گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو- محمدعلی عبدو؛ «آیا مطرح کردن این موضوع درست در زمانی که جمهوری خواهان در تلاش برای پیش بردن طرح کاهش مالیاتی هستند، اتفاقی است؟!» این توئیت دونالد ترامپ بود که صبح روز یکشنبه،
8 آبان ماه منتشر شد؛ درست در بزنگاهی که تنور اتهام های دخالت روسیه در انتخابات، برای بار چندم داغ شده بود.
روند پیگیری، برای به نتیجه رساندن یک اتهام بزرگ که راست و دروغ بودنش به قیمت مهمترین صندلی کاخ سفید تمام میشود، وارد فصلی دیگر شد. این توئیت آشکارا مسیر جدیدی را نشان می داد که ترامپ برای واکنش به این پرونده، انتخاب کرده : بازی به جای نبرد!
سریال اخراج های ترامپ که در برکناری جیمز کومی، به نقطه اوجش رسید، رفته رفته حساسیتها را بالا میبرد؛ به محض مطرح شدن موضوع دخالت و تحقیقات مربوط به آن، ترامپ یکی از مقامات مرتبط را اخراج میکرد و به آسان ترین (و در عین حال مخرب ترین) روش پیش پایش، متوسل میشد. تا جایی که به بن بست دادستان ویژه ، «رابرت مولر» رسید؛ پیرمردی 72 ساله که حدودا یک هفته پیش از ماجرای 11 سپتامبر، مدیریت پلیس فدرال را به دست گرفته و خیلی زود آن را به بازوی مهمی در مقابله با تروریسم تبدیل کرد. کسی که در 2004، جورج بوش را به اتهام شنودهای غیرقانونی متهم کرد و در دوران بیل کلینتون، تحقیقاتش درباره روابط او، رئیس جمهور را تا مرز استعفا برد. اینجا نقطه ای نبود که دیگر راه همیشگی کارساز باشد؛ از این گذشته، چاله عدم محبوبیت برای پرزیدنت، به چاهی عمیق بدل شده بود که اخراج ها، عمیق ترش میکرد.
ریچارد پینتر، حقوقدان کاخ سفید در دوره بوش پسر، در حساب توئیترش نوشت:«اگر ترامپ، مولر را اخراج کند، خیلی زود مایک پنس (معاون او) چهل و ششمین رئیس جمهور آمریکا می شود!» این مواضع، به خوبی شرایط زمان را برای گرفتار شدن ترامپ در بن بست مولر نشان می دهد.
درست در همین نقطه، روند واکنش ها تغییر کرد. دونالد ترامپ به خوبی سعی کرد پرونده را در پیچ و خم شکاف های شدید حزبی در آمریکا گم کند؛ او به سرعت اتهام هایش را ابتدا حواله مولر و تیم تحقیقاتی او کرد. اگر صلاحیت یک دادستان در عرصه عمومی سقوط کند، مشخصا حکم او نیز اعتباری بیشتر از یک ادعای شخصی نخواهد داشت! ترامپ با همین هدف، مدام در توئیتر و در میدان های دیگر، از پیوندهای اقتصادی میان دادستان و دموکرات ها می گفت؛ تمرکز او بر پروندهای بود در سال 2010 و در دوره وزارت خارجه هیلاری کلینتون. او ادعا می کرد هیلاری به یک شرکت فعال هسته ای در روسیه اجازه داده تا سهامی در یک شرکت کانادایی داشته باشد؛ که در واقع مجوز حفر معدن در 20 درصد از ظرفیت استخراج اورانیوم آمریکا را داشت. ترامپ با طرح جزئیات این ادعا، عنوان می کرد که دولت اوباما و وزیر امور خارجه اش، بیشتر از او لایق تحقیق و البته اتهام بی عدالتی هستند.
فرار سیاسی و حمله پیش از دفاع، راهی بود که نیکسون نرفت و نهایتا دار و ندارش از سیاست را تسلیم کرد و رفت؛ شاید ترامپ و نیکسون، به لحاظ نوع پرونده مشابهت زیادی نداشته باشند اما دست کم به عنوان دو رئیس جمهوری که سرنوشتشان تا این حد به سیستم قضایی گره خورده، قیاسشان منطقی می شود. اینکه ترامپ مدام این پرونده را مختومه می داند و در مقابل شیپورهای رسانه ای از بی اساس بودن اتهام دخالت روسیه حرف میزند، همان حمله ای است که نیکسون نکرد و بازنده شد؛ این پیشروی ها به انضمام چاشنی استفاده از شکاف دموکرات-جمهوری خواه، دادستان ویژه را تحت فشار سیاسی شدیدی خواهد گذاشت.
بازی دوم ترامپ، احتمالا با نگاه بلندمدت تری اجرا می شود؛ او که به خوبی می داند از ابتدای کار همه جمهوری خواهان یا با او مخالف بودند و یا او را تنها گزینه موجود می دانستند، از این شرایط بحرانی برای بازسازی حمایت حزب استفاده میکند. به عبارت دیگر، او مدام این پیام را از کاخ سفید به جمهوری خواهان مخابره می کند که خوب یا بد، رئیس جمهور فعلی از حزب آنهاست و اگر پشتش را خالی کنند، ضرر اصلی برای حزب خواهد بود. شاید حرف دو ماه پیش او مبنی بر اینکه جمهوری خواهان پشت او هستند، آشکارا چنین پیامی به حساب بیاید.
در سوی دیگر میدان، رئیس جمهور روسیه قرار دارد که همواره موضعش درباره این پرونده، رد و انکار بوده و احتمالا خواهد بود؛ پوتین که عمدتا این اتهام ها را حیله ای برای فرار از فسادهای انتخاباتی آمریکا می داند، توجه جدی به پرونده نمی کند. شخصیت اقتدارگرایی که از پوتین میشناسیم، احتمالا از شوک قدرت نفوذی که از او به نمایش گذاشته شده، بهره خواهد برد؛ او با ظرافتی که از پیگردهای حقوقی این جریان مصون بماند، احتمالا ابایی ندارد تا از این مانور نفوذی که برایش ایجاد شده، شخصیت سیاسی اش را محکم تر کند.گرچه همه اینها در حد و مرز حدس باقی می ماند و اساسا این پرونده را باید در درون آمریکا و با توجه به ترکیب قدرت در آن بررسی کرد.
گره محکمی که از کانال ادعای دخالت پوتین زده شده، سرنوشت سیاسی (و نه حقوقی) خواهد داشت؛ به بیان دیگر، این گره، باز نخواهد شد بلکه تلاش می شود تا به مرور زمان کور شود و به مرحله ای برسد که با هیچ دست و دندانی بازشدنی نباشد.
اگرچه چند روز گذشته روزنامه واشنگتن پست اعلام کرد دادستان ویژه (رابرت مولر)، با وکلای ترامپ صحبت کرده و حتی موضوع مصاحبه از شخص ترامپ مطرح شده اما رسیدن به یک حکم نهایی حقوقی، تابعی از خنثی کردن نفوذهای متعدد کاخ سفید است؛ نفوذ در سیستم قضایی، نفوذ در میان تیم بازرسان، تلاش برای مخدوش کردن مشروعیت تحقیقات و نهایتا تلاش برای شکست اعتبار دادستان، همگی سناریوهایی هستند که عبور از آنها لازمه رسیدن به حکم نهایی است.
به نظر می رسد با به کار بستن استراتژی بازی به جای نبرد، این پرونده حقوقی، توان مقاومت مقابل پیچ و خم های سیاسی را نداشته باشد و به حاشیه کشیده شود.