گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، زن وارد باجه تلفن عمومی میشود، شمارهای میگیرد و میگوید: «خبرگزاری اسوشیتید پرس؟ من سخنگوی سازمان مجاهدین خلق هستم، مسئولیت حمله به مستشارهای امریکایی را به عهده میگیریم.» و تمام. زن، از باجه بیرون میآید، گره روسریاش را باز میکند و دوباره میبندد، و از کادر خارج میشود. طولی نمیکشد که دو جوان، خودروی سفید رنگی را متوقف میکنند، دو مسافرش را به ضرب گلوله میکشند و همراه زن، از صحنه حادثه دور میشوند.«سیانور» اینگونه آغاز میشود. فیلمی 100 دقیقهای که مثل یک تابلوی نقاشی پر جزییات، تصویری زنده و بسیار نزدیک به واقعیت از مرموزترین تشکیلات تروریستی تاریخ ایران عرضه میکند. تصویری که جایش، در سینمای ایران خالی بود. این جای خالی پر شد اما جای خالی تقدیر از سیانور، برای همیشه در تاریخ جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم مقاومت، باقی خواهد ماند.
شخصیت اصلی سیانور، امیر فخر است. جوانی که به تازگی از دانشکده افسری فارغالتحصیل شده و پایان نامهای با موضوع بررسی وضعیت و شرایط جریان اپوزوییسون رژیم شاه نوشته است. او، پس از دفاع از این پایان نامه، درگیر پروندهای پیچیده و چند وجهی درباره سازمان مجاهدین خلق میشود. پروندهای که پای خودش هم به آن باز خواهد شد.
سوژه ناب
«سیانور» دست روی سوژهای خاص از مقطعی ویژه در تاریخ معاصر ایران گذاشته است. در حافظه تصویری نسل جدید، به جز دو مجموعه تلویزیونی «ارمغان تاریکی» و «پروانه»، تصویری از سازمان منافقین ثبت نشده. سیانور اما اولین نگاه غیر کلیشه ای به سازمان مجاهدین در سینمای ایران است. نگاه بهروز شعیبی به منافقین، نگاهی است از درون که میکوشد تصویری از چرایی سقوط و انحراف این گروهک در اختیار مخاطبش قرار دهد. سیانور، از نظرگاه یک مأمور امنیتی رژیم شاه، به ماجرای تصفیه سازمانیهای سال 54 در گروهک مجاهدین خلق و تغییر ایدئولوژی این سازمان میپردازد. ماجرایی که بی تردید هسته اصلی انحراف و مهمترین دلیل سقوط سازمانی است که توانسته بود تعداد زیادی از جوانان انقلابی و پرشور آن سالها را جذب خود کند. ماجرای شهادت مظلومانه مجید شریف واقفی بهدست هم فکران گذشتهاش در سازمان منافقین هم، از آن دست موضوعات پر کشش و جذابی بود که کسی به سراغش نرفته و حالا سیانور، در کنار تمام ویژگیهایش، میتواند یادنامهای تصویری برای شریف واقفی، صمدیه لباف و همه «بچه مسلمان» های سازمان مجاهدین خلق باشد.
پایبندی «سیانور» به تاریخ هم از جهات بسیاری قابل توجه است. روایتهای فیلم اگرچه تطابق نعل به نعل با تاریخ ندارند اما در کلیات و روند وقایع، متعهدانه هستند و بیشتر کاراکترهای فیلم، ما به ازای تاریخی دارند. مهمترین شخصیتی که بدون معادل تاریخی در فیلم گنجانده شده، امیر فخراست. داستان پردازیهای حول شخصیت او البته لطمهای به واقع نگاری فیلم نمیزند.
بازی های کاملاً استاندارد
مجموعه بازیگران «سیانور»، ترکیبی شناخته شده و امتحان پس داده از بازیگران موفق سینما و تلویزیون است. مهدی هاشمی، در نقش یک بازپرس ساواک توانسته تصویری کلیشه شکن از یک مأمور امنیتی ارائه کند و رگههای طنز بازی او، اگرچه گاهی بیرون می زند و حاصلی اغراق شده دارد، در کل باورپذیر از آب در آمده و مخاطب میتواند مأموری بی رحم در صحنه بازجویی، و شوخ طبع در میان دوستانش را باور کند. حامد کمیلی هم تصویر قابل قبولی از یک نیروی خودفروخته سازمان منافقین عرضه کرده. بازی درخشان او در لحظه اعلام حکمش، از بهترین سکانسهای سیانور است. بابک حمیدیان، بهروز شعیبی و هانیه توسلی هم مثل اکثر دوران بازیگریشان موفق و باورپذیر ظاهر شدهاند. بهنوش طباطبایی هم مثل همیشهاش است. اما «پدرام شریفی» چهره ویژهای است که در این فیلم مهمترین نقش خود تا امروز را تجربه میکند. بازیگر نقش «امیر فخرا»، که به نوعی نقش اول فیلم است، چهرهای کاملاً منطبق بر چیزی دارد که میتوانیم آن را «چهره کلیشه دهه پنجاه» بنامیم. فرم چشم و ابروی او و استخوان بندی صورتش، بسیار شبیه به تصاویر مورد انتظار از جوانان دهه پنجاهی است. گریم بسیار قوی و افزودن المانهای خاص آن دوران، خاصه مدل مو و نحوه لباس پوشیدن، در نهایت تصویری بسیار زنده و واقع گرا از یک جوان دهه پنجاهی سمپات با رژیم شاه ساخته است. بازی پدرام شریفی اما، بر خلاف گریمش چندان چشمگیر نیست و در تعدادی از سکانسها، تصنعی به نظر میرسد .
صحنه پردازی زنده و دقیق
آنچه معمولاً پاشنه آشیل آثار تاریخی، خاصه در حوزه تاریخ معاصر، میشود؛ وجود ناهماهنگیها و اصطلاحاً گاف های متعدد در صحنه پردازیها، پوشش و رفتار بازیگران است. مهمترین قربانی این سهل انگاریها در سالهای اخیر، سریال پرهزینه «در چشم باد» بود که صحنه پردازیهای پر اشکالش از دهه پنجاه و شصت، صدای بسیاری از منتقدین و بینندگان را درآورده بود. سیانور اما این نقطه آسیب پذیر را، تبدیل به یکی از مهمترین نقاط قوت خودش کرده. صحنه پردازیها، طراحی دکور و طراحی لباس سیانور بسیار دقیق و تقریباً بدون اشکال انجام شده است. خیابانهای تهران دهه پنجاه، در سیانور به طرز شگفت آوری دقیق بازسازی شدهاند و استفاده از نماهای بسته در برخی صحنههای بیرونی، باعث شده تا قاب بندیهای سیانور خالی از اشکال و عدم تطابق زمانی باقی بمانند. پرداخت دقیق اماکنی مثل کافه، ساندویچی و دانشگاه، در کنار طراحی داخلی دقیق خانه شخصیت اول فیلم، همه و همه فضاسازی ظریفی از دهه پنجاه را به ذهن مخاطب متبادر میکند. حتی اصلاح رنگ فیلم هم به گونهای انجام شده که تصاویر رنگی به جا مانده از آن دوران را متبادر میکند. سیانور، از این جهت نمره بسیار بالایی میگیرد و به شدت از نظر بصری غنی، دقیق و کامل است. حتی جزییاتی مثل اغراق در رنگهای تند و طرح خاص کاغذ دیواریهای خانگی دهه پنجاه هم از چشم طراحان این فیلم دور نمانده است.
فیلمی برای نسل جوان
میتوان مخاطب اصلی «سیانور» را نسل جوان دانست. جدای از روایت درست و جذابیتهای فیلمنامه که میتواند به شدت برای نسل سوم و چهارم جالب باشد، اصل پرداخت به انحرافات یکی از «جوان پسند» ترین تشکیلاتهای تاریخ معاصر ایران، میتواند نکات عبرت آموز زیادی برای نسل جدید داشته باشد. سازمانی که در سال 54، با یک دگرگونی فکری از صف اسلامگرایان جدا شد و به مارکسیستها پیوست، 41 سال پس از آن تغییر مسیر و 38 سال پس از پیروزی انقلاب مردم ایران، همچنان خبرساز است و تلاش میکند سازمانی مهم و تاثیرگذار به نظر برسد. توهمات و اعوجاجات سرکردگان این گروه البته دیگر این روزها برای کسی عجیب نیست ولی ریشه شکل گیری مجاهدین خلق امروز، به همان سفاکی ها و جنایتهایی بر میگردد که از سال 54 آغاز شده و دشمنی آشکار با مذهب، که آنها را به تصفیههای داخلی کشاند. سیانور هیچ وقت در هیچ نسخهای به هیچ کسی توصیه نمیشود اما «سیانور» ی که این روزها روی پرده است، برای شناخت یکی از مهمترین پدیدههای تاریخ معاصر، و برای لذت بردن از یک قصه پر کشش و جذاب، قابل توصیه است.