
کد خبر:۶۲۶۷۸۲
محسن حججی از اسم تا رسم
وقتی صلابت محسن را میبینی، متوجه میشوی کسی که مولایش حسین باشد، امیر است و اسیری برایش معنا ندارد.

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، متن یادداشت محسن پیرهادی عضو شورای اسلامی شهر تهران به شرح ذیل است:
شروع کلام را از سید حمیدرضا برقعی وام میگیرم.
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز. غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد، واژهی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب فرشچیان گریه میکند
با این زبان چگونه بگویم چهها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
چند روزی است ایران، غم دارد.
چند روزی است جرئت چک کردن اینستاگرام و توییتر و تلگرام نداریم.
میدانی چرا؟
چشمهایش
مگر میتوانی به این چشمها نگاه کنی و اسیر نگاهش نشوی؟
هیچکس محسن را اسیر ندید؛ همه او را امیر دیدند. میدانی چرا؟ نام حک شده بر روی لباسش را خواندید؟
جون خادم المهدی
ماجرای جون، جالب است؛ امام حسین علیه السلام او را از جنگ، معاف کرد؛
"یا جون، انت فی اذن منی، فانما تبعتنا طلبا للعافیة فلا تبتل بطریقتنا"؛ای جون، تو برای سلامتی و آسایش از رنج دیگران، به ما پیوسته بودی و پیرو ما شدی پس خود را مبتلا به بلای ما نکن. از سوی ما اجازه داری که به سلامت از اینجا بروی»
با شنیدن این حرف، جون خود را بر پای امام علیه السلام انداخت و گفت: «من در ایام راحتی، در سایهی شما در رفاه و آسایش بودم. انصاف نمیدانم امروز که روز سختی است شما را تنها گذارم و بروم. درست است که خون بدنم بد بوست و جایگاه پست دارم و رنگم سیاه است، اما آیا بهشت را از من دریغ میکنی؟ برایم دعا کن تا از اهل بهشت بشوم و شرافت یابم و روسفید شوم. به خدا قسم از شما جدا نمیشوم تا خون سیاهم با خونهای شما آمیخته شود.»
هر که وارد میدان میشد رجز میخواند که ابتدای رجز معرفی است و اصل و نسب که بسیار مهم بود برای عرب. اما جون، غلامی بود که نسبی نداشت! فریاد زد: امیری حسین و نعم الامیر. مولای من حسین است وچه مولایی! بهترین مولا!
امام حسین علیه السلام بعد از شهادت جون به میدان جنگ شتافت و بر بالای پیکرش چنین دعا کرد: «خداوندا! روی او را سفید و بوی او را نیکو گردان و او را با نیکان محشور کن و میان او و آل محمد جدایی مینداز!»
آری، محسن هم که روی لباسش نوشته بود "جون خادم المهدی" طاقت نداشت ببیند حرم و حریم در خطر باشد فلذا خود را به میدان رساند و حسینی شد. وقتی صلابت محسن را میبینی، متوجه میشوی کسی که مولایش حسین باشد، امیر است و اسیری برایش معنا ندارد.
اسمش محسن بود، رسمش هم همینطور؛ از اردوهای جهادی و بذل و احسان مالی تا معرکه سوریه و بذل جان
بهتر بگوییم پیرو حسین علیه السلام بود "و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة"
خون دل خورد تا با جهالت و گمراهی مقابله کند و امتی را نجات دهد.
محسن است دیگر؛ اهل احسان است.
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه مبادا کفن مبادا سر
حججی است و تو چه میدانی حجج خدا چه کسانی هستند؟
خدایا رحم کن، مبادا سر حججی را روز قیامت نشانمان دهی و با ما به احتجاج بنشینی که سرافکنده خواهیم شد.
مبادا حججی را مایه محاجه با ما قرار دهی که از همین حالا دستهایمان بالاست.
چشمان محسن حججی را هر از گاهی باید ببینیم و راه را از بیراه تشخیص دهیم. چشمانش همه حرفها را میزند. از همان چشمانی است که نظر میکند به وجه ا...
شروع کلام را از سید حمیدرضا برقعی وام میگیرم.
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز. غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد، واژهی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب فرشچیان گریه میکند
با این زبان چگونه بگویم چهها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
چند روزی است ایران، غم دارد.
چند روزی است جرئت چک کردن اینستاگرام و توییتر و تلگرام نداریم.
میدانی چرا؟
چشمهایش
مگر میتوانی به این چشمها نگاه کنی و اسیر نگاهش نشوی؟
هیچکس محسن را اسیر ندید؛ همه او را امیر دیدند. میدانی چرا؟ نام حک شده بر روی لباسش را خواندید؟
جون خادم المهدی
ماجرای جون، جالب است؛ امام حسین علیه السلام او را از جنگ، معاف کرد؛
"یا جون، انت فی اذن منی، فانما تبعتنا طلبا للعافیة فلا تبتل بطریقتنا"؛ای جون، تو برای سلامتی و آسایش از رنج دیگران، به ما پیوسته بودی و پیرو ما شدی پس خود را مبتلا به بلای ما نکن. از سوی ما اجازه داری که به سلامت از اینجا بروی»
با شنیدن این حرف، جون خود را بر پای امام علیه السلام انداخت و گفت: «من در ایام راحتی، در سایهی شما در رفاه و آسایش بودم. انصاف نمیدانم امروز که روز سختی است شما را تنها گذارم و بروم. درست است که خون بدنم بد بوست و جایگاه پست دارم و رنگم سیاه است، اما آیا بهشت را از من دریغ میکنی؟ برایم دعا کن تا از اهل بهشت بشوم و شرافت یابم و روسفید شوم. به خدا قسم از شما جدا نمیشوم تا خون سیاهم با خونهای شما آمیخته شود.»
هر که وارد میدان میشد رجز میخواند که ابتدای رجز معرفی است و اصل و نسب که بسیار مهم بود برای عرب. اما جون، غلامی بود که نسبی نداشت! فریاد زد: امیری حسین و نعم الامیر. مولای من حسین است وچه مولایی! بهترین مولا!
امام حسین علیه السلام بعد از شهادت جون به میدان جنگ شتافت و بر بالای پیکرش چنین دعا کرد: «خداوندا! روی او را سفید و بوی او را نیکو گردان و او را با نیکان محشور کن و میان او و آل محمد جدایی مینداز!»
آری، محسن هم که روی لباسش نوشته بود "جون خادم المهدی" طاقت نداشت ببیند حرم و حریم در خطر باشد فلذا خود را به میدان رساند و حسینی شد. وقتی صلابت محسن را میبینی، متوجه میشوی کسی که مولایش حسین باشد، امیر است و اسیری برایش معنا ندارد.
اسمش محسن بود، رسمش هم همینطور؛ از اردوهای جهادی و بذل و احسان مالی تا معرکه سوریه و بذل جان
بهتر بگوییم پیرو حسین علیه السلام بود "و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة"
خون دل خورد تا با جهالت و گمراهی مقابله کند و امتی را نجات دهد.
محسن است دیگر؛ اهل احسان است.
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه مبادا کفن مبادا سر
حججی است و تو چه میدانی حجج خدا چه کسانی هستند؟
خدایا رحم کن، مبادا سر حججی را روز قیامت نشانمان دهی و با ما به احتجاج بنشینی که سرافکنده خواهیم شد.
مبادا حججی را مایه محاجه با ما قرار دهی که از همین حالا دستهایمان بالاست.
چشمان محسن حججی را هر از گاهی باید ببینیم و راه را از بیراه تشخیص دهیم. چشمانش همه حرفها را میزند. از همان چشمانی است که نظر میکند به وجه ا...
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
در آستانه اربعین شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی هستیم. خدایا چقد دلم حال و هوا و فضای نجف آباد میخواد. تو یه جای غریب بشینی یه دل سیر برات بدبختیت گریه کنی. شهید حججی دستمون بگیر. چطور با حاج احمد نجوا کردی که اینطور روی تو کار کرد منم میخوام برا یحضرت زهرا سلام الله علیها و امام زمانم مایه عزت و سربلندی بشم.
منم باید برم.................
بچه ها خواهشا دعام کنید.