
کد خبر:۶۶۹۱۶۱
روایت دانشجویی/پرونده نهم/نشریه دانشجویی
وقتی اولین بار نوشتم/ یک شروع سخت!
اولین بار که قرار بود برای یک نشریه در دانشگاه متنی بنویسم هرچقدر به خودم فشار آوردم نتوانستم بیشتر از یک سری آمار تکراری هزار بار گفته درباره دفاع مقدس برای نشریه نیستان بنویسم.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-امیرمحمد واعظی؛ اولین بار که قرار بود برای یک نشریه در دانشگاه متنی بنویسم هرچقدر به خودم فشار آوردم نتوانستم بیشتر از یک سری آمار تکراری هزار بار گفته درباره دفاع مقدس برای نشریه نیستان بنویسم، ولی دوستی به کمکم آمد و قلم را راه انداخت و با هم از "امر قدسی" در هشت سال جنگ مقدس گفتیم. عجب حرفهای گندهتر از دهانی در آن متن نوشته بودم، امر قدسی! هنوز هم نمیتوانم دقیق بگویم یعنی چه؟! البته شاید آن دوست بزرگواری که این را در متن جای داده بود خوب میدانست چه میگوید.
هر قصهای برای هر کسی از جایی شروع میشود و وقتی پشت سرمان را نگاه میکنیم با دیدن آن قصه به وجد میآییم. نوشتن هم برای من از کودکی داستان مفصلی داشته، ولی شاید نقطه عطفش برای من همین دو سه سال پیش بود که تبدیل شدنم به یک فرد "بنویس" را به آن مدیونم.
سال دوم دانشگاه بودم. چند ماهی بود که در نشریه میدان انقلاب قلم میزدم و به موقع متنها را میرساندم و تازه تازه داشت متن نوشتن روان دستم میآمد که یک روز پوریا (سردبیرمان بود!) خبر داد که قرار بود فلانی متنی درباره جریان ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق بنویسد و الآن خبر داده نمیرسد و تنها کسی که میتواند این کار را انجام دهد تو هستی! من هم که جوان بودم و جویای نام (!) با وجود اینکه چندان مطالعهای درباره موضوع نداشتم، قبول کردم که متن را در عرض دو روز بنویسم. ایام هم نزدیک امتحان میانترم معادلات دیفرانسیل بود، خوب یادم است!
خلاصه، هفتاد عکس از صفحات کتاب "رازهای آیت" و چندین صفحه از خاطرات "فردوست" و صفحاتی هم از کتاب تاریخ ایران که نویسندهاش را به یاد نمیآورم از طریق پوریا و خانواده به دستم رسید و شروع کردم به خواندن. اولش که نمیدانستم چه کار باید بکنم خیلی کند پیش میرفت و چند باری هم نزدیک بود به غلط کردم بیفتم، ولی خدا کمک کرد و شروع کردم از حجم خیلی زیاد متون یادداشت برداری کردن و کار پیش میرفت.
دو روز پشت سر هم در سالن مطالعه خوابگاه مشغول بودم و رفقایی که میدانستند من در سالن مطالعه بیشتر از درس خواندن خوابم میبرد با تعجب میگفتند:"تو اگر برای امتحان معادلات اینقدر میخواندی قطعا نمره کامل میشدی! " و من هم با سربلندی میگفتم:"تاریخ خیلی جذابتر از معادلات است"
اگر کسی دستی بر قلم داشته باشد، میداند که یکی از سختترین مراحل بعد از جمعآوری نکات و یادداشت برداری انتخاب نحوه چینش مطالب و ایجاد سیر مفهومی متن است. طبعا برای من که تازه داشت کار دستم میآمد چیدن این حجم از نکات و مطالب اصلا کار راحتی نبود. یادم هست که بخش خوبی از یک دفترچه یادداشت را پر کرده بودم از روایت شهید آیت و فردوست از ماجرای مصدق و شاه و انگلوفیلها و آیت الله کاشانی و حزب توده و .... وقتی هم میخواستم متن را شروع کنم نمیدانستم از تحصن مصدق السلطنه در جلوی مجلس شروع کنم یا رابطهاش با قجرها و یا حتی پایبندی یا عدم پایبندیاش به مذهب. اینجا بود که بعد مدتی سرگیجه و به جایی نرسیدن برای اولین بار در یک متن مفصل سیر متن چیدم و دقیق مشخص کردم که کدام یادداشت را کجای پازل متن بچینم و کدام روایت را در بین فلان بند متن جا دهم. (کاری که الآن دیگر انجامش نمیدهم)
قرار بود که متن حداکثر ۲۰۰۰ کلمه باشد، ولی همینطور که پیش میرفتم داستان فردوست و مصدق و کودتا و حزب توده و ... چنان بالا میگرفت که اصلا نمیشد جایی از متن را زد و روایت را نصفه گذاشت. همین شد که تا سه هزار و خردهای کلمه متن کشیده شد و البته انصافا نتیجهاش به تغییر قالب نشریه میچسبید. شماره بعدی میدان انقلاب با عکس بزرگ مصدق و تیتری که البته به انتخاب من نبود یعنی "مصدق قهرمان ملی؟! " منتشر شد. فکر کنم حدود ۱۰۰۰ نسخه از آن شماره نشریه در دانشگاه رفت و این در حالی بود که شمارههای قبلی در حد ۴۰۰ نسخه چاپ میشدند.
تجربه، تجربه موفقی بود، ولی البته فحش هم زیاد خوردیم. حالا که فکر میکنم البته قبول میکنم که متن یک طرفه و پر از پیشداوری و اعتماد نابهجا به نقل قول فردی مثل فردوست بود، ولی هر کاری باید از جایی شروع شود و نوشتن هم برای من از این جا جدی شروع شد!
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.