کد خبر:۶۳۵۲۰۶
شاعران از ورود کاروان امام حسین(ع) به کربلا میگویند
این زمین داغ به دل میدهد آخر... برویم/ در من آشوب شده، جانِ برادر برویم
شاعران در رثای ورود کاروان امام حسین (ع) به کربلا شعر سرودند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ جمعی از شاعران در رثای ورود کاروان اباعبدالله الحسین (ع) به کربلا شعر سروده و در اختیار خبرگزاری دانشجو قرار داده اند.
با صد جلالت و شرف و عزت و وقار
آمد به دشت ماریه ناموس کردگار
فرش زمین به عرش مباهات میکند
گر روی خاک پای گذارد "ملک سوار"
چه ناقهای چه ناقه نشینی چه محملی
مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار
حتی حسین تکیه بر این شانه میزند
خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار
بیش از همه خدای مباهات میکند
که شاهکار خلقت او کرد شاهکار
تا هست مستدام حسین است مستدام
تا هست پایدار حسین است پایدار
کوهی اگر مقابل او قد علم کند
مانند کاه میشود و میرود کنار
با خشم خویش میمنه را میزند زمین
با چشم خویش میسره را میکند شکار
آنگونه که علی به نجف اعتبار داد
زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار
پنجاه سال فاطمهی اهل بیت بود
زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار
تا اینکه فرش راه کند بال خویش را
جبریل پای ناقه نشسته به انتظار
حتی هزار بار بیایند کربلا
زینب پی حسین میآید هزار بار
کار تمام لشگریان زار میشود
زینب اگر قدم بگذارد به کارزار
روز دهم قرار خدا با حسین بود
اما حسین زودتر آمد سر قرار
محمل که ایستاد جوانان هاشمی
زانو زدند یک به یک آنهم به افتخار
افتاد سایه قد و بالاش روی خاک
رفتند از کنار همین سایه هم کنار
طفلان کاروان همه والشمس و والقمر
مردان کاروان همه واللیل و والنهار
عبدند، عبد گوش به فرمان زینبند
از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار
رفتند زیر سایه عباس یک به یک
با آفتاب غنچه گل نیست سازگار
از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست
وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار
از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند
بر روی چادرش بنشیند اگر غبار
از خواهری چو زینب کبری بعید نیست
معجر به پای این تن عریان کند نثار
یک عده گوشواره، ولی دختر علی
یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار
خیلی زدند "تـا" شود، اما تکان نخورد
سر خم نمیکند به کسی کوه اقتدار
او که فرار کرد عدو از جلالتش
فریاد میزند که علیکن بالفرار
ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین
دستی اگر خدای نکرده به گوشوار.
پرده نشین کوفه، بیابان نشین شده
با دختر بتول چهها کرد روزگار!
" قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت
گشتند بی عماری و محمل، شترسوار "
آن بانویی که سایه او هم حجاب داشت
با رفت و آمد سربازارها چه کار؟
چشم طنابهای اسارت به دست اوست
زینب به شام رفت ولیکن به اختیار
در یک محله زخم زبان خورد بی عدد
در یک محله سنگ گران خورد بیشمار
دردی به درد طعنه شنیدن نمیرسد
یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار
علی اکبر لطیفیان
وقتی سوال کرد که این سرزمین کجاست؟
گفتند غاضریه و ماریه، نینواست
فرمود: نام دیگر این دشت غصه چیست؟
این خاک داغدیده مگر قتلگاه کیست؟
اینجا محل ریختن خون انبیاست
گفتند نام دیگر این دشت، کربلاست
یا کاشف الکروب پناه حسین باش
عباس جان امیر سپاه حسین باش
عباس از کنار برادر تکان نخور
تو از کنار محمل خواهر تکان نخور
"یاحامی الخدور فواطم" دفاع کن
از بچههای فاطمه دائم دفاع کن
این دشت کربلاست و پایان راه ماست
این تل زینبیه و آن قتلگاه ماست
اینجا مزار خوبترینها و خاک ماست
اینجا محل ریختن خون پاک ماست
اینجا یتیمها همه آواره میشوند
اینجا لباسها همگی پاره میشوند
این خاک امن نیست برای مخدرات
پیچیده بین دشت صدای مخدرات
وقتی حسین فاطمه در کربلا رسید
با خونبهای خود همه دشت را خرید
فرمود: عصر روز دهمای بنی اسد
پر میشود تمامی این دشت از جسد
آن روز دشت کرب و بلا غرق ماتم است
"سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است"
آن روز پیکر شهدا را کفن کنید
فکری برای پیکر عریان من کنید.
اما غروب روز دهم هیچکس نبود
فریاد واعطش زد و فریادرس نبود
در بین قتلگاه تنش چاک چاک بود
خاکم به سر سه روز تنش روی خاک بود
آرش براری
این زمین داغ به دل میدهد آخر... برویم
در من آشوب شده جانِ برادر برویم
خاک اینجا چقدر بوی جدایی دارد
زینت دوش نبی؛ جانِ پیمبر (ص) برویم
حنجر نازک شش ماهه شبیه است به گل
میشود سخت در آغوش تو پرپر... برویم
کینه دارند به اسمش! به خدا میآید-
لشکری تشنه به خونِ علی کبر (ع) ... برویم
کمرت میشکند داغ برادر سخت است
به أبالفضل (ع) نگاهی کن و دیگر برویم
نیزه میبارد از این قومِ به ظاهر مؤمن
دست هاشان همه آلوده به خنجر... برویم
سایهٔ روی سرم؛ خیمه نزن! برگردیم!
دل ندارم که نباشد به تنت٬ سر... برویم
بر زمین میخوری و وای بمیرم! نگذار-
قتلگاهت بشود قاتلِ خواهر... برویم
فکر گودال مرا سخت به هم میریزد
نشود غرق «بنیَّ» لبِ مادر!... برویم
کرده تأثیر بر آنها به خدا نانِ حرام
تا که دستی نرود جانبِ معجر... برویم
چه بگویم به گلت؟! چونکه ندارد هرگز-
طاقت دوری بابا دلِِ دختر... برویم
گرچه تقدیر بر این است که بی یار و غریب
سمتِ داغی که شد از پیش مقدّر برویم!
مرضیه عاطفی
کوفیان دارند دائم به رخ ِ. هم میکشند
ضرب شصت و تیزیِ سرنیزههای خویش را...
مرضیه عاطفی
با صد جلالت و شرف و عزت و وقار
آمد به دشت ماریه ناموس کردگار
فرش زمین به عرش مباهات میکند
گر روی خاک پای گذارد "ملک سوار"
چه ناقهای چه ناقه نشینی چه محملی
مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار
حتی حسین تکیه بر این شانه میزند
خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار
بیش از همه خدای مباهات میکند
که شاهکار خلقت او کرد شاهکار
تا هست مستدام حسین است مستدام
تا هست پایدار حسین است پایدار
کوهی اگر مقابل او قد علم کند
مانند کاه میشود و میرود کنار
با خشم خویش میمنه را میزند زمین
با چشم خویش میسره را میکند شکار
آنگونه که علی به نجف اعتبار داد
زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار
پنجاه سال فاطمهی اهل بیت بود
زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار
تا اینکه فرش راه کند بال خویش را
جبریل پای ناقه نشسته به انتظار
حتی هزار بار بیایند کربلا
زینب پی حسین میآید هزار بار
کار تمام لشگریان زار میشود
زینب اگر قدم بگذارد به کارزار
روز دهم قرار خدا با حسین بود
اما حسین زودتر آمد سر قرار
محمل که ایستاد جوانان هاشمی
زانو زدند یک به یک آنهم به افتخار
افتاد سایه قد و بالاش روی خاک
رفتند از کنار همین سایه هم کنار
طفلان کاروان همه والشمس و والقمر
مردان کاروان همه واللیل و والنهار
عبدند، عبد گوش به فرمان زینبند
از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار
رفتند زیر سایه عباس یک به یک
با آفتاب غنچه گل نیست سازگار
از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست
وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار
از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند
بر روی چادرش بنشیند اگر غبار
از خواهری چو زینب کبری بعید نیست
معجر به پای این تن عریان کند نثار
یک عده گوشواره، ولی دختر علی
یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار
خیلی زدند "تـا" شود، اما تکان نخورد
سر خم نمیکند به کسی کوه اقتدار
او که فرار کرد عدو از جلالتش
فریاد میزند که علیکن بالفرار
ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین
دستی اگر خدای نکرده به گوشوار.
پرده نشین کوفه، بیابان نشین شده
با دختر بتول چهها کرد روزگار!
" قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت
گشتند بی عماری و محمل، شترسوار "
آن بانویی که سایه او هم حجاب داشت
با رفت و آمد سربازارها چه کار؟
چشم طنابهای اسارت به دست اوست
زینب به شام رفت ولیکن به اختیار
در یک محله زخم زبان خورد بی عدد
در یک محله سنگ گران خورد بیشمار
دردی به درد طعنه شنیدن نمیرسد
یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار
علی اکبر لطیفیان
وقتی سوال کرد که این سرزمین کجاست؟
گفتند غاضریه و ماریه، نینواست
فرمود: نام دیگر این دشت غصه چیست؟
این خاک داغدیده مگر قتلگاه کیست؟
اینجا محل ریختن خون انبیاست
گفتند نام دیگر این دشت، کربلاست
یا کاشف الکروب پناه حسین باش
عباس جان امیر سپاه حسین باش
عباس از کنار برادر تکان نخور
تو از کنار محمل خواهر تکان نخور
"یاحامی الخدور فواطم" دفاع کن
از بچههای فاطمه دائم دفاع کن
این دشت کربلاست و پایان راه ماست
این تل زینبیه و آن قتلگاه ماست
اینجا مزار خوبترینها و خاک ماست
اینجا محل ریختن خون پاک ماست
اینجا یتیمها همه آواره میشوند
اینجا لباسها همگی پاره میشوند
این خاک امن نیست برای مخدرات
پیچیده بین دشت صدای مخدرات
وقتی حسین فاطمه در کربلا رسید
با خونبهای خود همه دشت را خرید
فرمود: عصر روز دهمای بنی اسد
پر میشود تمامی این دشت از جسد
آن روز دشت کرب و بلا غرق ماتم است
"سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است"
آن روز پیکر شهدا را کفن کنید
فکری برای پیکر عریان من کنید.
اما غروب روز دهم هیچکس نبود
فریاد واعطش زد و فریادرس نبود
در بین قتلگاه تنش چاک چاک بود
خاکم به سر سه روز تنش روی خاک بود
آرش براری
این زمین داغ به دل میدهد آخر... برویم
در من آشوب شده جانِ برادر برویم
خاک اینجا چقدر بوی جدایی دارد
زینت دوش نبی؛ جانِ پیمبر (ص) برویم
حنجر نازک شش ماهه شبیه است به گل
میشود سخت در آغوش تو پرپر... برویم
کینه دارند به اسمش! به خدا میآید-
لشکری تشنه به خونِ علی کبر (ع) ... برویم
کمرت میشکند داغ برادر سخت است
به أبالفضل (ع) نگاهی کن و دیگر برویم
نیزه میبارد از این قومِ به ظاهر مؤمن
دست هاشان همه آلوده به خنجر... برویم
سایهٔ روی سرم؛ خیمه نزن! برگردیم!
دل ندارم که نباشد به تنت٬ سر... برویم
بر زمین میخوری و وای بمیرم! نگذار-
قتلگاهت بشود قاتلِ خواهر... برویم
فکر گودال مرا سخت به هم میریزد
نشود غرق «بنیَّ» لبِ مادر!... برویم
کرده تأثیر بر آنها به خدا نانِ حرام
تا که دستی نرود جانبِ معجر... برویم
چه بگویم به گلت؟! چونکه ندارد هرگز-
طاقت دوری بابا دلِِ دختر... برویم
گرچه تقدیر بر این است که بی یار و غریب
سمتِ داغی که شد از پیش مقدّر برویم!
مرضیه عاطفی
کوفیان دارند دائم به رخ ِ. هم میکشند
ضرب شصت و تیزیِ سرنیزههای خویش را...
مرضیه عاطفی
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.