امام حسین (ع) در میان پیشوایان اسلامی از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ زیرا حیات و بقای اسلام مدیون خون ریخته شده ایشان و یارانش در عراق و شام و تنهای لگدکوب شده به سم اسبان و خون دلهای فرزندان و اسیران است.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، امام حسین (ع) در میان امامان و پیشوایان اسلامی از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و هست؛ زیرا حیات و بقای اسلام مدیون خون سرخ ریخته شده ایشان در صحرای کربلا و سرهای بر نیزه زده ایشان و یارانش در عراق و شام و تنهای لگدکوب شده به سم اسبان و خون دلهای فرزندان و اسیران است. احیای هر ساله عاشورا به معنای سرمشقگیری از آن امام (ع) و یاران به خون غلتیده و اسیران در شهرها گردیده است. بنابراین، شناخت سبک زندگی ایشان به معنای همان سرمشقگیری است که گام نخست مسلمانی است. بر همین اساس نویسنده به گوشههایی از سیره آن حضرت درزمینه حفظ حرمت الهی و مبارزه و عزت مداری اشاره کرده است.
***
محافظت بر حدود و حرمتهای الهی
اسلام شامل مجموعهای از معارف و احکام و بایدها و نبایدها است تا انسان در چارچوب فلسفه معرفتی که از اسلام اتخاذ کرده بتواند هم مسئولیت فردی و هم اجتماعی خویش را بدرستی انجام داده و ضمن تزکیه نفس و خودسازی و حرکت در مسیر کمال و خدایی شدن، در مقام خلافت الهی دیگران را نیز به کمال بایسته و شایسته آنان برساند.
بنابراین، تعصب بر حریم حرمت و حدود الهی که در قالب بایدها و نبایدها تعریف شده بهعنوان یک فرضیه در فرهنگ اسلامی مطرح و در شکل فریضه امر به معروف و نهی از منکر واجب شده است. به این معنا که در زمان تزاحم در مقام عمل، اصالت با این فریضه است و بر هر چیز دیگری مقدم میشود؛ زیرا بقای دین اسلام بر این اصل متکی است و اگر به این اصل توجه و اهتمام نشود، در فرآیندی در قالب تغییرات فرهنگی و اجتماعی ممکن است دین بهطور کامل حذف شود. از همین رو در برخی از موارد انجام این فریضه حتی به احتمال از دست دادن جان و مال و عرض واجب است؛ در حالی که محافظت بر جان و حفظ حیات، خود بهعنوان اصل اولی مقدم بر خیلی از اصول و امور دیگر است.
در آیات قرآن ضمن تبیین حدود الهی بر حفاظت بر آن و عدم تعدی و تجاوز از خط قرمزهای آن تاکید شده است. (بقره، آیات ۱۸۷ و ۲۲۹ و ۲۳۰؛ نساء، آیات ۱۳ و ۱۴؛ توبه، آیات ۹۷ و ۱۱۲؛ مجادله، آیه ۱؛ طلاق، آیه ۱)
خداوند همچنین در قالب فریضه امر به معروف و نهی از منکر از مسلمانان میخواهد تا ضمن اینکه خود به حدود الهی توجه داشته و از آن تجاوز و تعدی نکنند، دیگران را نیز اجازه ندهند تا خطوط قرمز الهی را در هم شکنند و از آن عبور کنند. (آلعمران، آیات ۱۰۴ و ۱۱۰ و ۱۱۴؛ توبه، آیات ۷۱ و ۱۱۲؛ حج، آیه ۴۱؛ لقمان، آیه ۱۷)
خداوند حتی در آیات ۱۶۴ تا ۱۶۶ سوره اعراف بیان میکند که گروهی از تارکان امر به معروف و نهی از منکر را به بوزینه تبدیل و مسخ کردیم؛ چرا که تارک این فریضه در حقیقت عامل به منکر و در ردیف آنان است.
در روایات بر اصل حفاظت بر این فریضه در راستای حفظ حدود الهی و احیای دین اسلام تاکید بسیار شده و بقا و سلامت جامعه نیز در گرو آن دانسته شده است. قیام امام حسین (ع) نیز در راستای اجرای این فریضه الهی بوده است.
اباعبداللهالحسین (ع) قیام خونین خویش و فلسفه نهضت عاشورا را مرتبط با فریضه امر به معروف و نهی از منکر دانسته که در راستای حرکت در مسیر نورانى پیامبر خدا (صلیالله علیه وآله) و عمل به شیوه امام على (ع) است؛ چرا که قیام کربلا یک نهضت اصلاحى و مبارزه با مفاسد و ظلم بود. این سخن، پاسخى است به کسانى که حرکت آن حضرت را شورشى بر ضدّخلیفه و ایجاد آشوب و بلوا معرفى مىکردند.
امام حسین (ع) فرمود: أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَأَسیرَ بِسیره جَدّى صلی الله علیه و آلهوَأَبىعَلىِ بن أَبىطالِبٍ علیهالسلام؛ مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر کرده و به سیره و روش جدّم (رسولاللّه) و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم. (مناقب ابن شهر آشوب ج. ۴، ص. ۸۹)
امام حسین (ع) نه تنها خود بر معروف الهی پایبند بود و از منکر پرهیز میکرد و دیگران را نیز به معروف فرمان میداد و از منکر باز میداشت، بلکه حتی بهگونهای عمل میکرد تا شرایطی فراهم نیاید تا حریم حرمتی شکسته شود. از همینرو برای محافظت از حرمت حریم مکه ترک حج نمود؛ زیرا دشمنان یزیدی در صدد بودند تا در مکه خون ایشان را بریزند و مرجعیت ایشان را اینگونه با حذف فیزیکی از میان بردارند. در این حال است که ایشان میفرماید: لاَاُقْتَلَ وَاللّهِ بِمَکانِ کَذا أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أُسْتُحِلَّ بِمَکَّه؛ به خدا سوگند اگر در چنین مکانى (خارج از مکه) کشته شوم، بهتر از آن است که با کشتن من حرمت مکه شکسته شود. (معالى السبطین، ج. ۱ ص. ۲۴۶)
این عمل امام حسین (ع) از آنجا مهم و ارزشی است که ایشان براساس حکم الهی وجوب حفظ احترام اماکن مقدّسه عمل کرده است؛ زیرا مکّه و حرم امن الهى از مقدّسترین جاهاست و احکام خاصّى دارد. امام حسین (ع) وقتى آگاه شد کسانى به دستور یزید قصد دارند آن حضرت را در مکّه به قتل برسانند، روز هشتم ذىحجّه (روز ترویه) از مکّه خارج شد و به سوى عراق حرکت کرد. این سخن را امام در پاسخ کسانى بیان فرمود که مى پرسیدند: چرا در چنین روزهایى که مردم از هر جایى به مکّه مى آیند، ایشان مکّه را ترک مى کنند و از انجام عمل عبادی حج سر باز میزنند؟
از نظر آن حضرت (ع) حفظ حرمت حریمها و حدود الهی در هر حال واجب است و همانطوری که خود ایشان حریمشکنی نمیکند و حریم شکنان را براساس فریضه امر به معروف، سرزنش و توبیخ میکند و در عمل باز میدارد، همچنین به خود اجازه نمیدهد تا زمینهساز حرمتشکنی دیگران باشد. بقای آن حضرت (ع) در مکه و انجام فریضه حج، زمینهساز آن بود که ترور ایشان در آنجا انجام گیرد و حرمت حریم الهی در موسم حج شکسته شود در حالی که خداوند مکه را خانه امن الهی قرار داده (آلعمران، آیه ۹۷) و حتی جان هر گیاه و جانوری محفوظ است و کسی نمیتواند شاخهای از درخت سبزی بشکند یا جانوری حتی شپش و مانند آنها را بکشد؛ چه رسد که خون انسانی ریخته و حرمت حریم مکه شکسته شود. (نگاه کنید: کتاب حج، احکام حج و مناسک آن)
زندگی و مرگ با عزّت
انسان با عزت، خویش را حفظ میکند. خداوند مومن را عزیز میدارد و در آیه ۸ سوره منافقون میفرماید: عزّت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است.
شکی نیست که مصداق اتم و اکمل مومن در آیه فوق همان امامان معصوم هستند؛ بنابراین آنان در حیات و ممات خویش دنبال عزت بودند و از خداوند عزت بدون ذلت را میخواستند. امام حسین (ع) به حرّ درباره مرگ عزتمندانه فرموده است: لَیْسَ شَأْنى شَأْنَ مَنْ یَخافُ الْمَوْتَ، ما اَهْوَنَ الْمَوْتُ عَلى سَبیلِ نَیْلِ الْعِزِّ وَ إِحْیاءِ الْحَقِّ... اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنى؟ هَیْهاتَ طاشَ سَهْمُکَ وَ خابَ ظَنُّکَ، لَسْتُ اَخافُ الْمَوْتَ، إِنَّ نَفْسى لَأَکْبَرُ مِنْ ذلِک وَ هِمَّتى لَأَعْلى مِنْ أَنْ أَحْمِلَ الضَّیْمَ خَوْفاً مِنَ الْمَوْتِ وَ هَلْ تَقْدِرُون عَلى اَکْثَرَ مِنْ قَتْلى؟؛ من آن نیستم که از مرگ بترسم، هر مرگى در راه رسیدن به عزّت و احیاى حق چه آسان است!... آیا مرا از مرگ مى ترسانى؟ هیهات که تیرت به خطا رفت و پندارت ناکام ماند، من از مرگ نمى هراسم، روحم برتر و همّتم والاتر از آن است که از بیم مرگ زیر بار ستم بروم، آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟ (احقاق الحق ۱۱: ۶۰۱ موسوعه کلمات الامامالحسین: ۳۶۰)
امام حسین (ع) در جایی دیگر فرمود: أَلا وَإنَّ الدَّعِیَ ابْنَ الدَّعِىِّ قَدْ تَرَکَنى بَیْنَ السِّلَّهًْ وَالذِّلَّهًْ وَهَیْهاتَ لَهُ ذلِکَ مِنّی، هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ؛ آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده (ابن زیاد) مرا بین شمشیر آخته و ذلّت، مخیّر کرده است. دور باد براى او تسلیم شدن از سوى ما، زیر بار ذلّت و خوارى رفتن از ما دور است. (احتجاج طبرسى ص. ۳۳۶)
گر جز به کشتنم نشود دین حق بلند اى تیغها بیایید بر فرق من فرود بر ما گمان بردگىِ زور بردهاند اى مرگ! همّتى، که نخواهیم این قیود
ابنزیاد که والى کوفه و گماشته یزید بود، وقتى سیدالشهدا (ع) به سرزمین کربلا رسید، از آن حضرت خواست که با یزید بیعت کند، یا آماده جنگ باشد. امام، راه دوّم را برگزید و تا آخرین قطره خون جنگید، ولى زیر بار ذلّت حکومت آن فرومایگان ظالم نرفت و این درسى براى همه امت اسلام بود که: «مرگ شرافتمندانه، بهتر از زندگى همراه با ذلّت است».
مبارزه با سیاستهای اموی
سیاستهای اموی شامل دین زدایی و اسلام زدایی و مخالفت علنی و صریح با اهل بیت (ع) و فرزندان رسولالله (ص) بود. آنان به اشکال مختلف بر آن بودند تا چیزی از نام اسلام باقی نماند و آن را به تعبیر امام علی (ع) به مانند پوستین وارونه بر تن امت کنند تا هم زشت نماید و هم تاثیری بجا نگذارد. اسلام آمریکایی امروز نیز چنین خصوصیاتی دارد؛ زیرا از اسلام جز تکفیر و جهاد علیه مسلمانان و قتل بیگناهان و فاقد هرگونه عقلانیت نمایش نمیدهد؛ این گونه است که هم کارکرد مثبت و سازنده خود را از دست میدهد و هم بسیار زشت میشود، بهطوری که دیگر نیازی به دشمن بیرونی برای اسلام هراسی نیست؛ زیرا اسلام آمریکایی با مسلمانان و پیروان خودش به اندازه کافی چنان میکند که دیگر کسی به اسلام گرایش پیدا نکند و چنان زشت و بد و غیرمعقول نمایانده میشود که هر عاقلی را از خود فراری میدهد و از زیبایی نیز هیچ ندارد تا موجب گرایشی شود.
یکی از سیاستهای آلامیّه «على زدایى» بود. در مقابل، خطمشى اهل بیت (ع) مطرح ساختن نام «على» و فضایل آن حضرت بود. نام امام سجاد، امام رضا و امام هادى نیز «على» بود. نامگذارى فرزندان به این نام نیک و زیبا، هم دلیل علاقه به آن حضرت است، هم مقابله با خط انحرافى دشمنان على (ع) بهشمار میرود.
امام سجاد (ع) فرمود: أَتَیتُ مَروانَ فَقالَ لى: مااسْمُکَ؟ فَقُلت: عَلِىُّ بنُ الْحُسَینِ. فَقالَ: ما اسْمُ أَخیکَ؟ فَقُلتُ: عَلِىٌّ. قالَ: عَلِىٌّ وَ عَلِىٌّ؟! ... . قالَ: فَرَجَعتُ اِلى أبى فَأَخبَرتُهُ فَقالَ [الْحُسَینُ (ع)]:... لَوْ وُلِدَ لى مِائهٌ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لا أُسَمِّىَ اَحَدا مِنْهُمْ إِلاّ عَلیّا؛ روزى که معاویه مروان حکم را بر مدینه گماشت براى جوانان قریش حقوقى معین نمود، من رفتم، مروان اسم مرا پرسید: گفتم: على. گفت: پس اسم برادرت؟. گفتم: على. گفت: على و على؟ (پدرت چه قصدى دارد که نامى جز على بر فرزندانش نمىگذارد؟!.) امام سجاد (ع) مى فرماید: به خانه برگشتم و سخن مروان را براى پدرم بازگو کردم، پدرم فرمود: اگر حتى صد فرزند برایم بود؛ دوست داشتم بر هیچ یک نامى جز على ننهم. (موسوعه کلمات الامامالحسین ص. ۲۴۶، الکافى ج. ۶، ص. ۱۹)
بنابراین، یکی از راههای مبارزه با سیاستهای دین زدایی و معارف و فرهنگ اهلبیت عصمت و طهارت (ع) انتخاب نامهای امامان (ع) برای کودکان است. از این سیاستهای امام حسین (ع) میتوان درسها آموخت و در سبک زندگی اسلامی از آن بهره گرفت. از آنجا که منافقان در هر زمانی به شکلی رفتار و عمل میکنند که شناخته نشوند، ولی برخی از مسائل است که آنان را افشا میکند. بهعنوان نمونه امام حسین (ع) با اشاره به معیارحق و باطل بودن امام علی (ع) میفرماید: ما کُنّا نَعْرِفُ الْمُنافِقینَ عَلى عَهْدِ رَسُولِاللهِ إلّا بِبُغْضِهِمْ عَلِیّا وَوُلْدَهُ (ع)؛ ما در زمان پیامبر (ص) منافقین را جز به سبب دشمنى آنان با على و اولادش نمى شناختیم. (عیون اخبار الرضا، ج. ۲، ص. ۷۲)
این امر براساس حدیث پیامبر است که فرموده است: «یا على! جز مؤمن تو را دوست نمى دارد و جز منافق کسى دشمن تو نمى شود» (کنزالعمال، ج. ۱۳، ص. ۱۲۰، حدیث ۳۶۳۸۵ و ص۱۱۷، حدیث ۳۶۵۲۹، و الصواعق المحرقه، ص۱۸۸، حدیث ۸.) از این رو حبّ و بغض نسبت به امام على (ع) و فرزندان پاک او یک معیار و شاخص براى شناخت افراد مؤمن و منافق بود. على (ع) و اولاد معصوم آن حضرت، تجسّم حق و ایمان بودند. کسانى که با آنان دشمنى مى ورزیدند، بهرهاى از اسلام نداشتند و اگر هم در میان مؤمنان بودند، حرکتى منافقانه داشتند و علىرغم اسلام ظاهرى، در دلشان نفاق بود.
اینکه در روایت مرگ بدون معرفت امام (ع) به مرگ جاهلی همانند شده، از آن روست که امام (ع) در هر زمانی معیار حق و باطل است و کسی که بدون معرفت امام (ع) میمیرد در حقیقت حق و باطل را در زمان خود نشناخته است. همچنین نمیتواند منافق را از مومن تشخیص دهد و با او همراهی کند، در حالی که در جامعه اسلامی مسلمان ممکن است منافق یا مومن باشد.
از جمله سیاستهای امام حسین (ع) علیه سیاستهای اموی روش و سیره پدرش علی (ع) بود. امام حسین (ع) خود در جواب معاویه که گفت: حُجر و اصحابش را کشته و کفن و دفن کردیم، مىفرماید: خَصْمُکَ الْقَوْمُ یا مُعاوِیَهًُْ، لکِنَّنا لَوْ قَتَلْنا شیعتَکَ ما کَفَّنّاهُمْ وَلاصَلَّیْنا عَلَیْهِمْ وَلاقَبَّرْناهُمْ؛ اى معاویه، مردم دشمن تواند، ولى ما اگر پیروان تو را بکشیم، آنان را کفن نمىکنیم، بر آنان نماز نمىخوانیم و به خاک نمىسپاریم. (احتجاج طبرسى ص. ۲۹۶)
حجربن عدى و یاران او در برابر ظلمهاى معاویه قیام کردند و به دست نیروهاى معاویه دستگیر و به فرمان او شهید شدند. اینکه امام مىفرماید: ما اگر در نبردى با شما، کسانى را از شما بکشیم، نه بر آنان نماز مىخوانیم و نه آنان را دفن مى کنیم، اشاره به این دارد که ما شما را مسلمان نمىدانیم تا حرمتى داشته باشید و کشتههاى شما، چون در مبارزه با حق و جبهه خدایى کشته مىشوند، مثل مشرکانند که به خاک سپرده نمىشوند و نماز بر آنان خوانده نمىشود.
از جمله سیاستهای امام حسین (ع) علیه سیاستهای اموی بیعت نکردن با آنان بهعنوان ترک بیعت با ظالمان است. در زمانی که والى مدینه، پس از مرگ معاویه، در پى نامهاى که از یزید دریافت کرد، مىخواست به زور از امامحسین (ع) بیعت بگیرد. سیدالشهدا بهعنوان حجت خدا و امام معصوم، خلافت و رهبرى جامعه را حق الهى خود مىدانست و زیر بار آن بیعت نرفت و سخنش آن بود که دیگران باید با آن حضرت بیعت کنند و او را خلیفه پیامبر بدانند، نه آنکه امام، با کسانى همچون یزید که غرق در فساد و ظلم و گناه بودند، بیعت کند!
امام حسین (ع) در جواب درخواست بیعت با یزید فرمود: مِثْلى لایُبایِعُ لِمِثْلِهِ وَلکِنْ نُصْبِحُ وَتُصْبِحُونَ وَنَنْتَظِرُ وَتَنْتَظِرُونَ أَیُّنا أَحَقُّ بِالْخِلافَهًِْ وَالْبَیْعَهًِْ؛ شخصى مثل من هرگز با کسى مثل او (یزید) بیعت نمىکند، لکن ما و شما فردا خواهیم دید که کدام یک از ما به خلافت و بیعت شایستهتر است. (فتوح ابناعثم ج. ۵، ص. ۱۴)
برخورداری ازعلوم الهی
رفتار و اخلاق و گفتار امامان (ع) حجت است؛ زیرا آنان معصوم هستند (احزاب، ایه ۳۳)، و جزو اولوا الامر بهشمار میروند (نساء، آیه ۵۹)؛ و همانند پیامبر (ص) اسوه حسنه (احزاب، آیه ۲۱) بوده و برخوردار از علوم لدنی الهی هستند. بنابراین، هرگز سخنی نمیگویند یا کاری نمیکنند که بر خلاف حکم الهی و از روی جهالت باشد. آنان از سوی خداوند به علوم غیب آگاه میشوند؛ زیرا مورد رضایت الهی بوده (انبیاء، آیه ۲۸) و در مقام نفس مطمئن راضیه و مرضیه (فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰) هستند.
جعید همدانى از یاران امام حسین (ع) در کربلا مى گوید: قُلْتُ لِلْحُسَیْنِ: جُعِلْتُ فِداکْ بِاَىِّ شَىٍْ تَحْکُمُونَ؟ قالَ: یاجُعَیْدُ نَحْکُمُ بِحُکْمِ آلِ داوُدَ فَإذا عَیَینا عَنْ شَىْ ءٍ تَلَقّانا بِهِ رُوحُ الْقُدُسِ؛ به امام حسین (ع) گفتم: فدایت شوم، شما با چه چیزى حکم مى کنید، فرمود: ما به حکم آل داود حکم مى کنیم و وقتى از چیزى عاجز مى شویم روحالقدس به ما مى رساند. (موسوعه کلمات الامامالحسین، ص. ۶۴۶، بصائرالدرجات، ص. ۴۵۲)