گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-امیرمحمد واعظی؛ تعارف ندارد. نه با ما ، که با هرکسی که در بزند و وارد اتاقش بشود همینقدر صریح صحبت میکند. دغدغهمندی و دلسوزیاش را میشود از نحوه چینش دکوراسیون اتاقش در دانشکده مهندسی هوافضای دانشگاه شریف هم متوجه شد. دکتر سیدمحمدباقر ملائک، با اندوختهی سالها تحصیل در خارج از کشور، امروز یکی از بهترین و محبوبترین اساتید دانشگاه شریف است. مشکلات نظام آموزشی کشور را، پس از سالها تدریس در دانشگاه شریف خوب میشناسد و خوب تحلیل میکند. نگاهش به مسائل نظام آموزشعالی و آموزش و پرورش، «سیستمی» است و همه عوامل را با هم میبیند. همین موضوع باعث شده تا آسیبشناسیهای دکتر، خواندنی از آب در بیاید. شبیه گفتگویی که در شهریور95 با ایشان داشتیم، که میتوانید از اینجا، مرورش کنید.
به نظر شما ما در نظام آموزشی در چه وضعیتی هستیم؟ و سیستم آموزشی و دانشگاهی ما چه فاصلهای با وضعیت مطلوب دارد؟ شاید باید بگویم، به نظر شما عمق فاجعه چقدر است؟!
بسم الله الرحمن الرحیم. این سوال که ما الآن در کجا هستیم، سوال خیلی خوبیست، یعنی اگر هرکسی قادر باشد به این سوال پاسخ دهد، مشخص خواهد شد که عمق فاجعه چقدر است. که همین اندازه هم خوب است. به نظر من از این نظر خوب است که برای مشخص شدن این که سطح آب کجاست و اینکه سر ما چقدر در زیر آب است، منطقا تلاشی شده. ولی وقتی ندانی سطح آب کجاست، هر در مورد عمق فاجعه فط می شود حدس زد و شاید هر کسی هم از دیدگاه خودش درباره عمق فاجعه و یا حتی عکس آن سخن بگوید.
من با یک لطیفه حرفهایم را شروع میکنم، میگویند عدهای دانشمند در کوه گم شدند، یکی از آنها بعد از مدتی که دور خودشان چرخیدند، گفت که ما تحصیلکرده هستیم و نقشه و قطبنما هم به همراه داریم، چطور میشود که گم شویم. من الآن محلمان را پیدا میکنم. نقشه و قطبنما را باز میکند و بعد از مدتی کوهی را از دور نشان میدهد و میگوید ما آنجا هستیم! این داستان به این معناست که خیلی مهم است که فقط بتوانیم به این سوال پاسخ بدهیم که چقدر عقبیم یا ما کجاییم؟ این دقیقا نکتهایست که سیستم آموزشی ما الآن با آن مواجه است.
یعنی هستند کسانی که متهم به بدبینی هستند و عمق فاجعه را زیاد می بینند و برخی دیگر بسیار خوشبین هستند و خودرا جزو برترین های دنیا می دانند.
اینکه شما بنشینید و بعد از محاسبات نقطهای را نشان بدهید که «ما آنجاییم!» در حالی که میدانید آنجا نیستید و بلکه اینجایید، را کجا میتوان دید؟ نگاه کنید به تبلیغاتی که در سطح رادیوتلویزیون میشود. «ایران چندمین کشوری بود که فلان کار را کرد، ایران هشتمین کشوری بود که بهمان کار را کرد!» انگار کسانی هستند که علاقه دارند با آمارهایی نشان دهند که ما «آن» جاییم در حالی که ما «این» جاییم، ولی اینجا کجاست؟! اینجا همان جاییست که میدانیم نباید باشیم؛ به نظر شخص من این آمارهای عجیب باعث شده که شخصا احساس می کنم که گم شدیم! بنابراین در پاسخ به سوال شما که در چه وضعیتی هستیم باید بگویم که فکر نمیکنم کسی بتواند به سوال شما پاسخ بدهد. من هم نمی توانم. زیرا معیارها به شدت متفاوت شده اند.
هرچند که اگر نگاه کنیم به آمار فروش کتابهای تست کنکور در برابر آمار فروش کتابهای دانشگاهی، میتوانید از آن به عنوان معیاری برای عمق فاجعه استفاده کنید.
این آمار بهقدری فاجعه بار است که شخصا تصور می کنم وزارت آموزش و پرورش کتابهایی را مینویسد که به نحوی نگارش شده که بچهها به اجبار به سراغ کتابهای کمک درسی بروند. یک کتاب مثلا صد صفحهای فیزیک به قدری بد نوشته میشود که دانشآموز خانواده نگونبخت، مجبور میشوند هزار صفحه کتاب کمک آموزشی و تست و ... برای این صد صفحه تهیه کنند.
حالا اگر سوالی به این شکل طرح کنیم که آیا وزارت آموزش و پرورش عمدا این کار را میکند؟ یا سهوا؟ خب سوال بسیار خوبی است که شخصا نمیتوانم به آن پاسخ دهم. ولی حداقل می توانم بگویم که این اتفاق در جلوی چشمان مقامات وزارت آموزش و پرورش رخ می دهد و نکته عجیب اینکه اصلا علاقمند نیستند که کتابهای درسی را به نحوی اصلاح کنند که به این همه کتاب کمک درسی نیاز نباشد.
برای کشف حقیقت البته که این اتفاق عمدی است یا سهوی نیازمند یک سازمان مرتبه بالاتر هستیم که نظارت کننده و همزمان نگران این شرایط هم باشد، مثلا مجلس، مرکز تحقیقاتش، شاید مجمع تشخیص و ... که ببینند چرا اینگونه شده است. چرا دانشآموزان علاقه ای به خواندن کتابهای درسی ندارند و چرا این همه از کتاب های کمک درسی بفروش می رود؟
اصلا مگر میشود از یک کتاب صد صفحهای، هزار صفحه تست درآورد، مگر نویسنده چند نکته در آموزش خود مد نظر داشته است؟
نکته اصلی در اینجا این است که در دوران دوازده سال آموزش مقدماتی کانسپت یا مفهوم یا هدف ازآموزش آن مشخص نیست. نمی توان پذیرفت هدف این آموزش ها این باشد که فرد برای کنکور آماده شود و ورود به دانشگاه. این روش ناپایدار و قطعا غیراقتصادیست. براساس نظریه سیستم، روش پایدار آموزش این است که شما اول کشف کنید یک فرد چه استعداد یا علاقه ای دارد و چه جایگاهی را در جامعه میخواهد کسب کند و سپس آموزش مورد نیاز برای کسب جایگاه هدف را فراهم و یادر اختیارش بگذارید.
به نظر می رسد این فرایند در کشور ما ایران برعکس است، یعنی اول به فرد آموزش میدهند و بعد میگویند برو ببین با این آموزش چهکار میتوانی بکنی!
اینجا فرد و استعدادش گم شده و مورد توجه نیست. این حالت مشابه این است که من بگویم شما باید اول ازدواج بکنید و بعد بچه دار شوید نه این که اول بچهای را پیدا کنید و بعد بخاطر او تشکیل خانواده بدهید! در سیستم آموزش کنونی ما به زور به دانش آموزان آموزش میدهند و بعد میگذارند به عهده فرد یا اتفاق و شانس که حالا بروببین چهکار میتوانی بکنی!
من نوعی اگر دوست داشتم، استاد دانشگاه بشوم و بعد به من آموزشی بدهند که استاد دانشگاه بشوم، درست است. ولی ما در دانشگاه میبینیم که تعداد زیادی هستند که مدرک دکتری دارند، مدرک دکتریشان شبیه مجوز قتل در فیلم های جیمز باند است. یعنی همانطور که مامور «دو صفر هفت» هرکسی را که بخواهد میتواند بکشد، این مدارک دکترا هم شده مجوزی برای درس دان و صاحب مدرک ها هم میتواند هرجا که بیفتد و دوست داشتهباشد درس بدهد.
درحالیکه واضح است که داشتن دکتری به معنی استعداد و توانایی آموزش به دانشجویان و نخبگان مملکت نیست. البته طبق قرارداد به هرکسی که رتبه خوبی در کنکور کسب کرده می گوییم نخبه و او را هم به زور می آوریم درسهایی را بخواند که آن هم غلط است.
حالا اگر شما بپرسید چرا این سیستم اینطور غلط شده است، باید بگویم یکی نقش خود آموزش و پرورش است که ظاهرا کتابها را به نحوی نمینویسند که استعداد دانشآموزان تحریک شود.
درمرحله دوم مکانیزم غلطی داریم به نام کنکور سراسری در سازمان که اصلا کارش سنجش آموزش نیست زیرا بعد از کنکور شمارا تشویق می ند که روی فرم هایی که دارد تصور می کنم چیزی حدود صد کد رشتهای را انتخاب کنید. یعنی برایشان اصلا مهم نیست که تو چه هستی، فقط بیا و یکی از این جاها را پر کن. این یک نوع اهانت مستقیم به یک داوطلب آموزش عالی است. این نمایشگر این است که کسی به خواستها و استعداد هااهمیت نمیدهد. نمیگویند که تو چه چیزی را دوست داری، میگویند بیا و برو جایی را پر کن و چهار سال دیگر هم سرگم درسهایی باش که آنها را هم دوست نداری. بعد هم خدا کریم است، به خدا توکل باید کرد!
این سیستم آموزش هیچ مفهومی از موفیت ندارد. اصلا مشخص نیست با این کنکور و با انتخاب رشته چه چیزی را می سنجد. مفاهیم از این نظر اهمیت دارند. مثلا بررسی دقیق این سیستم نشان می دهد که یک نظام آموزشی برای توانمند سازی نیست. بیشتر شباهت به یک نظام سرگرمی از طریق کتب علمی دارد تا تعدادی از جوانان مملکت را برای مدتی سرگرم کند.
آیا دقت کرده اید که در برخی از مسابقات از شرکت کنندگان می پرسند، آیه ای از قرآن کریم برایتان تلاوت می شود و شما آیه قبل و بعد آنرا بگویید. حال اگر برگزارکنندگان چنین مسابقه ای ادعا کنند که هدفشان آشنایی جوانان با قرآن است، آیا شما می پذیرید؟یا اینکه خواهید گفت این یک نوع سرگرمی با استفاده از آیات قرآن است؟
به طور خاص درباره نظام آموزش عالی در دانشگاهها و به طور خاص دانشگاه شریف چطور؟
در مورد اساتید عرض کردم، کسی که مدرک دکتری میگیرد لزوما به این معنا نیست که شایستگی تدریس در دانشگاه را دارد. ولی ظاهرا الآن شرطش همین است که هرکسی که مدرک دکتری دارد میتواند برود و ادعای تدریس کند. دانشگاهها هم که فضایشان دانشگاهی به معنای محل تولید علم نیست، دانشگاهها عملکردی مشابه یک دبیرستان با ابعاد بزرگتر را دارند و شیوه کارشان همان است فقط قوانین و مقررات متفاوتی دارند.
حتی با اطمینان خیلی بالایی هم میتوان گفت که دوران ارشد و دکتری هم تولید علم و نگرش علمی نمیکند. البته این حالت غالب است و نمیشود همه را به یک چوب راند ولی روند کلی حاکم بر نظام آموزش عالی ما این است که یک تعداد مقالات زیادی از کارهای علمی ثبت شده در دنیا را میخوانیم و بعد سعی میکنیم از روی آنها یک ایده و نگرش جدیدی را استخراج کنیم. ولی این نگرش جدید، خود چه کانسپت و مفهومی را دنبال می کند و چه جایگاهی را داردکاملا فردی است و الگوی خاصی را دنبال نمی کند؟
مفهوم تولید علم در خارج با داخل متفاوت است. مفهوم تولید علم در داخل این است که بتوانیم یک مقالهای را برای کسب مدرک دکتری چاپ کنیم. ولی به جایگاه نسبی آن اصلا کاری نداریم. ما به این دقت نمیکنیم که سیستم غربی و یا حتی شرقی که الآن در چین و یا هند که این مقالات را تولید کرده اند، از یک نقشه راه پیروی می کنند که انتهای آن سطح زندگی و قدرت تاثیرگذاریست. نفرمایید که ماهم نقشه راه داریم. نقشه راه یک کشور دویست ملیونی با کشور یک ملیاردی و کشور ما که هشتاد ملیونی است تفاوت های اساسی دارند. ما حتی استاد استراتژی توسعه صنعتی هم داریم ولی هنوز قادر نیستیم یک ساختمان مسکونی را همانند مسکن مهر به شکل صنعتی با یک سطح کیفیت حداقل تولید کنیم. زیرا نتوانسته ایم ارزش انسان، سطح رفاه فردی و مکانیزم رشد وی را توسط نقشه راههایی که تدوین شده، ترسیم کنیم. اگر این نقشه راه درست تدوین شده بود چرا باید تعداد زیادی از فارغ التتحصیلان ما کماکان علاقمند ترک کشور خودشان باشند؟
بپرسید اینجا چه چیزی کم دارد؟ این نقشه راه است که به جوانان و جامعهشان راه موفقیت را نشان می دهد. اگر این موفیت و راه رسیدن آنرا نبینند به جایی خواهند رفت که ببینند. حالا هرکجایی که باشد.
مثلا در ایران رشته فضا داریم، نانوتکنولوژی داریم، درمان نازایی گاو هم داریم. خوب حالا کشور ما هشتاد و پنج میلیون نفر جمعیت دارد و اگر بگوییم طبقهای که بتواند کار علمی بکند را آمار شرکت کنندگان در کنکور نشان بدهد، خیلی واضح است که ما نمیتوانیم در تمام رشتههای علمی در سطح بالایی کار کنیم و باید انتخاب کنیم. حالا این که انتخاب ما بر چه مبناییست، نیازمند نقشه راه و نقشه جامع علمی دارد، نه نقشه ای که فقط به آن دلخوش کنیم که هست.
نقشه جامع علمی ما که موجود است،آنقدر باز است که چیزهای زیادی در آن، جا میگیرد، درست همانند وضع کنونی کشور که ما همهچیز میخواهیم و حواسمان نیست که یک کشور هشتاد و پنج میلیونی نمیتواند همه چیز را بخواهد. بلکه باید تعدا جاهایی را به عنوان مزیت خودش مشخص بکند و بعد با آن مزیتش بر سر میز معامله بنشیند. درست مثل اینکه یک نانوا نمی تواند همزمان ماهیگیر خوبی باشد. اگر او ماهی می خواهد باید چنان نان خوبی بپزد تا بتواند ماهیگیری را راضی کند که در عوض آن نان خوب، ماهی در اختیار او بگذارد.
حتی آمریکا با تمام قدرتش دارد همین کار را میکند. دانشگاههای آمریکا برای چه ظرفیت پذیرش دانشجویان سایر کشورها را دارند؟ چون میداند که امکان ندارد دانشجوهای خودش بتوانند، آن حجم تحقیقات علمی را که دارد انجام بدهند. خوب حالا سوال این است که چرا کشوری مثل ایران نمیتواند برای تمام علاقهمندان آموزش عالی، فضای دانشگاهی _نمیگویم کلاس درس_ تهیه کند؟ فضای دانشگاهی لابراتوار میخواهد. حتی دبیرستانهای ما بعضا لابراتوار دارند. دانشگاههای ما در لابراتوار بسیار ضعیف هستند. برای همین نه تنها برای داوطلبان آموزش عالی فضا نداریم، لابراتوار هم نداریم و بعد همزمان ادعا داریم که میخواهیم در تمام زمینههای علمی در بالاترین سطح فعالیت و پیشرفت کنیم.
این تناقض از کجا آمدهاست؟ آیا این تناقض را دشمن در کله ما فرو کرده که این حرفها را بزنیم؟ وقتی ده سانتیمتر برف میآید، کاملا مشخص است که مملکت ما چگونه به هم میریزد! مثلا در رشته عمران، کافیست شما درباره کیفیت راهها در شرایط برفی مطالعه کنید. من نمیگویم راه نباید بسته شود بلکه حرفی که میزنم این است که اگر ترافیک راه و شرایط آب و هوایی مشخص است، باید کسی باشد که بداند راهی که بسته شده چند ساعته باید باز شود؟ بله، انسان مریض میشود ولی وقتی مریض شد چند ساعته باید به یک پزشک برسد؟ و یا درمانش چه میزان طول می کشد هم برای خودش دانشی ضروریست.
عده ای بخش پزشکی کشور ما را بسیار پیشرفته می دانند. در حالیکه اصلا اینطور نیست. ما در بخش بهداشت فردی و اجتماعی بسیار ضعیف هستیم و دانش کافی برای سالم نگاهداشتن جمعیت فعال کشور را نداریم. در بخش درمان هم بسیار متکی به تجهیزات مهندسی که از خارج می آید و یا داروهای خاص (مانند شیمی درمانی) هستیم. نقطه ضعف سیستم پزشکی این است که اولا نمی داند چطور یک فرد را سالم نگاه دارد و ثانیا وقتی فرد بیمار شد بازهم نمی داند، آن فرد کی دوباره به جرگه افراد سالم باز می گردد. برای همین است که ثروت هنگفتی در بخش درمان هدر می رود. زیرا پزشکان درمانگر ما عموما فاقد دانش لازم برای بازگرداندن فرد بیمار به زندگی عادی هستند. بلکه به طرز شگفت انگیزی به نظر می رسد که علاقمندند دوره درمان طولانی تر باشد.و جدا از مهندسی که حال روز خوبی ندارد، این بسیار بد است که دچار توهم موفقیت در علوم مرتبط به پزشکی هستیم.
ما میتوانیم یک مدل غربی را بیاوریم و پیاده کنیم ولی باید بدانیم که هر مدلی یک کانسپت و هدفی را دنبال می کند. نصفه و نیمه نمی شودو اگر هم به دلایل فرهنگی نمیتوانیم از مدل های بیگانه استفاده کنیم باید خودمان بتوانیم این مدل را ایجاد کنیم. این سهل انگاریهایی که در محیطهای آموزشی رخ میدهد، همانهایی است که مفهوم آموزش را به کلی از بین برده و تبدیلش کرده است به مدرک گرایی. مدرکی را به دست کسی میدهیم که هیچ معنایی ندارد و هیچ چیزی را ضمانت نمی کند. خانه می ریزد و یا دوام ندارد، مهندس مدعی است سعی اش را کرده. بیمار درمانش بطول می کشد، پزشک مدعی است که سعی اش را کرده. فرد سالم بیمار می شود و هیچکسی حتی ادعا نمی کند که سعی کرده. می گویند تقصیر از خودش بوده.
شما از یک شرکت خودرو سازی مثلا تویوتا، یک ماشین دریافت میکنید، این ماشین یک معنایی میدهد که میگوید محصول تویوتاست. حالا ایا می توانید در مورد محصول دانشگاه شریف هم ادعای مشخصی کرد؟ در حال حاضر امکان ندارد در شریف ادعا کنید که فارغ التحصیلان شریف از یک استاندارد مشخصی بالاتر هستند.
چرا معدلها به شدت متفاوت هستند؟
چرا برداشت دانشجوها از درسها متفاوت است؟
ایا دانشگاه می تواند کیفیتی را برای فارغالتحصیل دانشگاه شریف ضمانت کند؟
آیا سازمان سنجش مقصر است یا اساتید دانشگاه؟
البته هیچ دانشگاه دیگری شرایط بهتری ندارد. در حالی که وقتی شما میگویید یک نفر فارغ التحصیل امآیتی است، یعنی قطعا خوب است، استنفورد است یعنی قطعا خوب است ولی اگر بگویید فارغالتحصیل شریف است، ممکن است یک نابغه باشد و یا ممکن است هیچ چیزی نباشد. چرا یک دانشگاه قادر نیست خودش را متر کند و بگوید که کجاست؟ البته من شریف را که میگویم به خاطر این است که اینجا هستم والا فکر نمیکنم هیچ دانشگاهی در ایران این مترها را داشته باشد و محصولش را در لیسانس و فوق لیسانس و دکتری، ضمانت بکند.
در مورد دانشجوها چطور؟ شخص به شخص دانشجوهایی که شما در کلاسها میبینید و ایراداتی که دارند، مثل انجام ندادن تمرینات و پروژهها و تلاش برای درس برداشتن با اساتید آسانگیر و ... به نظر شما از چه چیزی ناشی میشود؟
من دانشجوها را مقصر نمیدانم، چون آنها نبودهاند که این سیستم را شکل دادهاند و بلکه قربانیان این سیستم هستند. خطای دانشجوها همان برگه انتخاب رشته سازمان سنجش است و اینکه پذیرفتند که یادشان برود که استعدادشان چه بوده و کدرشته هایی زدند تا جایی قبول شوند. این خطا باعث میشود که در رشتههایی که قبول میشوند انگیزهها یکسان نباشد و بعضا حتی اصلا هیچ انگیزهای نداشاه باشند و همان باعث میشود که دست به هر کاری بزنند تا این چهار سال یا صد و چهل واحد به اتمام برسد.
من به شوخی به بعضی از دانشجوها میگویم که شما شبیه به برادران یوسف هستید که تصمیم گرفتهبودند یوسف را به قتل برسانند ولی میدانستند که کار بدی است. گفتند یوسف را میکشیم و بعد از آن آدمهای خوبی میشویم! دانشجوهای ما هم همینطور هستند، با خودشان می گویند بگذار این یوسف خودمان را بکشیم و وارد دانشگاه بشویم ولی بعد از دانشگاه آدم خوبی می شویم. در حالی که بعدی وجود ندارد.
شما به محض اینکه یوسفتان_یعنی استعدادتان_ را به قتل رساندید، دیگر هر کاری میکنید؛ دنبال به قول معروف استاد گلابی میگردید، دنبال «کپ» زدن میروید. دنبال این که کدام بخش بیشتر سوال میاد میگردید و نتیجهاش این میشود که شما دیگر هیچ کیفیتی را از خودتان نمیخواهید. ما هم که ضمانت نمیکنیم، ولی نمی دانم چرا همه از این وضع نابسامان راضیاند.
شما چطور به قتل یوسف خودت رضایت دادهای؟ خیلی ساده.
فرض کنید مثلا دانشجوی رشته هوافضاست هستید.قاعدتا، خیلی راحت در سالهای ابتدایی باید به هواپیما دسترسی داشته باشد و آن را ببیند و سیستمها و مشکلات عملکردش را بشناسد و بسیاری موارد دیگر، اما خیلی واضح است که جاهایی که در کشور این امکانات را دارند، اولا تمایلی ندارند که اینها را در اختیار دانشجوها بگذارند و دانشگاه هم که حالش را ندارد تا با اینها وارد مذاکره شود و دانشجوها هم حالش را ندارند پیگیر باشند.
من به شوخی بهشان میگویم شما شعار فرزند کمتر زندگی بهتری که زمانی میگفتند را تبدیل کردهاید به معلومات کمتر زندگی بهتر!
با اینحال هرچند به صورت تئوریک سعی میکنیم یکسری مواردی را مرور کنیم ولی نتیجهاش این میشود که دانشجو در صنعت هم به راحتی جذب نمیشود. تازه صنعت هم مدعی میشود که شما اینها را خوب تربیت نکردید، من هم میگویم خوب ما پول نداریم که مثلا یک ماهواره در این جا بگذاریم به خاطر اینکه شما دوست دارید ما اینها را خوب تربیت کنیم، پس شما بیایید سرمایهگذاری کنید.
آنها هم نمیخواهند، دانشجو هم نمیخواهد، ما هم که حالش را نداریم و همه چیز دست به دست هم میدهد که ما به یکسری منافق تبدیل شویم که فقط ظاهرسازی میکنیم. عجیبتر از همه هم این است که مسئولین و مردم و دانشجویان هم راضیاند. آنهایی هم که ناراضیاند هم به یوسفشان قول می دهند که ببرندش خارج!
آقای دکتر به نظر شما مسیر اصلاح از کجا میگذرد؟
از وزارت آموزش و پرورش! دانشگاه برای شروع مسیر اصلاح خیلی دیر است، دانشآموزهای ما وقتی وارد دانشگاه میشوند، تقریبا همه استعدادهایشان سوخته است. من به ندرت دانشجویانی را دیدهام که هنوز تهمانده استعدادشان باقیاست. اگر چیزی را نمیفهمند، میروند و میگویند که این را نفهمیدهاند. نمیگویند که ولش کن دو نمره را هم از اینجا از دست بدهم چیزی نمیشود. با دوستانتان اگر صحبت کنید، خواهید دید که اگر چیزی را نفهمد میگوید ولش کن این سه نمره را نمیخواهد. میگویم چرا نمیخواهد؟! شما فرض کنید پدر یک بچه هستید، آیا ممکن است بگویید دست راست دارد، ولش کن دست چپ نمیخواهد؟! یا مثلا اگر از پنج انگشت چهارتایش را داشته باشد، شما میگویید ولش کن آن یکی را نمیخواهد؟
خب چرا؟
زیرا فرزند تو بخش از وجودت است و باید کامل باشد. معلومات هم بخشی از وجود ماست و باید کامل باشد.
آن چیزی هم که به عنوان جو جامعه گفته میشود، یک مجموعهای از عوامل است که دانشجو را گمراه میکند تا استعداد خودش را نادیده بگیرد و مثلا حرف غلطی که شما باید رتبهات دو رقمی بشود تا در رشته پزشکی قبول بشوی؟ این یعنی چی؟ انگار بگوییم شما باید قدت سه متر باشد تا بتوانی والیبالیست بشوی. ما در تیم والیبال هم یک نفر داریم که قدش کوتاه است، پس میشود با قد کوتاه هم والیبال بازی کرد.
مهم استعداد و علاقه است. نه رتبه!
یک آدم اجرایی میآید و به غلط بدون توجه به استعداد شما، رتبهات را مطرح میکند و میگوید اگر رتبهات دو رقمی بود، برق شریف را انتخاب کن. بعد آن فرد میآید و می بیند مطابق علاقه اش نیست چون همه گفتهبودند رتبهات دو رقمی است برو برق شریف آمدم.
آنها کی بودند که این راههای بد را نشان دادند؟
تعدادی نادان بودند که استعدادهای خودشان را کسی کشته بود و یا اینکه استعداد را با اعداد یکی گرفته بودند و یا اینکه به صحت روش سازمان سنجش بیش از اندازه اعتقاد داشتند. مثل اینکه شما جایگاه اجتماعی یک فرد را با حقوقش بسنجید. متاسفانه در نظام سنجش آموزش کشور ما افراد به شدت بیصلاحیتی وجود دارند که باید نقشی که در شرایط موجود دارند باید تحلیل شود. اینها همانهایی هستند که این جو را ایجاد میکنند و باید جلویشان گرفته شود.
ندیده بودم کسی از بزرگان این جور نظام آموزش و پرورش رو نقد کنه
ان شاءالله که مسئولین بشنوند و ترتیب اثر بدهند