به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کسانی را که زنده مانده بودند ، اسیر کرد. میان این اسرا، یک دختر کوچک هم دیده می شد. این دختر کوچک رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه اش زینب و اسرای دیگر به طرف شام می رفت.
از داخل خرابه های شام، صدای یک کودک به گوش می رسید. تمام کسانی که در میان اسرا بودند، می دانستند که این صدای رقیه دختر کوچک امام حسین است. رقیه از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می گرفت. گویا خواب پدرش را دیده بود. در این حال یزید، دستور داد سر امام حسین علیه السلام را به رقیه نشان بدهند. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه السلام را دید، با فریاد و ناله خودش را روی سر بریده پدرش انداخت و همان جا، از دنیا رفت.
مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام در سوریه نزدیک به قبر حضرت زینب علیها السلام است.
جمعی از شعرای جوان کشورمان در سوگ شهادت نازدانه حضرت اباعبدالله(ع) اشعاری را سروده اند که در ادامه تقدیم مخاطبان گرامی میگردد.
آیا شده در لانه بسوزند پرت را ؟
آتش بزند زخم زبان ها جگرت را ؟
خورشید شب تار خرابه خبرت هست؟
یک ماه گذشته است و ندیدم قمرت را
بابای گلم هیچ شده موقع خوابت
در طشت بیارند برایت پدرت را؟!
یک بار شد از دردسر و زجر کشیدن
صد بار بخواهی که ببرّند سرت را؟!
يك چشم تو آيا شده از كار بيافتد
يا وا نكند پلك تو چشم دگرت را ؟!
ای سوخته مو می شود آیا که بگویی
درباره موهای سر من نظرت را
از باغ پر از لاله ی تو هیچ نمانده
یک چشم بچرخان و ببین دور و برت را
ای از سفرت سرزده برگشته روا نیست
با خود نبری بار دگر همسفرت را
محمد رسولی
کنج خرابه "سوخته موی" مرا ببوس
تو محرمانه "سرّ مگوی" مرا ببوس
مثل لب تو خورده ترک دور چشم من
ساقی من "شکسته سبوی" مرا ببوس
یک ماه می شود که نبوسیده ای مرا
قربان روی ماه تو روی مرا ببوس
زنجیر ها گلوی مرا زخم کرده اند
ای مرهم رقیه گلوی مرا ببوس
زهرا تکاند خاک روی چادر مرا
پس چادر بدون رفوی مرا ببوس
بابا! عمو که رفت خداحافظی نکرد
بابا اگر که دیدی عموی مرا ببوس
آرش براری
تکامل دلِ زار من از کمال گذشت
سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت
پس از تو آب نخوردم به اصغر تو قسم
لبم به یاد تو از جرعهی زلال گذشت
لبت به چوب حراج از بها نمیافتد
لبم خرید و پسندید و بیسؤال گذشت
برای رنگ و رفو از حنا و شانه چه سود؟
حریر زلف من از مرز پایمال گذشت
به غارت حرم تو عروسکم گم شد
پس از تو بازی من بین قیل و قال گذشت
گدای قرص مَهام قرص نان نمیخواهم
دلم به عشق هِلال تو از حلال گذشت
مرا همیشه دم خواب بوسه میدادی
تو وام دار منی، وعده رفت و مال گذشت
محمد سهرابی