وقتی پرسیده میشود که چرا قانون کپی رایت وجود ندارد تا حداقل دستی جلوی این مترجمان غیرقانونی بلند شود، جوابی گرفته نمیشود که هیچ بلکه میگویند: عزیزم اینجا ایران است!
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- هانیه مختاری؛ تشنه برگشتن از اقیانوس، یا دست خالی برگشتن از یک سفر بزرگ؛ خسته از دنیای واقعی و به دنیای کتاب پناه بردن. خواندن ترجمهای بد از یک کتاب خوب، اینطور است، در حکم چوب دو سر باخت برای مخاطب. بدون تردید ذوق قبل از کتاب خواندن وصف نشدنیست! امید ورود به دنیایی تازه و کشفهایی جدید. قرار بود وقتی مجبوریم در جایی که هستیم بمانیم، کتاب خواندن به ما جای دیگری برای رفتن بدهد! اما بعد از خواندن بعضی کتابها در جایی که هستیم در جا میزنیم و راهها برای رفتن مسدود است. انگاری که بعد از برفی شدید بهمن آمده و راهها بسته است! بهمن ترجمههای بی کیفیت!
در این روزها برخی کتابها با دقت کم و در زمان کوتاه ترجمه میشوند و رضایت مخاطبین را جلب نمیکنند.
سالانه کتابهای زیادی از زبانهای مختلف به فارسی ترجمه و توسط ناشران راهی بازار نشر میشوند واضح است کتابهایی که توسط ناشران مطرح وارد بازار میشوند فروش بهتری خواهند داشت، زیرا این ناشران توانستهاند اعتماد خوانندگان کتابها را به خود جلب کنند حال اگر ناشری تازه کار بخواهد با ناشران موفق رقابت کند یا در فروش کتابهای ترجمه سود زیادی را به جیب بزند، روشهایی را در پیش میگیرد که نه تنها به مترجمان احترام نمیگذارد بلکه به شعور مخاطب هم توهین میکند!
شاید برای شما هم پیش آمده باشد گاهی بدون توجه به اسم مترجم کتابی با تخفیف بالا خریداری کرده اید و به محض خواندن ۲۰ الی ۳۰ صفحه از آن برایتان سوال شده که علت معروف بودن این کتاب چیست، در صورتی که پشت این مسله مترجمانی تازه وارد هستند که با دست بردن در ترجمههای دیگران یا استفاده از نرم افزارهای ترجمه و با کسر ۲۰۰ الی ۳۰۰ صفحه از آن را به دست شما رساندهاند.
کمی پرسوجو کرد تا حداقل خستگی کتاب بی محتوا را به گردن کسی دیگر بیندازد تا اینکه شنید هستند کتابهایی که مجوز چاپ ندارند، ولی روانهی بازار شدهاند!
سوال جدیدی پیش آمد که چرا یک ناشر به راحتی میتواند راههای قانونی چاپ نشر را دور بزند و کتابهای بدون مجوز چاپ به خورد بازار بدهد؟!
سوالی که برایش جوابی پیدا نشد و گویا راه حلش اینست که: اسم مترجم را بده، توقف چاپ تحویل بگیر؛ عزیزم اینجا ایرانه!
پیگیری از طرف مسئولین گویا به جای حل مسائل، مسائل جدیدتری به بار میآورد؛ وقتی پرسیده میشود که چرا قانون کپی رایت وجود ندارد تا حداقل دستی جلوی این مترجمان غیرقانونی بلند شود، جوابی گرفته نمیشود که هیچ بلکه میگویند: عزیزم اینجا ایران است!
قانون کپی رایت همچنان یکی از معضلات اصلی در سازماندهی بازار ترجمه کتاب از نگاه فعالان این صنف است که باعث پروارتر شدن ناشرانِ پختهخوار و گسترش ترجمههای بی کیفیت در بازار شده است.
قانون کپی رایت به این صورت است که نویسندهی کتاب از بین تعدادی ناشر، حق امتیاز را به یک ناشر میدهد و دیگر راه برای مترجمان سودجو و بیکیفیت بسته میشود!
از طرفی هم قانون کپی رایت اداره ممیزی را زیر سوال میبرد، چون نویسنده از ناشر میخواهد آثارش عیننا ترجمه شود و نمیپذیرد که کتابش خلاصه شود و یا اگر بپذیرد باید با این شرط باشد که ابتدای کتاب بنویسند، «average» یعنی خلاصهشده.
حال جای سوال است که، چون اینجا ایران است هر کسی در صنف خود نباید مطالبهی معضلاتش را به بالا دستش بکند؟! و تنها به جملهی اینجا ایران است اکتفا کند؟! حالا تنها امید ارتقای سطح ترجمهی مترجمان است!
به امید اینکه روزی برسد که، چون اینجا ایران است مترجمان به این نتیجه برسند که حداقل برای وقت و چشم خوانندهشان ارزش قائل باشند و خود را ملزم به بیشتر دانستن و پر محتوا کردن محصولاتشان کنند!
شاید هم باید زمانی فرا برسد که، چون اینجا ایران است خوانندگان کتاب برای وقت و انرژی و چشم خود ارزش قائل شوند و یک بار برای همیشه انتخاب کنند چه کسی برای آنها بنویسد، بلکه کمک کنندهای باشند تا مترجمان نوپای بازار ترجمه خود را ملزم کنند تا برای حرفهای شدن هزینه کنند؛ باید هر دو سمت ماجرا خودشان را مخاطب قرار دهند، دست از ترجمهی بی کیفیت بردار!
دستی از سر آشقتگی به پیشانیش میکوبد و اما خود را نمیبازد بعد از گذشت چندین روز و گفتگوهای دست و پا شکسته حالا از فرزانه طاهری برایمان حرفهایی دارد. فرزانه طاهری مترجم آثار «ویرجینیا وولف» نمونهای از یک مترجم سختگیر و جدی است که مخاطب میتواند با خیال راحت کتابهای ترجمه شدهاش را پیشنهاد دهد. مترجمی با سابقه کار و پر و پیمان.
طاهری در رابطه با ترجمههای بی کیفیت به خبرنگار خبرگزاری دانشجو میگوید: «دربارة اینکه برخی بدون مجوز وارد بازار میشوند، اطلاعی ندارم. در مورد کیفیت ترجمهها هم راه حلی به نظرم نمیرسد جز سالم شدن فضا. مقصود اینکه به نظرم، در این مورد هم مثل خیلی از موارد دیگر، نیازی به تصدیگری از بالا نیست. باید گذاشت در روابطی سالم بازار خود تعیین کند که چه کاری موفق است و چه کاری نه. بارها گفته ام که خیلیهامان معتقدیم ترجمه آشفته بازاری شده است، دربارة راه حلها هم هر کس چیزی گفته، یکی دست به دامان مراجع قدرت شده که مثلا پلیس ترجمه هم راه بیندازیم. یکی مراجع قضایی را به کمک میطلبد، و کسانی هم هستند مثل من که معتقدند اتفاقا تصدی گری در امر کتاب و نشر است که خیلی از این مشکلات را پدید آورده... بگذریم از پدیدة فراگیر بیاخلاقی در همة امور که گویی دارد نهادینه میشود. ناشری که باید فقط و فقط با تکیه به منابع خود و نه رانت و کاغذ نرخ فلان و بهمان و ساختمان در فلان جا... یعنی فقط با تکیه به کیفیت آنچه منتشر میکند در بازار بماند؛ پول نمیگیرد کتاب چاپ کند، یعنی دفتر خدمات چاپ نیست؛ کتاب را نمیزند زیر بغل صاحب اثر که ببرد پخش کند؛ تیراژ پنجاه تایی را هزار تا نمینویسد و در مورد کتابهای پرفروش، برعکس؛ کتاب هایش را هزارهزار به دلیل روابط یا دلایل دیگر از او نمیخرند و خلاصه روی پای خود ایستاده، ناچار است دست کم با نگاه به درازمدت مراقب کیفیت آثاری که منتشر میکند باشد. اگر بازار رقابتی در کار نباشد، یا رقابت سالمی نتوان کرد، شاید جز آنها که صراحتا ناسالماند، برخی هم که تصوراتی دیگر از عالم نشر داشتند در کیفیت کارشان هم تقلب کنند تا در عرصه بمانند و آمار چاپ شان را بالا نگه دارند. کیفیت ترجمه را هم قاعدتا باید نقدهای درست در نشریات قابل اعتماد و نقاد محک بزند که میتوانند راهنمای خوانندههای حرفهای بشوند. راه دیگری نمیشناسم.»
- ترجمههای همزمان زیادی دیده شده است و شما که مترجم با سابقهای هستید نظرتان در رابطه با ترجمهی کتابهای از قبل ترجمه شده را بگویید.
«تقلبهای صریح که البته راحتتر دم به تله میدهند، مثل آنها که از روی دست ترجمههای قبلی رونویسی میکنند و ذرهای اینجا و آنجا دست میبرند تا مثلا رد گم کنند. اینها را هم در شرایطی آرمانی میبایست مراجعی مثل اتحادیة ناشران یا کانون نویسندگان بررسی کنند که صلاحیت صنفی این کار را دارند، هرچند در جهان واقع باز اینها هم مشکلات خود را دارند و این وظیفه در اولویت برنامه هاشان نیست، حالا به جبر یا به اختیار. شاید دو سه کتابم قبلا ترجمه شده بوده. اما علت روی آوردنم به ترجمة آنها این بوده که قصد ترجمهشان را داشتهام. در یک مورد در حین ترجمه یا پس از آن شنیدم دارد ترجمه میشود یا شده است. دو کتاب هم بوده که سالها قصد داشته بودم که ترجمه کنم و از وجود ترجمة قبلی هم باخبر بودهام، اما دست کم خودم اعتقاد داشتهام که خود کار آن قدر اهمیت دارد و ترجمه ام آنقدر بهتر خواهد شد که به این ترجمة مجدد بیارزد.»
صحبت از آشفتگی بازار ترجمه است و او برای قانع شدن گوش جان سپردست: طاهری اشارهای به صحبتهای اول میکند و میگوید: «به نظرم این قضیه هم وجهی است از انبوه وجوه دیگر در مملکت که اوضاع آشفته دارد. زمینههای فساد همه جا هست، این هم، چون فرهنگی است و برخی دست اندرکارانش داعیة «فرهنگ» دارند بَری از فساد نیست. باید زمینهها را خشکاند. باید گذاشت رقابت سالم درگیرد. این طوری شاید خیلی از ناشرها هم به سراغ کار دیگری بروند و عرصه را برای ناشران واقعی خلوت کنند. خوانندگان هم دست کم تا حدودی خیالشان راحت شود که آن که این کتاب را منتشر کرده، آنقدر نگران سرمایهاش هست که نخواهد جنس تقلبی دست خریدار بدهد.»
رها شدن بازار ترجمه برایش سوال برانگیز بود در اینجا خانم طاهری نکتهی به جایی یادآور شدند: «حوزة ترجمه رها نشده. قرار نبوده کسی مهارش را به دست داشته باشد که حالا رهایش کند. مبصر و ناظم لازم ندارد الّا همان خواننده و بازار و منتقد.»
همان اصل مطلب برایش تداعی شد؛ دست از سر ترجمهی بی کیفیت بردار!
میدانست انتقاد از سمت مترجم خوب برایش راهبردیست و او میگوید: دلهرهی مقبول شدن ندارد! «گاهی ترجمهای به سطح قابل نقد بودن میرسد، و خیلی وقتها اصلا کار آن قدر خراب است که قابل نقد نیست. توسل به شبکههای مجازی و بازاریابی خیلی وقتها البته بر هر نقدی میچربد، مثل همة عرصههای دیگر. خودم اهلش نیستم البته. اما میدانیم که چقدر تعیین کننده اند. پس میشود جمعهای پیروان هر آدم که «لانسه» اش کنند. جنگ با غلبة این نوع بازاریابی و گاه دوست یابی، با همة احترامم برای دن کیشوت، «دن کیشوتانه» خواهد بود. بنده از کسانی هستم که خیلی دلهرة مقبول افتادن و پرفروش شدن ندارم. مینشینم سر صبر کارم را میکنم و البته مطمئنم و همین مایة طمأنینهام میشود که به قول نیما «آن که از پی میآید غربال به دست دارد» پس مرعوب «محبوبیت» و تعداد «لایک» هم نیستم. دست کمش این است که آرامشی دارم که از وجدان راحتم میآیدـ گو که از مد افتاده باشدــ این که شب که سر به بالین میگذارم، دست کم از بابت ترجمهای که تحویل مردم میدهم وجدانم آسوده است. کارم را در نهایت توانم درست انجام داده ام. تقلب نکرده ام. دست کم این یکی باعث نمیشود بی خوابی به سرم بزند. البته به معنی این نیست که کلی چیزهای دیگر نیست که خواب را از چشم بگیرد. هست. خیلی هم هست.»