اکبر هلالش کرده است
هادی ملک پور
****
در سرخی غروب نشسته سپیده ات
جان بر لبم زعمر به پایان رسیده ات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای ناله های بریده بریده ات
در بین این غبار به سوی تو آمدم
از روی ردّ خونِ به صحرا چکیده ات
پا می کشی به خاک… تنت درد می کند
آتش گرفتم آه از آه کشیده ات
خون گریه می کنند چرا نعل اسبها؟
سخت است روضه ی تن در خون تپیده ات
بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده ام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده ات؟
باید که می شکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریده ات...
سید محمدجواد شرافت
****
قد تو چون الف شد و با مد کشیده شد
اما دریغ بیشتر از حد کشیده شد
نجمه، اگر به گوش تو آمد یقین بدان
روی لبان قاسم ات اشهد، کشیده شد
دستش مناره پیکر پاکش ضریح شد
وقتی که تیغ بر سر گنبد کشیده شد
قاسم به قول نیزه ز هم ریخت عاقبت
قاسم به قول تیغ دو دم بد کشیده شد
دریا ز ماه علقمه شد دور بی گمان
در رفت جزر داشت در آمد کشیده شد
تشدید تیر و نیزه به حرف بدن رسید
ناچار پیکر تو مشدد کشیده شد
هر وقت خواست پا بشود زیر پای اسب
انگار پیکرش دو سه درصد کشیده شد
یک نکته مانده است که در سینه ی حسین
اعضای پیکر تو مجدّد کشیده شد
شش گوشه شد برای علی اکبرت حرم
چون قد قاسم این سوی مرقد کشیده شد...
مهدی رحیمی
****