گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، علی بزرگخو؛ معمولا تحلیلها در دو دستهبندی جای می گرفت، برخی نیز به نقد روشهای مختلف افشاگری پرداختند و بر لزوم ایجاد مرز برای مدلهای جدید آن تاکید کردند، برخی نیز تصمیم گرفتند با اصلقراردادن افشاگری، هر نوع شفافیتی را با برچسب افشاگری ببینند و بر این مبنا، افشاگری را تقدیس و برای جامعه تئوریزه کنند!
اما افشاگری چیست و تفاوت آن با شفافیت چیست؟ شفافیت مقولهای مرتبط با گردش آزاد اطلاعات است به گونهای که ساختار خود اجازهی گردش اطلاعات را بدهد و در این بین نیازی به دخل و تصرف عوامل انسانی نباشد. اما افشاگری همان طور که از نامش پیداست، نیازمند فاعلی است تا عمل افشا را انجام دهد که در ادبیات سیاسی به آن افشاگر میگویند.
طبیعیست بیان اطلاعات قدیمی و منتشرشده، نمیتواند نام افشاگری بر خود بگیرد، پس افشاگری الزاما ناظر به انتشار اطلاعات منتشرنشده است و این یعنی فرد افشاگر از محلی توانسته اطلاعاتی خاص که تا قبل از این در اختیار عموم نبوده است، به دست بیاورد و بعد بر مبنای کل یا بخشی از آن اطلاعات دست به انتشار مطالب بزند. موضوع این یادداشت، بررسی کارایی یا اثربخشی افشاگری در مقابل و یا در کنار شفافیت نیست، البته جای خالی بحثهای نظری مهم در این رابطه هم احساس میشود ولی موضوع بحث ما، بررسی اثر روانی افشاگری در ذهن افشاگر است.
گاهی افشاگری ناظر به موقعیت اجتماعی افراد است که فرد به واسطهی موقعیت شغلی و اجتماعیاش به اطلاعاتی دست پیدا میکند، در واقع فرد به دنبال اطلاعات نمیرود بلکه اطلاعات خاص به واسطهی شغلش در اختیار او قرار میگیرد و اگر این اطلاعات خاص ناظر به فساد یا اعمال غیرقانونی باشد، در قانون روشهایی مثل قانون حمایت از گزارشگران فساد برای استفادهی مثبت از آن پیش بینی شده است، اما گاهی برخی در جریان اطلاعات خاص قرار میگیرند و نه به صورت نقطهای بلکه به صورت مستمر دست به افشاگری میزنند.
مقوله افشاگری مستمر رابطهی مستقیمی با امواج اطلاعاتی و ارتباطاتی هر فرد در اتمسفر اطرافش دارد، یعنی تنها افرادی میتوانند دست به افشاگری مستمر بزنند که در معرض اطلاعات نو و دست نخورده قرار داشته باشند تا بعد بتوانند درصدی از آن اطلاعات را منتشر کنند. این سبک انتشار اطلاعات پس از مدت کوتاهی تبدیل به یک روند برای افشاگران و جریان طرفدار افشاگران میشود.
تبدیل به یک روند برای افشاگران و جریانات طرفدار افشاگران میشود به گونهای که هر افشاگر میداند با هر افشا تا مدتی فضای سیاسی و رسانهای جامعه را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد.
پس این مطلب او را مجاب خواهد کرد که افشای بعدی را ترتیب دهد و همینطور اتفاقات جدید میتوانند برای یک افشاگر، محل افشای اطلاعات جدید باشد. در واقع افشاگری پس از مدتی برای افشاگر تبدیل به شغل میشود؛ چیزی که در این بین مهم است این است که اساسا مقوله افشا، از دید افشاگر و جریان هوادار او -که با هر افشا میتواند نقشآفرینی جدیدی داشته باشد- بر مبنای لذت لحظهای است، یعنی افشاگر و طرفدارانش دیدهشدن حرفشان را در گروی افشای جدید میبینند.
بنابراین به دنبال هر بهانهای خواهند گشت تا مهرهی جدید خود را رو کنند و بتوانند باز از چارپای رسانه، چند صباحی سواری بگیرند! هر چه قدر افشای بزرگتری رقم بخورد، درصد درگیری رسانهای بالاتر خواهد رفت و به تبع آن میزان دیده شدن افشاگر و افشاگران نیز افزایش چشمگیری خواهد داشت، اما باید دانست افشاگری از آن جایی که به کلام ایجابی ختم نمیشود، معمولا دچار افول سریع میشود چرا که حضور افشاگر در فضای رسانه نه به خاطر مباحث مطرح شده از سوی اوست، بلکه به دلیل اطلاعات افشاشده از افراد دیگریست که صرفا از کانال افشاگر منتشر شده است. در واقع فضای سیاسی هیچ ارزش ذاتی برای افشاگر قائل نیست، بلکه اصالت با اطلاعات افشاگر است، پس به مجرد قطع جریان اطلاعات افشاگران، سریعا آنها از عرصهی سیاسی حذف خواهند شد. از طرفی نباید فاصلهی بین افشاها زیاد باشد چرا که افشاگران را برای چندمدتی از فضای رسانهای دور میکند. پس افشاگر همیشه باید در صدد افشای جدید باشد تا بتواند در صدر اخبار باقی بماند.
افشاگری با ادامهی این وضعیت تبدیل به مخدری برای افشاگران خواهد شد، مخدری که هر چند وقت یک بار باید استفاده شود تا افشاگر را بالا نگه دارد! حال اگر این فرآیند همراه جریان یک مسئلهی فکری باشد، منجر به اصالت افشا پس از مدتی خواهد شد که سردمدارانش نمیتوانند از آن دست بکشند، این دقیقا شروع غوغاسالاریست. اصالت برای غوغاسالاران نه حل معضل بلکه دادزدن آن معضل از طرف آنها است؛ شاید آنها -اکثر قریب به اتفاق- در ابتدا واقعا به دنبال حل مسئله بودهاند اما پس از مدتی با سیر فرآیند فوق دچار این اشتباه راهبردی شدهاند.
برای کسی که دادزدن درد از محوشدن درد مهمتر باشد دیگر از بین رفتن آن مهم نیست، چرا که اصالت با پاره کردن حنجره است! اگر درد قابلیت خوب دادزدن داشت دیگر حل مسئله معضل نخواهد بود. شروع روند ضدارزش دقیقا در همین نقطه کلید خواهد خورد، چرا که وقتی اصالت با «داد» شد، هر اتفاقی که جلوی دادزدن را بگیرد، عنصر نامطلوب شمرده خواهد شد و باید حذف شود، حتی عنصر «حل مسئله»! یعنی غوغاسالاری تا جایی پیش خواهد رفت که شخص را نه تنها نسبت به حل معضلات بیحس خواهد کرد، بلکه در ادامه او را منتفع از وضعیت موجود خواهد ساخت چرا که با حل مسائل، به روند دادزدن او خدشه وارد میشود.
افشاگری در مقام اصالت مورد توجه ما نیست، اما افشاگری در مقام ابزار نیز منجر به تربیت عناصر غوغاسالار خواهد شد و غوغاسالاری منجر به انتفاع از شرایط موجود میشود که در نهایت محافظهکاری را به ارمغان خواهد آورد. در واقع اتکا به افشاگری برای یک جریان فکری، آن جریان را دچار تضاد ارزشی (ارزشهای مختلف یک جریان با یکدیگر) خواهد کرد و این امر آن جریان را تبدیل به همان چیزی خواهد کرد که برای مبارزه با آن آمده بود! بدیهیست که نویسنده قصد نیتخوانی ندارد و بسط این روند به کلیت جریانات سیاسی که همه تا حدی از آن رنج میبرند، حرفی غیرواقعی خواهد بود اما بیشک برخی جریانات در غوغاسالاری گوی را از بقیه ربودهاند و برای نیفتادن در دام محافظهکاری بهتر آن است که دلسوزان هر جریان، مسیر را از معتادان به افشاگری جدا کنند.
علی بزرگخو - مسئول واحد سیاسی اتحادیه دفتر تحکیم وحدت
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.