آخرین اخبار:
کد خبر:۸۶۸۴۸۳
پرونده | همراه با جهادگران کرونا؛(11)

مربی تیم ملی کشور در خدمت کارتن‌خواب‌ها / کرونا می‌رود و مهربانی می‌ماند

«کرونا می‌رود و مهربانی می‌ماند. در این شب‌های کرونایی که همه در خانه هستند، مربی تیم ملی راگبی به فکر کارتن‌خواب‌ها و خانواده‌های کم‌درآمد است و به محله‌های فقیرنشین می‌رود و بین آن‌ها غذا توزیع می‌کند.»

گروه فرهنگی و هنر خبرگزاری دانشجو: روح‌الله مستوری یکی از جهادگران سلامت شیرازی و مربی تیم ملی راگبی کشورمان است. وی مدت‌ها پیش از شیوع کرونا و حرکت روی ریل جهاد سلامت، به عنوان یک هیئتی جهادگر، اقدام تهیه غذا برای کارتن‌خواب‌های شیرازی کرده بود. این حرکت جهادی خودجوش مستوری، حاصل عهدی بود که با برادرش بسته بود. عهدی که با گذشت دو سال از فوت برادرش، کمرنگ شده بود و کرونا تلنگری دوباره بود تا این بار روح‌الله یکه و تنها پای در میدان بگذارد.
ماجرای عهد برادرانه
روح‌الله مستوری؛ مربی ۳۹ ساله تیم ملی راگبی جمهوری اسلامی ایران و مدیر باشگاه راگبی پسران شیراز است. او سابقه¬‌ی فعالیت چندین ساله در هیئت محمدیه واقع در بهارستان شیراز را دارد. ده سال پیش به همراه برادر مرحومش تصمیم گرفتند برای کارتن‌خواب‌ها غذا تهیه کنند و کار خود را با دویست پرس غذا شروع کردند. مستوری این کار نیک را بعد از فوت برادر ادامه داد. برادر مرحومش تکواندوکار بود و چند خانواده را تحت پوشش داشت. هیچکدام از دو برادر، دوست نداشتند جز خدا کسی متوجه شود که به کارتن‌خواب‌ها غذا می‌دهند. آقای مستوری سابقه حضور در بحران‌هایی همچون سیل نوروز ۹۸ را دارد که با دوستانش به عنوان اولین گروه برای کمک به منطقه سعدی رفتند. برای مردم آنجا خوراک و پوشاک تهیه کردند و مکان هیئت محمدیه را برای اسکان موقت سیل زدگان آماده کردند. با اینکه پایش را تازه عمل کرده بود، لنگ لنگان گونی‌های برنج را روی دوش می‌گذاشت و می‌برد برای بسته‌بندی.
 
تلنگر دوباره در بحبوحه شیوع کرونا
 
مربی تیم ملی راگبی در خدمت کارتن‌خواب‌ها/ کرونا می‌رود و مهربانی می‌ماند
اواخر فروردین ماه بود. شب جمعه رفتم سر خاک مرحوم برادرم در دارالرحمه‌ شیراز. در مسیر برگشت، کارتن‌خوابی را دیدم. گفت سه روز است غذایی نخورده ام، می‌شود تکه نانی خشک هم که شده به من بدهی؟ دیدن این صحنه خیلی ناراحتم کرد. همان شب سیب‌زمینی و چهارصد قرص نان خریدم و به خانه رفتم. خواهرم گفت وضعیت معیشتی در اوضاع کرونا خوب نیست. برو چهارصد قرص نان دیگر بخر، پولش را من می‌دهم. به نیت امام رضا علیه‌السلام و با کمک خانواده، برای هشتصد نفر «دوپیازه» درست کردیم.
بعد از آن شب، تصمیم گرفتیم هزینه‌ی مراسم دومین سالگرد فوت برادرم را صرف تهیه غذا برای کارتن¬‌خواب‌¬ها و افراد کم¬‌درآمد کنیم. تا نیمه خرداد ماه، پنجاه و چهار شب می‌شد که به لطف خدا برای آن‌ها غذا پخت می‌کنیم. در این دو سال اخیر، غم از دست دادن برادر باعث غفلت من از کارتن‌خواب‌ها شده بود. وضعیت کرونا تلنگری شد تا دوباره به خودم بیایم و این کار خیر را ادامه بدهم.
 

همراهی خانواده در این مسیر
 
هفته‌ اول در منزل خودمان و با کمک تمام اعضای خانواده، غذا می‌پختیم. پدرم و مادرم علاقه زیادی به کار‌های دلی برای خدا دارند. مرا هم خیلی تشویق می‌کنند به انجام کار برای خدا. خودشان خادم رسول‌الله هستند. مادرم با اینکه سن سالی ازش گذشته، اما در ماه رمضان و با زبان روزه در آشپزخانه غذا می‌پخت برای کارتن‌خوابها. سنگینی کار، اذیتش می‌کرد، ولی به روی ما نمی¬‌آورد.
 

هیئتی‌های محل، پای کار خیر
مربی تیم ملی راگبی در خدمت کارتن‌خواب‌ها/ کرونا می‌رود و مهربانی می‌ماند

بعد از یک هفته، حاج‌آقا دیلمی و آقای خاقانی لطف کردند و آشپزخانه هیئت محمدیه را در اختیار ما گذاشتند. میزان پخت غذا را طوری تنظیم می‌کردیم که هر شب برنامه توزیع غذا برقرار باشد.
گاهی با کمک خیّرها، تهیه غذا به ۲۰۰ پرس هم میرسید. سعی می‌کردیم تنوع غذایی داشته باشیم. چلوکباب، قورمه‌سبزی، خوراک مرغ. بعد از قرنطینه که همه جا باز شد، توانستیم ظرفیت تهیه غذا را برای چهارصد الی پانصد نفر بالا ببریم.
 

جذب خیّر با تبلیغ در فضای مجازی
 
این مدت، تعدادی خیّر هم به کمک ما آمدند. اطلاع‌رسانی و تبلیغ دوستان در فضای مجازی، تاثیر خوبی در این قضیه داشت. گزارش کار را به همراه مطلب کوتاهی به اشتراک میگذاشتند. یکی از دوستان نوشته بود: «کرونا می‌رود و مهربانی می‌ماند. در این شب‌های کرونایی که همه در خانه هستند، مربی تیم ملی راگبی به فکر کارتن‌خواب‌ها و خانواده‌های کم‌درآمد است و به محله‌های فقیرنشین می‌رود و بین آن‌ها غذا توزیع می‌کند.»
 

توکل به خدا مانع ترس از کرونا
مربی تیم ملی راگبی در خدمت کارتن‌خواب‌ها/ کرونا می‌رود و مهربانی می‌ماند
سابقه فعالیت ده ساله در این کار باعث شده با محل زندگی کارتن‌خواب ها آشنا باشم و، چون بچه‌ پایین شهر هستم، بهتر می‌توانم به منطقه هایی بروم که وضعیت نابه‌سامانی دارند. معمولا با موتور میروم. تکه‌آهنی را جوش داده‌ام به ترک موتور تا حجم بیشتری بگیرد. سبد پر از غذا را روی آن میگذارم و می‌روم بین کارتن‌خواب‌ها. تصور کنید صحرای بزرگی که پر از کارتن‌خواب است. حتی در طول روز افراد کمی جرأت می‌کنند به این منطقه پا بگذارند، ولی عشقِ خدمت به افراد کارتن‌خواب، ما را به این منطقه ها می‌کشاند. هیچ عبادتی بالاتر از خدمت به خلق نیست.

موانع هرگز ما را ناامید نکرد

ما بالاتر از امام علی (ع) نیستیم که تمام عمر خود را صرف خدمت به خلق خدا کردند. اما بعد از شهادت ایشان، عده‌ای با کنایه می‌گفتند مگر حضرت علی (ع) نماز می‌خواند. هر وقت دیگران با کنایه سعی در اذیت کردن من دارند، بالعکس بیشتر انگیزه می‌گیرم.
هرچه در کار من را تحقیر کنند، بیشتر انگیزه و انرژی می‌گیرم. اگر برای دل خودم کار می‌کردم، بی‌انگیزه می‌شدم. وقتی برای رضایت خدا کار کنید، خدا هم نمی‌گذارد شرمنده بشوید. اگر برای رضایت بنده کارکردید، همیشه خجالت می‌کشید.

پخت غذا همراه با توسل به ائمه

پخت غذا را با خواندن زیارت عاشورا شروع می‌کنیم. هر شب به نیابت یک نفر دعا میخوانیم. پسر جوانی می‌آید آشپزخانه برای کمک. هیئتی نبود، اما با زیارت عاشورا انس گرفت. هر وقت می‌آید برای کمک، می‌گوید زیارت عاشورا بگذارید و ما هم به خاطر علاقه خاصی که پیدا کرده، زیارت عاشورا می‌گذاریم.

تکثیر الگوی خدمت‌رسانی به کارتن‌خواب‌ها

سردار مجتبی مینایی، از جمله کسانی است که برای خدا کار می‌کند و انگیزه زیادی به من می‌دهد. در هر زمینه‌ای حتی در ورزش، کنار بچه‌های ماست. همیشه می‌گوید کاری که می‌کنی خالص برای خدا باشد، چون عزت می‌آورد. اگر برای خدا نباشد، کار پیش نمی‌رود. بعد از راه‌اندازی آشپزخانه پُخت غذا برای کارتن‌خواب‌ها، سردار مینایی چند گروه محلی راه‌اندازی کرد تا هرکس در محله و شهر خودش کار مشابه ما را انجام دهد. خودشان ماشاءالله وارد هستند به کار، فقط یکسری راهنمایی‌های کوچک خواستند و شکر خدا کار را انجام دادند. در یاسوج هم یکی از دوستان فعال در راگبی، کار توزیع غذا بین افراد کم درآمد را با ده ساندویچ شروع کرد.
 

پوست پرتقال، غذای کارت نخواب
 

حدود یک ربع به سه نصف شب بود که در منطقه ده‌پیاله غذا توزیع می‌کردیم. از مسیر نزدیک به درب دوم دارالرحمه در حال عبور بودم. گوشه خیابان پدر و پسری فقیر دنبال غذا توی آشغال‌ها بودند. از روی چهره احتمال دادم معتاد نیستند، ولی از گرسنگی در حال خوردن پوست پرتقال بودند. خیلی به هم ریختم. رفتم سمت آن‌ها و گفتم ساندویچ می‌خواهید؟ چشم‌های پدر پر از اشک شد. ساندویچ را گرفت، دو زانو روی زمین نشست و لقمه را بوسید و زیر لب خدا را شکر کرد. برای ما دعای خیر کرد. خیلی خوشحال شدم که خدا مرا وسیله‌ای کرد برای رساندن غذا به آن‌ها.
 

هنوز مردانگی نمرده است
 

یک شب حوالی آرامگاه علی‌بن‌حمزه غذا‌ها را توزیع کردیم و دو ساندویچ دیگر باقی مانده بود. دو کارتن‌خواب را دیدم، گفتم غذا می‌خواهید؟ گفت که خدا خیرت بدهد. ساندویچ را گرفتند. یکی از آن‌ها برگشت سمت آرامگاه علی‌بن‌حمزه (ع) و خدا را شکر کرد. گفت از صبح تا حالا چیزی نخوردم. به خودم گفتم بیایم سمت آرامگاه آقا علی‌بن‌حمزه (ع) شاید فرجی شود. در حین رفتن دیدم خیلی گرسنه هستند و با ساندویچ سیر نمی‌شوند. نان و سالاد الویه‌ی آماده خریدم و رفتم سراغ‌شان. گفت الهی شکر، هنوز مردانگی نمرده است.

کارتن‌خواب‌ها به من انگیزه می‌دهند

در اوضاع کرونا با تعدادی از دوستان شبانه‌روز پیگیر تهیه غذا و ضدعفونی محله‌ها بودیم. هر کاری که می‌توانستیم برای کمک به خلق خدا انجام می‌دادیم، حتی جارو کردن. انجام این هیچکدام از این کار‌ها ننگ نیست. در طول این مدت هیچ وقت زودتر از ساعت پنج صبح به خانه نیامدم.
چند سال است که مربی ورزش هستم؛ چه راگبی، چه رشته‌های دیگر. ولی این‌قدری که رساندن غذا به کارتن‌خواب‌ها برای من لذت دارد، ورزش ندارد. افراد زیادی می‌گویند تو مربی تیم ملی هستی، انجام این کار‌ها برایت زشت است. می-گویم زشت آن است که خدا نامه‌¬ام را امضا نکند. یک شب مأمور یگان ویژه پیچید جلوی موتور یکی از بچه‌های ما. -خواست موتورش را انتقال دهد به پارکینگ. حدود صد نفر کارتن‌خواب دور پلیس را گرفتند که چرا می‌خواهی موتورش را بگیری؟ این‌ها دارند به ما غذا می‌دهند. معرفت کارتن‌خواب‌ها حد و اندازه ندارد. در زمینه‌ی ورزش خیلی وقت‌ها خسته می‌شوم، ولی کمک به کارتن‌خواب‌ها انرژی مرا بیشتر می‌کند. چون افراد بامحبتی هستند.

کمک به کارتن‌خوابها؛ مقدمه درست زندگی کردن

یک بار مشغول توزیع غذا بودیم. جوانی مست، سوار بر موتور، به سمت ما آمد. پرسید چه کار می‌کنید؟ گفتم به کارتن‌خواب‌ها غذا می‌دهیم. گفت می‌شود من هم کمک بدهم؟ گفتم می‌شود فقط به شرطی که پشت سر خودم بنشینی تا با هم صحبت کنیم. جای خود را با پشت سری من عوض کرد. گفت این کار چه حسی دارد؟ به روی خودم نیاوردم که حرفش را شنیدم. گفتم اربعین رفتیم کربلا، خیلی حال داد. گفت من هم خیلی دوست دارم بروم کربلا. برایش از حال و هوای اربعین گفتم. خیلی مشتاق شد. گفتم می‌دانی چه کسی امام حسین (ع) را شهید کرد؟ کسی که دستور داد امام حسین (ع) را شهید کنند، در حالت مستی بود. گفت نمی‌دانستم. گفتم تو که عاشق امام حسین (ع) هستی، چرا باید مست باشی؟ گفت من که مست نیستم، فقط کمی مشروب خوردم. گفتم تو می‌توانی از امشب مشروب خوردن را کنار بگذاری. گفت واقعا؟ الآن چهل شب است که لب به مشروب نزده و مسیر زندگی‌اش عوض شده است.


در کار خیر، پول را خوار و خودت را عزیز بدان
 

کار پخت که ادامه پیدا کرد، گاهی از لحاظ هزینه دچار مشکل می‌شدیم. اما خدا کمک می‌کرد. خدا بیامرز برادرم می‌گفت همیشه پول را خوار و خودت را عزیز کن. وقتی در کار خیر مشکل مالی پیدا می‌کنیم، می‌گویم خدایا حاشا به کرمت، نگذار امشب غذا کم بشود. با توکل بر خدا می‌روم خرید و بار‌ها اتفاق افتاده که جنسی مثلا هزار تومان بوده، اما دویست تومان به ما فروختند. دقیقا یک پنجم قیمت. ساعتها وقت میگذارم و با موتور شهر را می‌گردم تا جنس خوب را با قیمتی مناسب‌تر بخرم. ان‌شاءالله تا آخر سال کار را ادامه خواهیم داد.
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار