آخرین اخبار:
کد خبر:۶۲۴۵۸۳
گزازش-کرامت‌نامه(4)/

سفرنامه مشهد:قسمت دوم/ من آهوانه به بندم، مرا ضمانت کن

در فکر از دست رفتن سوژه به خاطر نبود مترجم هستم که پسربچه اهوازی، گره را باز می‌کند. عربی بلد است و کودکان بحرینی را می‌آورد برای مصاحبه. خودش هم ترجمه همزمان را انجام می‌دهد. لبخند دختر و پسر بحرینی، حالم را خوب می‌کند.

گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی: قسمت اول سفرنامه تیم خبری خبرگزاری دانشجو به مشهد، روز گذشته در اینجا منتشر شد. قسمت دوم این سفرنامه را در ادامه خواهید خواند. 


فقط 300 هزار تومان

ایستاده‌ام بالای سر حضرت، همان جایی که همیشه می‌ایستم به دعا. ذهنم پر شده از اشعار خوبی که سراغ داشته‌ام و روزی با خودم گفته‌ام زمزمه کردن‌شان در مشهد عجب حال خوبی خواهد داشت. از ترانه‌هایی که حامد زمانی برای امام رضا خوانده تا مصرعی که نمی‌دانم مال کیست و هشت سال پیش در مجله‌ای خوانده بودم: «من آهوانه به بندم، مرا ضمانت کن...».

وسط خاطره‌بازی با این شعرها و ترانه‌ها هستم که صدای مناجات پیرمرد پشت سری‌ام را می‌شنوم. حاجتش شوکه‌ام می‌کند. بندِ 300 هزار تومان پول بیمارستان است که ندارد و از امام می‌خواهد آبرویش را حفظ کند. می‌گوید و اشک می‌ریزد. دل من هم می‌ریزد. می‌خواهم برگردم و نگاهش کنم و بپرسم که آیا کاری از دست من ساخته هست یا نه. وسط کلنجار رفتن با خودم برای پرسیدن یا نپرسیدنم که، می‌رود.


لبخند بحرینی در حریم رضوی

اصرار داریم که گفتگو با «بچه‌ها» را هم حتما در برنامه داشته باشیم. دوربین‌مان را در انتهای ضلع شرقی صحن جامع رضوی برپا می‌کنیم و می‌رویم سراغ چند پسر بچه که وسط دعای کمیل خواندن مادر و پدرهایشان می‌دوند و می‌خندند. به ده دقیقه نکشیده، دورمان پرِ بچه می‌شود. قد و نیم‌قد. از یک‌ساله تا 14 ساله. عشقشان است میکروفون را بگیرند و به دوربین زل بزنند. یک پسربچه اهوازی هست که تقریباً تمام دوست و فامیل‌هایش را جلوی دوربین می‌آورد. فکر می‌کنم با کل خاندان‌شان گفتگو گرفته باشیم.


سفرنامه مشهد:قسمت دوم/ من آهوانه به بندم، مرا ضمانت کن


گشتی در صحن می‌زنم تا بچه‌های دیگری را هم برای گفتگو دعوت کنم. یک پسر بچه حداکثر 5 ساله با خواهر کوچکترش، روی زمین نشسته‌اند. از فارسی فقط « ما فارسی نمی‌فهمیم» را بلدند. بحرینی‌اند و با خانواده آمده‌اند برای زیارت. در فکر از دست رفتن سوژه به خاطر نبود مترجم هستم که پسربچه اهوازی، گره را باز می‌کند. عربی بلد است و کودکان بحرینی را می‌آورد برای مصاحبه. خودش هم ترجمه همزمان را انجام می‌دهد. لبخند دختر و پسر بحرینی، حالم را خوب می‌کند. مطمئنم حاجت این طفل معصوم‌ها، رواست. مطمئنم دیر یا زود، همان‌طور که موصل و حلب آزاد شد، بحرین هم از شر استبداد رها می‌شود و سامان می‌گیرد. آن وقت زوار بحرینی، تمام حرم را پر می‌کنند و ما می‌آییم تا از حضور گسترده کاروان زوار بحرینی در مشهد گزارش بگیریم. مطمئنم، می‌شود.


سفرنامه مشهد:قسمت دوم/ من آهوانه به بندم، مرا ضمانت کن


به یاد کبوترها

«دوست دارم نگات کنم، تو هم منو نگا کنی/ من تو رو صدا کنم، تو هم منو صدا کنی....» طنین این سرود قدیمی که می‌افتد در صحن جامع، تمام تنم می‌لرزد. می‌روم به ده دوازده سال پیش. به روزهایی که قدّم به ضریح نمی‌رسید. روزهایی که هنوز صحن جامع، نیمه‌کاره بود و عشق داشتم که در این حجم خالی بدوبدو کنم. آن روزها هنوز کبوترهای حرم را به سقف ورودی رواق دارالحجه تبعید نکرده بودند. برای خودشان جایگاه و پایگاهی داشتند. می‌توانستیم برایشان دانه بپاشیم. دانه را باید از آن‌ مردهایی می‌خریدیم که دم ورودی‌های حرم می‌ایستادند و معمولاً کلاه سبز سرشان بود. 


سفرنامه مشهد:قسمت دوم/ من آهوانه به بندم، مرا ضمانت کن


بخشی از صحن انقلاب و بخش‌هایی از بست‌های ورودی این صحن، مال کبوترها بود. دانه می‌پاشیدم و آن‌قدر به زمین خیره می‌ماندم تا کبوترها، دانه‌های من را هم تمام کنند. آن روزها دستم به پیشخوان کفشداری نمی‌رسید و باید با اصرار، شماره‌ی چوبی کفش را از بابا می‌گرفتم. عشقم این بود شماره کفش دست من باشد و موقع برگشت، بابا بلندم کند و من شماره را به آقای کفشداری بدهم. حالا اما دستم به پیشخوان کفشداری می‌رسد ولی از آن روز‌ها کوتاه شده.


سفرنامه مشهد:قسمت دوم/ من آهوانه به بندم، مرا ضمانت کن


1000 کیلومتر پیاده‌روی به شوق زیارت

1536 کیلومتر. اگر فرض کنیم 500 کیلومتر مسیر را هم با ماشین آمده باشند، یعنی بیش از 1000 کیلومتر را پیاده آمده‌اند. کاروان زوّار بهبهانی، سال‌هاست در ایام دهه کرامت این کار را می‌کنند. از قدمگاه حضرت در بهبهان، پیاده می‌آیند تا میعادگاه حضرت در خراسان. زیارت اینها، همه چیزش با زیارت ما فرق می‌کند. اینها اذن دخول که می‌خوانند « انّی وقفتُ علی بابٍ من ابواب بیوت نبیک» را لمس می‌کنند. «اَ ادخل یا رسول‌الله» را که می‌پرسند، جواب می‌گیرند. روی بال فرشتگان تا صحن انقلاب می‌آیند و اشک شوق‌شان را روزی که خیلی دور نیست، به بهای گزافی ازشان می‌خرند. اصلاً جنس زیارت این‌ها فرق می‌کند. مسیر، شوق مقصد را بیشتر می‌کند و دل را برای رسیدن به مقصود، جلا می‌دهد. دل‌های این کاروان، جلا خورده است. جلا خورده است که با اولین دعا و اولین سلام، اشک امان‌شان نمی‌دهد.


سفرنامه مشهد:قسمت دوم/ من آهوانه به بندم، مرا ضمانت کن


شوق دست‌رساندن به ضریح

خادم کنار ضریح، آن وسیله نرمِ تادیبش را بالا برده و می‌نوازد روی سر زائری که بسته حجیمی را دارد می‌مالد به ضریح. لباس نو، کفش نو، کفن نو وپارچه نو معمولاً دم ضریح زیاد است. عده‌ای دوست دارند خرید‌های نو و سوغات‌های مشهدشان را با چسباندن به ضریح، تبرک کنند. انگار در آن ضریح، در آن سازه رویایی طلایی-نقره‌ای، قدرت‌مندترین آهن‌ربای ممکن را کار گذاشته‌اند. آهن‌ربایی که معجزه می‌کند و آهن دل‌های حلبی‌شده را، با یک اشاره طلا می‌کند. برای همین، زیارت بدون دست رساندن به ضریح، انگار یک چیزی کم دارد. 


سفرنامه مشهد:قسمت دوم/ من آهوانه به بندم، مرا ضمانت کن


هر کس هر چه می‌خواهد بگوید. آداب زیارت یک بحث است و لذت زیارت یک بحث دیگر. زیارت بدون رسیدن به ضریح شاید از نظر آداب چیزی کم‌ نداشته باشد اما حتماً «حال»ش کم است. دست زدن به آن پنجره‌های تشنه یک جور تجدید بیعت است. دست گره می‌کنی به شبکه‌های ضریح تا دلت، دخیل شود به این بارگاه و باز نشود. به قول آن شاعر خوش‌ذوق:« در معـطل شدن و دست رساندن به ضریح/لذتی هست که در سجده‌ی طولانی نیست».


سنگینی دعای وداع

عصر روز آخر، همه گفتگو‌ها و گزارش‌هایمان را گرفته‌ایم و کمتر از 12 ساعت تا بازگشت داریم. کار را تعطیل می‌کنیم و می‌رویم برای زیارت. برای زیارتی که ختم می‌شود به دعای وداع. دعایی که خواندنش یک نشانه‌است. نشانه پایان یک فرصت حضور دیگر. نشانه خداحافظی با این حرم، تا اطلاع ثانوی. دعای وداع و سلام آخر، سنگین است. درست برخلاف زیارت و سلام اول. وزنش، به‌تمامی، می‌افتد روی دل و آرام آرام اشک را می‌چکاند روی چشم. به قول محسن رضوانی:«شَوَم چو ابر بهاران، ز جوش اشک چو باران/که دانه‌دانه برآید، که دانه‌دانه بیافتد». تنها چیزی که سنگینی زیارت وداع را کم می‌کند، شوق دوباره آمدن است. شوقی که دیر یا زود، دوباره می‌کشاندت به این صحن و به این سرا. به خانه‌ای که:«دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت / جایی ننوشتی که گنهکار نیاید

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار