ایران در راهبرد دفاعی خود خاورمیانه اسلامی را عاری از غرب و دشمنان اسلام تعریف کرده است و برای حذف و اخراج قدرتهای غربی و خصوصاً امریکا از جغرافیای مسلمانان از هیچ تلاش مؤثری صرفنظر نکرده است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، عبدالله گنجی طی یادداشتی در روزنامه جوان با عنوان «ایران در سوریه پیوست فرهنگی ندارد» نوشت: ایران در راهبرد دفاعی خود خاورمیانه اسلامی را عاری از غرب و دشمنان اسلام تعریف کرده است و برای حذف و اخراج قدرتهای غربی و خصوصاً امریکا از جغرافیای مسلمانان از هیچ تلاش مؤثری صرفنظر نکرده است.
بدون تردید سقوط سوریه با طراحی غرب و صهیونیستها و با ایدئولوژی تکفیر ضربات زیادی را به راهبردهای جمهوری اسلامی در منطقه وارد میکرد و شاید دهها سال موجب زحمت و دردسر میشد. امروز و پس از هفت سال جنگ، حضور میدانی ایران در سوریه نسبتاً ملموس نیست و متناسب با شرایط امروز که آتشبس نسبی وجود دارد و جغرافیای جنگ نیز کوچک شده است، قبض و بسط حضور نظامی ایران نیز منعطف گردیده است. آنچه ایران در کشاکش جنگ سوریه انجام داد، فراتر از زمان و مکان بود و آن هم تشکیل ارتش مردمی و چندملیتی یا به تعبیر حضرت امام «بسیج جهانی اسلام» بود. در جایجای سوریه این بسیج قابل لمس و رؤیت است. در حرم حضرت زینب (س) رزمندگان انبوه فاطمیون که برای زیارت آمده بودند، نظرها را به خود جلب میکرد. جوانان مؤمن و با انگیزهای که نگارنده شخصاً در دوران جوانی مشابه آنان را در مجنون، شلمچه و... دیده بودم.
از راهبردهای بسیار مهم و کمتر گفته شده ایران در سوریه این بود که در میدانهایی از جنگ که منازعه سوری- سوری است، حضور نداشته باشد. به تعبیر دیگر دشمن تکفیری که پول و سلاح آن از خارج از مرزهای سوریه تأمین میشد، هدف ایران بوده است و معارضین داخلی سوریه (که عموماً به مذاکره هم علاقهمند هستند) جامعه هدف ایران در جنگ نبوده است. برای مثال، ایران نقشی در غوطه شرقی و جنگ آن نداشته است و ارتش سوریه با پشتیبانی هوایی روسیه اقدام کردهاند. این راهبرد را با بعضی از فرماندهان ایرانی چک کردم و آنان نیز تأیید میکردند. آنچه از ایرانیها برای سوریها اهمیت داشت، تجربه ذیقیمت ایران از جنگ هشتساله با صدام و انتقال آن تجربه را نجاتبخش کشورشان میدانستند. در شهر حلب امام جماعتی را دیدم که پسرش در جنگ داخلی سوریه مفقود بود و خودش در سال ۱۳۶۶ در جنگ با صدام در عملیات والفجر ۱۰ جانباز شده بود و این نشان از پیوند تاریخی و عاطفی ایرانیان و سوریها داشت.
نقش نظامی- مستشاری ایران در سوریه ملموستر و شناخته شدهتر از ابعاد دیگر است و میتوان گفت: در ابعاد دیگر سهواً یا به اشتباه یا براساس تدابیر اقدام مؤثری صورت نگرفته است. روسها همزمان با جنگ و خصوصاً این روزها به حوزه نخبگی و فرهنگی سوریه ورود کردهاند.
دانش آموزان نخبه حلب را شناسایی و سفرهای کوتاه مدت را به روسیه برایشان تعریف کردهاند یا برگزاری کلاسهای زبان روسی را رونق بخشیدهاند. مسجد اموی حلب که از آثار اسلامی است با مسئولیت روسها در حال بازسازی است، اما نقش و اقدامات فرهنگی ایران برای نگارنده برجسته و روشن نبود. شاید بتوان گفت: پیوست فرهنگی – اقتصادی ایران در سوریه تحت تأثیر بحران جنگ رخ نمایی نکرده است و مورد توجه قرار نگرفته است. در دوران پساجنگ دولت جمهوری اسلامی ایران در حوزه اقتصادی و تجارت سوریه نقش ملموسی ندارد. فرد سرمایهگذاری که بطریهای آب معدنی را در حومه حلب تولید میکرد با گلایه میگفت که هر قدر تلاش کردم نتوانستم مواد اولیه را از ایران وارد کنم و اکنون از چین و دیگر کشورها وارد مینمایم. تراکتور ایران برای بخش کشاورزی سوریه شناخته شده و برند است و بهرغم نیاز جدی به آن در دوران بعد از جنگ، از صادرات آن خبری نبود. در تحلیل چرایی جلو بودن روسها در ابعاد فرهنگی و غیرنظامی علت را این میدانستند که دولت و نیروهای مسلح روسیه با هم و همسو در سوریه عمل میکنند. اما دولت ایران در تراز نیروهای مسلح ظهور و بروز ندارد. امید است با شروع بازسازی سوریه، ایران محور مسئله باشد و همانطور که مقام معظم رهبری نیز تأکید کردند حقوق ایران پیگیری و وصول گردد. مردم سوریه اقتدار ایران و نقش نجاتبخشی آنان از دست تکفیریها را میستودند و اساتید آنان برآمیختگی خون ایرانیان و سوریها افتخار میکردند و علاقه وافری به سفر به ایران داشتند و اکنون لازم است برنامهریزیها برای تحقق این مهم صورت گیرد. اگر نقش فرهنگی – اقتصادی ایران در سوریه مورد غفلت قرار گیرد ممکن است دیگران که نقشی در خاتمه بحران سوریه نداشتند میداندار دوران پس از جنگ شوند و ایران عقب بماند.