گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو : اسحاق عاطفی؛ این روزها که همه فعالیت های فرهنگی و هنری کشور متاثر از بحران جدیدی به نام کرونا شده است، برخی نویسنده ها و ناشران کشور تصمیم گرفتند به جای خانه نشینی، تهدید کرونا را به فرصت تبدیل کنند و با پرداختن به موضوعات مرتبط با شرایط کرونا یی، آثاری را همسو با این حال و هوا روانه بازار نشر کرده اند، البته بسیاری هم این روزها آثار مختلفی را در دست تهیه و انتشار دارند که طی روزها و ماه های آینده روانه بازار نشر خواهد شد.
در میان آثار منتشرشده مرتبط با ویروس کرونا ، کتاب های متنوعی به چشم می خورد و یکی از فعال ترین انتشارات این این روزهای سخت کرونایی، انتشارات سوره مهر است که با انتشار آثار شاخص، مخاطبان خود را در این شرایط سخت تنها نگذاشته است که به همین بهانه به تعدادی از آثار جدید سور مهر پرداخته شده است که از نگاهتان میگذرد:
«ردپای مه»
کتاب «ردپای مه» نوشته میرعماد دالدین فیاضی، خاطرات شفاهی علی پرشکوهی از جنگ سوریه است. پرشکوهی طی سالهای 1394 تا 1396 برای حضور در جنگ با دشمن تکفیری سه بار به سوریه اعزام میشود و این کتاب به روایت این سه ماموریت میپردازد.
در بخشی از این کتاب آمده است: «فاصله حلب تا خانات را حدود یکساعت تا یک ساعت و نیم رفتیم. نزدیک حلب صدای درگیریها را میشنیدیم. هواپیماهای روسی مدام منطقه را بمباران میکنند. دشمن هم با خمپاره و عمل انتحاری جواب میدهد، مخصوصا تک تیراندازهای زیادی دارند که از آنها برای زدن بچهها استفاده میکنند. چون سیمکارت سوری دارم میبینم مدام تروریستها پیام میدهند که در حال عملیات بزرگی هستیم و از مردم و نیروهای جیش سوری میخواهیم که صحنه را ترک کنند. تبلیغات فراوانی میکنند، همین امر باعث شده تا مردم بیدفاع اطراف حلب وحشت زده شوند و از خانههایشان فرار کنند. در پیامها آمده بود که ما پنج هزار نیرو داریم و به زودی عملیات ما آغاز میشود و ضربة بزرگی به ایرانیها خواهیم زد تا برای همیشه یادشان باشد.»
«ساعت 5 بود»
کتاب «ساعت 5 بود» دربرگیرنده خاطرات حسین سهمی، از آزادگان و جانبازان استان سمنان به قلم حسینعلی احسانی در شش فصل است.
در قسمتی از این کتاب می خوانید: سه نفر عراقی با سرعت به سمت ما میآمدند. خودم را کنار دژ رساندم که پوتینم را در آورم تا راحتتر شنا کنم. بین دژ و نیها حدود 50 متر بدون پوشش گياهي بود و فقط جایی که میشد از دیدشان مخفی شد. با مهارتی که در شنا داشتم پنج دقیقه وقت کافی بود که خودم را به داخل نیها برسانم. اما تا پریدم توی آب، از طرف دیگر هم دو نفر سر رسیدند. دیگر خیلی دیر شده بود. رفتم زیر آب تا شاید مرا نبینند. نمیدانم چقدر زیر آب ماندم اما در همان چند ثانیه رشته افکارم اول از همه رفت سراغ پدر، مادر و هشت برادر و خواهرم، به دوران کودکیام در روستا و مدرسه که لحظهای آرامش نداشتیم. از آب بالا آمدم که لوله ی اسلحه عراقيها را روي سرم احساس کردم! دو نفر مسلح به من زل زده بودند و با عصبانیت از من خواستند که از آب بیرون بیایم.
«برهوت زیبا»
کتاب «برهوت زیبا» نوشته محمدحسین شمشیرگرزاده در قالب سفرنامه، تلاش جمعی مشتاقان حج تمتع را با تمام فراز و فرودهایش به تصویر کشیده است. در این نوشته غیر از اعمال حج به زوایای زندگی جمعی در چهل روز مدت سفر پرداخته شده است. جزیی نگری در بیان مناسک، زیارت، بازار، هتل و گشت و گذارها که از ویژههای این سفرنامه است.
در برشی از کتاب آمده است: از شدت خستگی توان بیدار ماندن برای نماز صبح را نداشتم. گفتم چرتی میزنم و برای نماز صبح بیدار میشوم. موبایلم را تنظیم کردم اما بیدار نشدم. نماز صبحم در چند متری خانه خدا قضا شد! دیگر هم اتاقیها هم بیدار نشدند. بعد از بیدار شدن همه دمق و ناراحت بودند. آقای عامری با تأسف سرش را تکان داد و گفت: فرویدن تو که همیشه با اذان صبح بیدار میشدی الان که پیش خدا آمدی، خواب ماندی؟!
«ملازم اول؛ غواص»
این کتاب روایت محسن جام بزرگ غواص و نیروی چیرهدست واحد اطلاعات عملیات لشکر انصار الحسین (ع) همدان به کوشش محسن صیفی کار است. جام بزرگ پس از اعزامش از کلاسهای تدریس در آموزش و پرورش همدان به جبههها، در عملیاتهای والفجر ۲، شناسایی بشگان، والفجر ۵، والفجر ۸، عملیات انصار در جزیره مجنون و در نهایت در عملیات کربلای ۴ حضور فعال و تأثیرگذار داشته است.
برشی از کتاب اینچنین آمده: نصف لقمه در دهانم بود و نصف بیرون که صدای انفجار شدیدی کانال را لرزاند. همزمان با صدای انفجار گرد و خاک بلند شد و آن دو نفر فرار کردند داخل سنگر و فکر کنم نان را هم از دهانم کشیدند! بعد از انفجار، عراقیها برگشتند بالای سرم و من تازه دو ریالیام افتاد که اسیر شدهام و فهمیدم چه خاکی بر سرم شده است؟ همان لحظه دلم رفت کربلای امام حسین (علیه السلام) و یاد کاروان اسرای کربلا افتادم. به خودم دلداری دادم که ادامه رسالت و جهاد من لابد در اسارت است؛ البته اگر زنده بمانم!