گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو - سید مصطفی موسوی نژاد: شکوفه خانم، بانوی سرپرست خانواری است که برای فرزندانش به اسوه ایثار و ایستادگی در مقابل مشکلات زندگی مشهور است. او روزانه 13 ساعت کار میکند تا فرزندانش بتوانند با خیال راحت و بدون دغدغه درس بخوانند و آیندهای ایدهآل برای خود بسازند. آنچه از این بانوی فداکار، یک مادر مایه مباهات ساخته است، شجاعت و جسارتش در زندگی است. او نخواست کارگری کند، بلکه تمام تلاشش را انجام داد تا کارفرما باشد. از این رو بود که با وام 20 میلیون تومانی اشتغال کمیته امداد و کمک خانوادهاش توانست یک کارگاه خیاطی راه بیندازد و 6 نفر را نیز سر کار بیاورد.
دختر شکوفه خانم که دانشجوی ترم آخر لیسانس علوم اجتماعی یکی از دانشگاههای استان البرز است. او آرزو دارد روزی در شهرداری تهران استخدام شود. او تا ابد خود را مدیون مادرش می داند و حاضر است بارها و بارها برای قدردانی از این کوه استوار مهربانی و ایثار، دستش را ببوسد.
پسر شکوفه خانم دانشآموز رشته تجربی بوده و به ورزش هم علاقه وافری دارد. او آرزو دارد با ترکیب ورزش و رشته تجربی، روزی دکتر ارتوپد شود. وی تابستانش را صرف کار کردن برای کسب درآمد کرد، اما به اصرار مادرش با فرارسیدن ایام مدرسه کار را رها کرده و به درسش چسبید. پسر شکوفه خانم شاگرد تیزهوشی است و در آزمون تیزهوشان نیز قبول شده بود، اما بدلیل شهریه بالای آن مدرسه نتوانست به ان مدرسه برود. او بخوبی به ایثار مادرش واقف بود و نمیدانست چطور باید قدردان مادرش باشد. یکی از آرزوهای او در آینده این است که هرچه زودتر شاغل شود و بتواند با درآمد آن مادرش را به مسافرت ببرد. او نمی خواست فشار کاری مادرش ادامه پیدا کند.
صبح یک روز تعطیل را برای سر زدن به محل کار شکوفه خانم اختصاص دادم. کارگاهی با 6 چرخ خیاطی و 8 بانوی شاغل در زیر زمین یک خانه تشکیل داده بود. رادیوی کهنه اما با صفایی که در کنار چای همیشه آمادهشان رادیو پیام پخش میکرد فضای کارگاه را از خشکی درمی آورد. جانمازی در گوشه کارگاه مهیا بود تا وقت نماز، بانوان حاضر در کارگاه بتوانند اول وقت نمازشان را بخوانند. او برکت کارش را از همین نمازهای اول وقت می دانست.
شکوفه خانم هم از رکود در سال های اخیر می نالید. رکودی که باعث شد 2 چرخ خیاطی را بفروشد. رکودی که باعث عقب افتادگی قسط های او می شد. قسط هایی که گاهی اوقات باعث می شد شب تا صبح را از استرس خوابش نبرد. اما او برادری داشت که در همه سختی ها به کمکش می آمد و نمی گذاشت خواهرش شب های متعددی را در استرس عقب افتادن قسط ها بسر ببرد.
موضوع دیگری که شکوفه خانم را می آزرد، سفارشاتی بود که در سال گذشته برای مانتوهای جلوباز برایش می فرستادند. او به شدت از این موضوع و از جاافتادن این فرهنگ در کشور نگران بود. هر چند سفارشات امسال نشان می داد دیگر از مانتوهای جلوباز خبری نیست. او اکثر سفارشاتش را از هفت تیر می گرفت.
شکوفه خانم در نهایت توصیه ای داشت برای همه مردم ایران زمین. توصیه ای که برای فرزندانش هم داشت. او از همه مردم می خواست با خرید جنس ایرانی، تولید کننده ایرانی را از رکود نجات دهند. او به جواد و سحر هم تاکید کرده بود که لباس هایتان و تمام اجناس مورد نظرتان را ایرانی بخرید و به تولید و کارگر ایرانی کمک کنید. اگر همه دست به دست هم بدهیم می توانیم هم جوانان مان را شاغل کنیم هم تولید را قدرتمند بسازیم.