فیلم خوب آغاز میشود. اما در همان اول از نفس میافتد و جذابیت اولیه خود را از دست میدهد.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-فاطمه رزمی؛با چهرهی کتک خورده و پای لنگان وارد خانه میشود و جلوی
تلفن مینشیند. انتظار در چشمانش موج میزند. با زنگ تلفن، داستان فیلم
آغاز میشود. صحرا (الناز شاکردوست)، پرستار مجردی است که در آستانه
میانسالی تصمیم به کمک یکی از بیمارانش در تیمارستان میگیرد. بیماری که
برای فرار از شوهرش به آنجا پناه اورده.
نماهای سیاه و سفید با
حضور ناگهانی الناز شاکردوست با صورتِ زخمی، نشان از فیلمیجذاب در ژانر
مورد علاقه جیرانی دارد. فیلم خوب آغاز میشود. اما در همان اول از نفس
میافتد و جذابیت اولیه خود را از دست میدهد.
وزنه سنگین فضاسازی
شاید
مهمترین امتیاز فیلم، فضاسازی آن باشد. از طراحی صحنه و محیط بیمارستان
گرفته که به خوبی فضایی مالیخولیایی و رازآلود را القا میکند تا چهره
پردازی سرشار از جزییات.
بازی با نور و سایه باعث شده دلهره به شکلی
ممتد در تمام محیط دیده شود. غبار پنجرهها، دیوارهای چرک و خورده شدهی
تیمارستان که فضای دخمه را بیشتر القا میکند، سالنهای خالی از رفتوآمد و
سکوت مطلق حاکم بر محیط تیمارستان، بر تنهایی و دورافتادگی آن تاکید
میکند. صدای آزار دهنده لولاها و به هم خوردن درها در چنین فضایی بیش از
هر چیز پررنگ جلوه میکند. گویی غیر از نسیم هیچ بیماری در این مکان حضور
ندارد. بارش مداوم برف، قطعی پی در پی برق و حالت غمبار فضای حاکم بر فیلم
بر احساس ناامنی آن نیز میافزاید. مکملهای کارآمد
نقش
هاى مکمل فیلم نیز حضورى موثر در کار دارند؛ از پردیس احمدیه گرفته تا
ماهایا پطروسیان که چهره پردازى متفاوتى دارد. مهمانی خاصی که او در نیمه
ابتدایی فیلم برای معرفی صحرا به یکی از دوستان پیر شوهرش گرفته، به اخت
شدن تماشاگر با صحرا و فهم تنهاییاش منجر میشود. اما تناقضی که در اینجا
وجود دارد این است که چگونه صحرا با این همه معصومیت و دست و پا چلفتگی
میتواند به سادگی دست به قتلی این چنین مخوف بزند؟
نقص در شخصیتپردازی
شخصیت
پردازی ضعیف نقشهای اصلی در فیلم کاملا مشهود است. بهنظر میرسد
محمدزاده و شاکردوست فضای سرد حاکم بر فیلم را درک نکرده اند و نتوانسته
اند خود را با آن وفق دهند. حرکت خاصی در چهره و رفتارشان دیده نمیشود و به
یخترین شکل ممکن در مقابل دوربین جملات را بیان میکنند. انگار اصلا بازی
نمیکنند و یا بازیشان باور پذیر نیست و «در نیامده».
فراستی
درباره خفهگی میگوید: «فیلم ابدا شخصیت ندارد. الناز شاکردوست ابدا بازی
نمیکند. یک گریم و یک لال بازی است که کار کارگردان است. در مجموع اصلا
آدم ساخته نمیشود!»
علاوه بر فضای بی رنگ و تاریک فیلم که حالتی
کسالتبار ایجاد میکند، توقف بر نماهای ساکن و سکوت بین شخصیتها باعث شده
ریتم فیلم بیش از حد کند شده و در لحظاتی بایستد.
جیرانی در نشست
خبری این فیلم گفته: «بی زمانی و بی مکانی قصه برایم بسیار با اهمیت بود و
قصد داشتم فضایی کاملا انتزاعی داشته باشم که بسیار شبیه فیلمهای روسی
باشد چراکه خودم به این فضاها بسیار علاقه مندم.» این در حالیست که
المانهای مشخص زندگی امروزی در فیلم کاملا مشهود است و فیلم را از بی
مکانی و بی زمانی در میآورد.
منتقدین چه میگویند؟
سعید
قطبیزاده از منتقدین سینما معتقد است: «چنین فیلمی از آقای جیرانی قابل
انتظار نبود. من در زمان تماشای فیلم به این فکر میکردم چطور به این نتیجه
رسیده است که چنین فیلمی با تصویربرداری سیاه و سفید و شخصیت پردازی در
سکوت و بازیهای عجیب و غریب بسازد. به نوعی بازسازی ایرانی «شیطان صفتان»
است. مشخص است تلاش کرده، اما بنظر موفق نبوده است. در مجموع فیلمبرداری
«سلامی» خوب بود.»
مسعود فراستی هم تعبیر جالبی درباره فیلم دارد:
«بنظرم این ژانر مرده است و زنده کردنش هم فایدهای ندارد. فیلم در رفتار،
لنز و... گیج است. اگر شما ندانید این فیلم را چه کسی ساخته، فکر میکنید
یک فیلم تجربی روشنفکری اروپای شرقی است. این فیلم به شدت پیر است. پیرتر
از جیرانی است. پیری که با نورپردازی و تصویربرداری میخواهد این مسئله را
بپوشاند.»