گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ چه بخواهی و چه نه، که محال است نخواهی، دیدن آن حجم طلاییِ درخشنده، وادارت میکند به تعظیم کردن و دست بر سینه گذاشتن و و زیر لب «سلام» دادن. در منایع تاریخی ندیدهام اما تقریباً مطمئنم این مناسک و این عرض سلام را، یک روزی و یک جایی به همه انسانها یاد دادهاند. فطری است انگار. نمیشود از مقابل حرم رد شوی و سلام ندهی. انگار نگاه سبک و مهربان صاحب این حرم را ، هرکسی با هر اعتقاد و مرام و مسلکی احساس میکند، لمس میکند. یک شهر، یک استان، یک ایران با نگاهش متبرک شده.
سوال سیاسی نپرسید
صحن انقلاب، یک ظاهر دارد و هزار باطن. دورتادور صحن، پرِ اداره و دفتر و واحدهای مدیریتی آستان قدس است. پلکان باریک و تودرتویی را بالا رفتیم و رسیدیم به اداره کفشداری حرم. قرار گفتگو با دو خادم کفشداری را داشتیم. هر دو استاد دانشگاه و هردو مفتخر به خدمت در حریم رضوی. اوایل گفتگو بودیم که از دکتر گلمکانی، که در دولت دهم و یازدهم معاون وزیر اقتصاد بوده، درباره تفاوتهای این دو دولت پرسیدم. لبخندی زد و گفت سوال سیاسی نپرسیم، اینجا جای این حرفها و این بحثها نیست. درست میگفت. آنقدر حس شیرین در نگاه و کلامشان جاری بود که حتی اگر میخواستیم هم نمیشد سراغ این حرف و بحثها برویم. تمام طول 48 دقیقه گفتگویمان درباره حرم بود. درباره حال خوبی که در رگهای اینجا جاری است. حال خوبی که ناخودآگاه، چه بخواهی چه نه، که محال است نخواهی، پرده نمناکی مینشاند روی چشمانت.
سلام پشت سلام
ایستادهام جلوی ضریح و ذهن محاسبهگرم دارد حساب-کتاب میکند: اگر جمعیت ایران را 80 میلیون نفر فرض کرده و حداکثر گنجایش محوطه ضریح را 300 نفر فرض کنیم، این یعنی هر نفر اگر نایبالزیاره 266 هزار و 666 نفر از هموطنانش باشد، در هر لحظه تمام ایران زائر این حرم خواهند بود. با خودم فکر میکنم احتمالا رقم کسانی که دوست داشتند در این لحظه، دقیقاً جای من باشند احتمالا خیلی خیلی بیشتر از این حرفهاست. دلم میخواهد به نیابت از همهشان اینجا زیارت کنم و سلام بدهم. سلام بدهم و سلام برسانم تا در این تبادل سلام میان زمین و آسمان، سهمی داشته باشم. مگر میشود جایی که جز سلام در آن رد و بدل نمیکنند، جزئی از بهشت نباشد؟
ایستادهام روبروی ضریح، نزدیک بالاسر و دارم سهم خودم از دریای سلامها را محاسبه میکنم که صدای غریب شعرخوانیِ زائری غریب را میشنوم. نمه اشکی به صورتش افتاده و به زبان اردوی غلیظ دارد برای امامش شعر میخواند:«السلام ای شاه خوراسان....» ریتم صدایش شبیه موجهای دریا در یک روز گرم است. آرام و مستیآور. محو صدای زائر پاکستانی شدهام که از آن جلو، چسبیده به ضریح، زائر عربزبان از زوار صلوات میگیرد:«و الصلوه علی محمد و آل محمد». شعر زائر اردو، دعای زائر عرب، اشک زائر ایرانی، شوق زائر آذربایجانی و هیجان زائر اروپایی، همه و همه اینجا، در چند قدمی حضرت آفتاب، یکی میشوند و موج برمیدارند و آن بالا، جایی چسبیده به گنبد طلایی، یکی میشوند. یکی میشوند و نام علیبن موسی الرضا(ع) را صدا میزنند. طنین یک جهان، در این حرم احساس میشود.
بهترین صاحبکار دنیا
«نه، به هیچوجه امکان فیلمبرداری در حرم ندارید.» قاطعانه و محکم میگفت و تاکید داشت فقط اجازه تهیه گزارش مکتوب و عکس از حرم را داریم. روز اول که رسیدیم و رفتیم دفتر واحد خبر و رسانهی آستان و چند دقیقهای که همصحبت شدیم، انگار همهچیز فرق کرد. یک نامه زد و موافقت گرفت و اجازه تصویربرداری هم گرفتیم. اولین تصویری که با دیدن «اداره خبر و رسانه» آستان به ذهنم آمد، تصویر یک «پایگاه بسیج» بود. پر از شور و انرژی و جوانی. هفت هشت نفر مدام در حال رفت و آمد بودند و تلفن میزدند و هزار چیز را با هزارجا هماهنگ میکردند. صدای زنگ تلفن و تق تقِ انگشتها روی کیبورد، موسیقی زمینه بود و «باشه، هماهنگ میکنم.» دیالوگ متداول. و همه اینها در دفتری درست روبروی گنبد در صحن جامع رضوی.
چه جایی بهتر از اینجا برای کار کردن؟ صبح به صبح، اذن دخول میخوانی و سلام میدهی و میآیی برای کار، عصر به عصر هم دوباره سلامی میدهی و میروی. بهترین صاحبکار عالم را هم داری که میدانی بیشتر از حق و حقوقت، مزایا میدهد. بیمه تکمیلیِ دنیا و آخرت را هم خودش تضمین کرده. معلوم است برای هرکسی که در این آستان مشغول خدمت باشد، هر پست و جایگاه دیگری، حتی ریاستجمهوری، کسر شان و افت مقام است. کجا از اینجا بهتر و کدام صاحبکار از حضرت آفتاب مهربانتر؟
آوازخوانی پاکستانی در صحن جامع رضوی
گفتیم از هر کشوری باشد فرقی نمیکند، شما فقط زائر خارجی به ما معرفی کنید. میخواستیم هرطور شده با خارجیها گفتگو بگیریم و از حال و هواشان بپرسیم. تشکیلات رسیدگی به امور زوار غیرایرانی در حرم حسابی گسترده است. اول رفتیم سراغ دفتر امور زوار اروپایی. رواقی بود در صحن غدیر. یک کاروان از ترکیه نشسته بودند و سخنرانی ترکی گوش میدادند. آقای مسئول، درخواستمان را که شنید گفت دو زائر که نه، دو توریست ایتالیایی همین الان در حرم هستند، بروید سراغشان. دو زائر عراقی هم آمدند. تا شب، با گروهی از زوار عمانی و بحرینی هم گفتگو گرفتیم. حکایت پاکستانیها اما چیز دیگری بود...
کاروان پاکستانیها هم زواری از اهل سنت داشت و هم از شیعیان
کنار رواق کوثر بودیم و داشتیم با «سعادتی»، مسئول رسیدگی به امور زوار اردوزبان حرف میزدیم که یک کاروان سی-چهل نفره زوار پاکستانی آمدند دم رواق. هم از اهل سنت بودند و هم شیعیان. سه-چهار نفرشان آمدند جلوی دوربین و درباره امام رضا(ع) حرف زدند. اکثراً با پای برهنه وارد حرم شده بودند و از چشمهایشان، شوق زیارت میچکید. آخرین نفری که قرار بود صحبت کند، خانم جوانی بود که مترجم گروه گفت «شاعر» است و میخواهد شعری در وصف امام رضا(ع) بخواند. چند ثانیه بعد از آنکه میکروفون را از دستمان گرفت، بخشی از ضلع غربی صحن جامع رضوی پر شد از صدای آوازخوانی دختر پاکستانی! هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم. نه میشد جلوی خواندنش را گرفت نه میشد دل به شعر پرسوز و گدازش داد. مانده بودم بخندم یا خجالت بکشم. گذشته از خنده یا خجالت من اما، صدای این دخترک هم، بالا رفته و جایی در کنار همه اصوات این حرم، موج برداشته و نام علی بن موسی الرضا(ع) را صدا زده، مطمئنم.
هر چند واژه ی خارجی در ادبیات امروزی به معنای مردم کشورهای دیگر غیر از کشور میزبان است اما در ادبیات دینی این واژه معنای دیگری دارد و آن یعنی کسی که از دین یا ولایت معصومین علیهم السلام خارج شده باشد بنابراین بهتر است بجای این وازه از واژه ی غیر ایرانی استفاده کرد که البته در متن یکبار استفاده شده ولی ای کاش در همه ی موارد بجای آن استفاده میشد